بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عصرهای کریسکان: خاطرات امیر سعیدزاده | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عصرهای کریسکان: خاطرات امیر سعیدزاده

بریده‌هایی از کتاب عصرهای کریسکان: خاطرات امیر سعیدزاده

۴٫۷
(۲۵۶)
با تیغ مشمای پلاستیکی را به صورت تی انگلیسی ‌می‌برم تا سرمان از قسمت تی عبور کند و پاهایمان از دسته تی بگذرد و گوشه‌ها‌ی مشما آویزان نماند.
مرتضی ش.
با وجودی که کومله منتظر تغییر عقیده اسراست تا آزادشان کند ولی کسی چنین اقدام ننگ‌آوری را حتی به ظاهر نمی‌پذیرد؛ رنج اسارت را تحمل می‌کند ولی زیر بار تغییر عقیده نمی‌رود.
مرتضی ش.
زرنگی از ما نیست و معبر با لطف خدا باز می‌شود. در تاریکی دشت و دل میدان مین دشمن، بدون آموزش نظامی ‌و داشتن هیچ امکاناتی تا اینجا پیشروی کرده‌ایم‌. فقط خدا راهنمای ماست. امام می‌فرماید «امداد غیبی است» و ما هم باور داریم. از مین می‌ترسم ولی انگیزه‌ای‌ قوی دارم.
سورینام
«‌از جنگ جهانی که قرار بود حکومت کُرد تشکیل بشه، به دلیل خیانت و چند دستگی قبایل و سران طوایف، آتا ترک از موقعیت بهره برد و سران و قبایل کُرد رو به ترکیه دعوت کرد. همه رو سرکوب و اعدام کرد و جنازه‌شان‌ رو انداخت توی دریاچه وان ترکیه. با تأسیس حزب توده و دوره قاضی محمد و ملا آواره حزب دموکرات تأسیس شد. متین دفتری، قاسملو و شرفکندی به میدان آمدن. تا امروز که پنجاه سال از تأسیس حزب دموکرات می‌گذره، به جای اینکه تو ایران طرفدار و جایگاه داشته باشه، پسرفت کرده و هر سال منفورتر از سال قبل شده. مچاله شدین تو این سیاهچاله که صدام براتون درست کرده. به مردم کُرد و ملت ایران خیانت کردین. چون همراه مردم نبودین. مردم ما مذهبی و باخدا هستن. ولی شما رویه سوسیالیستی و کمونیستی پیشه کردین. تفکرات الحادی تبلیغ کردین. مردم از شما بریدن. حالا مردم از شما جلوترن و شما عقب ماندین. »
zahra.n
برای اینکه بتوانم یک قطعه عکس اضافی از سوژه‌ام‌ بردارم، بار اول عکسش را می‌اندازم و زیر سه دقیقه فیلم را نشانش می‌دهم و با عذرخواهی می‌گویم: «‌ببخشید فیلمتان سوخته! »
مرتضی ش.
نیروهای دموکرات بیشتر از منطقه آذربایجان غربی هستند و نیروهای کومله از استان کردستان جذب شده‌اند‌.
مرتضی ش.
خانم‌ها‌ عضو حزب و سازمان‌ها‌ شده و مسلح با لباس مردانه و بی حجاب وارد مقرهای مشترک با مردان می‌شوند. مقری برای جذب جوانان به نام «یکیتی لاوان» تأسیس کرده‌اند‌ و با حیله و نیرنگ و اختلاط دختر و پسر، زمینه فعالیت انحرافی آنان را فراهم کرده تا بیشتر جذب دموکرات شوند.
Mohammad Ali Zareian
میدان شهر به محل خرید و فروش اسلحه و مهمات تبدیل شده و انواع و اقسام سلاح‌ها‌ را درون جعبه‌ها‌ی چوبی به ردیف کنار میدان چیده‌اند‌ و می‌فروشند؛ کلت، برنو، یوزی، ژ۳. قداره را می‌توان با سه چهار هزار تومان خرید. فشنگ هم مثل نخود و لوبیا توی گونی ریخته و در کنار میدان چیده‌اند‌. چون اولین بار است طرف می‌آید اسلحه بخرد و نحوه استفاده‌اش را هم بلد نیست، ناخواسته انگشتش روی ماشه تفنگ مسلح می‌رود و با شلیک گلوله اطرافیانش را می‌کشد! بعد هم ناباورانه می‌گوید: «‌ببخشین ندونستم. از دستم در رفت! » به همین راحتی عدّه‌ای‌ کشته می‌شوند و هرج و مرج گسترش می‌یابد.
Mohammad Ali Zareian
کریم حدادی که از حقه‌بازی و مال مردم خوری شهره شهر است و سال‌ها‌ به جرم بالا کشیدن مال مردم به عراق فرار کرده بود، حالا به سردشت برگشته و به عنوان مسئول مقر دموکرات طرفدار خلق کرد شده و حکم صادر می‌کند. حسین شمامی، رحیم شیوه‌ای، نقشی، حدادها و تعدادی از حسن‌پورها عضو دموکرات شده‌اند‌ و زیر دست حدادی کار می‌کنند.
Mohammad Ali Zareian
قاسملو رهبر حزب دموکرات، جلو سینما می‌آید و سخنرانی می‌کند. به رژیم آخوندی و کهن‌پرست می‌تازد و برایش هورا می‌کشند و کف می‌زنند. در آخر می‌گوید: «‌ای خلق کرد بدانین که آمریکا و شوروی پشتیبان ما هستن. باید رژیم فاشیستی آخوندی رو به زانو دربیاریم و نابود کنیم! »
Mohammad Ali Zareian
ملاعظیمی ‌دعایی می‌خواند و آب دهانش را روی زخم‌ها‌یم می‌مالد. چند روز نمی‌گذرد که آب دهان ملاعظیمی‌ عفونت‌ها‌ را خشک کرده و زخم‌ها‌ رو به بهبودی می‌گذارند
لیلا
«‌دل بکن از این زندان شیلان. یا خودش گازت می‌گیره یا سگاش! »
زِیْمَدْ جاویدی
با وجودی که کومله منتظر تغییر عقیده اسراست تا آزادشان کند ولی کسی چنین اقدام ننگ‌آوری را حتی به ظاهر نمی‌پذیرد؛ رنج اسارت را تحمل می‌کند ولی زیر بار تغییر عقیده نمی‌رود.
زِیْمَدْ جاویدی
احترام زیادی برایم قائل است و نیروهای رزمنده دل خوشی از ضد انقلاب ندارند. بعضی‌ها‌ فکر می‌کنند همه مردم کردستان ضد انقلاب‌اند و همه را به یک چشم می‌بینند. ولی برادر اکبر به این کرد انقلابی احترام می‌گذارد و میدان می‌دهد
رضا
پرونده رزمی‌ یکی از سرشناس‌ترین فرماندهان محلی این‌گونه بسته می‌شود. عمرملای شجاع و نترس و شوخ‌طبع، با یار همیشگی‌اش صالح نازدار سرافرازانه به شهادت می‌رسند.
کاربر ۸۱۹۰۴۸
دموکرات سرم منت می‌گذارد که زندانی‌ام کرده است. می‌گویند: «‌کومله کینه شدیدی نسبت به تو داره، اگه آزادت کنیم، ترورت می‌کنن. » فکر می‌کنند لطف دارند که مرا در زندان نگه داشته‌اند‌ و زنده مانده‌ام‌. از رشید علی‌آبادی، عضو حزب منشعب شده دموکرات که پیش ما زندانی است، می‌پرسم: «‌چرا ازدواج نکردی؟ » ـ چرا زن بگیرم؟ می‌خوام زن برای خودم بگیرم نه اعضای دموکرات. ـ چطور؟ ـ تموم اعضای دموکرات که با زن و بچه‌شان‌ اینجان، هر وقت میرن عملیات تا وقتی برمی‌گردن، زن‌ها‌شان‌ مال ماست. موظف‌اند به مجردا سرویس بدن. شبای عملیات به اتاقشان‌ می‌ریم و تا صبح کنارشان می‌خوابیم. این همه زن خوشگل اینجا خوابیده. هر چه بخوای زن فراوانه. واسه چی زن بگیرم و خودم رو اذیت کنم. وقتی زن می‌گیرم که در نبودم مال دیگران نباشه.
یا حسین(ع)
اوّل: سعید عصر فرارسیده، کرکره‌ها‌ را پایین کشیده و کارگاهم را می‌بندم. مدتی است در کارگاه جوشکاری احمدیان مشغول کارم. چرخی توی شهر می‌زنم و به چهارراه فرمانداری می‌رسم. آخرین خبرها را از علی صالحی می‌شنوم. به منزل می‌رسم و طبق معمول شامم را می‌خورم. دوستانم با سوت‌ها‌ی بلبلی از توی کوچه دست از سرم برنمی‌دارند. از خانه بیرون می‌زنم و با آن‌ها‌ کوچه پس کوچه‌ها‌ی شهر را زیر پا می‌گذاریم و تا آخر شب می‌چرخیم و تفریح می‌کنیم. به خانه برمی‌گردم و روی زیلوی داخل حیاط دراز می‌کشم و کاسه انگور و زردآلویی را که مادرم شسته برمی‌دارم و می‌خورم. خوابیدن زیر دامنه کوه «گرده‌سور» در این تابستان داغ، همراه با نسیم کوهستان شهر سردشت لذت‌بخش است.
کاربر ۴۹۷۳۶۰۴
حمید حواسش به پشت سرش نبوده و مرا می‌پاییده که از پشت سر به رگبار بسته می‌شود. جنازه حمید را برمی‌گردانم و می‌بینم چشم‌ها‌یش را با سرنیزه از حدقه در آورده‌اند‌. بینی‌اش را بریده‌اند‌. آلت تناسلی و بیضه‌ها‌یش را بریده و بدنش را سوراخ سوراخ کرده‌اند‌. آن‌قدر گریه می‌کنم و سر به زمین می‌کوبم که نفسم می‌گیرد.
Rsaeedeh01
این فرمایش امام «کار برای خدا دلسردی ندارد»
فاطمه
ندای امام در گوشم می‌پیچد که نباید در رختخواب بمیرم.
فاطمه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰
۵۰%
تومان