بریدههایی از کتاب زندگی در پیش رو
۳٫۹
(۷۸)
هرگز به قدر کافی بچه نبودم
pejman
البته او هرگز نمیتوانست کاملاً آسودهخاطر باشد چون برای آسودگی کامل باید میمرد. در زندگی همیشه وحشت وجود دارد.
HaleH.Eb
اینکه مادرم بچهاش را نینداخت خودش جنایت بود. همیشه این جمله توی دهان رُزا خانم بود. او مدرسه رفته و تربیت شده بود.
زندگی، چیزی نیست که متعلق به همه باشد.
مریآنژ
وقتی آدم فقط برای زجر کشیدن زنده باشد، چقدر غیر عادلانه است.
pejman
خوابیدیم اما خواب راحتِ بیگناهان به سراغمان نیامد. خیلی در اینباره فکر کردم و فکر میکنم که آقای هامیل در گفتنِ آن حرف اشتباه کرده. فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بیگناهان نمیتوانند حتا یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همهچیز هستند. اگر غیر از این بود، بیگناه نمیشدند.
HaleH.Eb
آقای هامیل چشمهای مهربانی دارد که همه چیز را در اطرافش خوب و قشنگ میکند. از همان وقتی که شناختمش پیر بود و از آن به بعد هم جز پیرتر شدن کاری نکرد.
HaleH.Eb
نمیفهمم چرا بعضیها همه بدبختیها را با هم دارند، هم زشت هستند، هم پیر هستند، هم بیچاره هستند. اما بعضی دیگر هیچکدام از این چیزهارا ندارند. این عادلانه نیست.
pejman
خوشبختی وقتی حس میشود که کمبودش را حس کنیم.
___fareee___
بهش لبخند زدم، اما چیزی بهش نگفتم. چه فایدهای داشت. جوانک سیسالهای بود که حالا حالاها، باید خیلی چیزها یاد میگرفت.
فاطمه.م
دوست داشتم در اتاق انتظار بنشینم و انتظار چیزی را بکشم و وقتی در اتاق دکتر باز میشد و دکتر با لباس تمامسفیدش میآمد و دستش را به سرم میکشید، حالم بهتر میشد. خب، پزشکی را برای همین درست کردهاند دیگر.
°DEHGHAN°
نمیخواهم برایتان تاریخ بگویم، اما سیاهها خیلی زجر کشیدهاند، و باید هر وقت که فرصت کردیم، درکشان کنیم
___fareee___
نمیدانم چرا مردم همهشان به خاطر پایینتنهشان تقسیمبندی میشوند و اهمیت پیدا میکنند.
pejman
چشمانی داشت که طلب کمک میکردند و همیشه هم چشمها هستند که بیشتر از همه محتاج کمکند.
نیلوفر معتبر
«فهمیدی؟»
«نه، اما عیبی ندارد، به نفهمیدن عادت دارم.»
___fareee___
بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق میافتد.
pejman
از حالتی که تکرار میکرد «نمیشود کاریش کرد... نمیشود کاریش کرد» خیلی خندهام گرفت. انگار چیزی هست که بشود کاریش کرد.
مجنون الرضا
آقای هامیل میگوید با کلمات میشود همه کار کرد، بیآنکه کسی را به کشتن بدهیم. به وقتش خواهیم دید. آقای هامیل میگوید کلمات از هر چیزی قویترند.
Nafiiis_N__
چیزی که نزد پیرها بیش از هر چیز باقی میماند، جوانیشان است.
نیلوفر معتبر
«وقتی میترسم، خودم را اینجا قایم میکنم.»
«رُزا خانم ترس از چی؟»
«مومو، ترسیدن دلیل نمیخواهد.»
این حرف را هرگز فراموش نمیکنم، چون درستترین چیزی بود که به عمرم شنیده بودم.
نیلوفر معتبر
جرئت نداشتم دکتر کاتز یا همسایهها را صدا کنم، مطمئن بودم این دفعه حتمآ ما را از هم جدا میکنند. تا آنجایی که میتوانستم کنارش نشستم. بیآنکه بروم بشاشم یا چیزی بخورم. میخواستم آنجا باشم تا وقتی دوباره از آن حالت برمیگشت، اولین چیزی که میدید، من باشم. دستم را روی سینهاش میگذاشتم و با وجود تمام گوشتهایی که بین ما فاصله میانداخت، قلبش را حس میکردم.
مرتضی بهرامیان
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
قیمت:
۱۱۵,۵۰۰
۹۲,۴۰۰۲۰%
تومان