بریدههایی از کتاب عصرهای کریسکان: خاطرات امیر سعیدزاده
۴٫۷
(۲۵۶)
ربَط در تسلط کامل ضد انقلاب است و در مسیرهای ورودیاش ایست و بازرسی گذاشته و عبور و مرور مردم را کنترل میکنند. در ابتدای ورودی شهرک کیوسک کومله مستقر است. بعد ایست و بازرسی دموکرات قرار دارد و رفت و آمد مراجعین را کنترل میکنند. باید طرف را کاملاً شناسایی کنند تا اجازه ورود بدهند. بعد نوبت خبات است و دست آخر باید از پایگاه مجاهدین خلق عبور کرد.
منصوره جعفری
طوری با اطلاعات سپاه هماهنگ شدهام که فقط شبها حق دارم به آنجا رفت و آمد کنم و گزارشات لازم را بفرستم و دستورات بعدی را بگیرم. برای اینکه کسی پی به ارتباطم نبرد، حق ندارم در روز به سپاه رفت و آمد کنم.
منصوره جعفری
متأسفانه علاوه بر گروههای کمونیستی و چپگرا، گروهی نیز به نام خبات با خط و مشی اسلام ارتجاعی و وابسته به کشورهای عربی توسط شیخ جلال حسینی برادر شیخ عزالدین حسینی رهبر معنوی سازمان کومله تشکیل شده و وارد مبارزه مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی میشود. گروه خبات بسیجیان و پاسداران را به شهادت میرساند. شیخ جلال حسینی امام جمعه قبل از انقلاب شهر بانه بود که به نام دین و اسلام توانسته بود مردم سادهلوح را گرد خودش جمع کند.
این گروه مستقیم از عراق تغذیه شده و تحت نام مذهب فعالیت میکند. ولی اصولشان سوسیالیستی است و رابطه صمیمانهای با صدام حسین دارند
منصوره جعفری
صیاد بررسی میکند و میگوید: «روی زمین بخوابین، این بمب ساعتیه، روی ساعت چهار تنظیم شده. »
به تکاوران میگوید: «من بمب رو خنثی میکنم. شما عقب برین و روی زمین بخوابین. »
یکی دو نفر میگویند: «جناب سروان اجازه بده ما خنثی کنیم. »
میگوید: «اگه قراره کسی شهید بشه، بهتره من باشم. »
به من هم میگوید: «تو چرا کنار نمیری؟ »
میگویم: «مگه خون من از شما رنگینتره؟ میخوام کنارت بمانم. »
منصوره جعفری
لحظاتی بعد، همان دکتری که پدرم را معاینه کرده و با فرماندار به منزلمان آمده بود وارد سالن میشود. همه به احترامش بلند میشوند و منتظر میمانند تا در صدر جلسه بنشیند. علیپور میگوید: «ایشان دکتر چمران است! »
منصوره جعفری
سنت و آدابمان اجازه نمیدهد راحت تصمیم بگیرم. تعصب خانوادگی بر هر گونه احساسی غلبه میکند. چطور میتوانم یادگار برادرم را رها کنم و انگ بیغیرتی و بیعرضهگی بر پیشانیام بزنم؟ چطور اجازه دهم برادرزادهام زیر دست و پای مردی غریبه بزرگ شود و کتک بخورد و توهین بشنود؟
منصوره جعفری
یک دستگاه جیپ نظامی خودی میخواسته از پادگان سردشت خارج شود، ولی بر اثر تحرکات و مانور هواپیماهای عراقی، راننده جیپ با دستپاچگی هول میکند و جبپ درون گودالی میافتد. توپ ۱۰۶ روی جیپ از ضامن خارج شده و با شلیک تصادفیاش به بالکن مغازهها اصابت کرده و چهارده نفر را به شهادت میرساند. تعدادی هم مجروح میشوند. راننده و خدمه توپ هم به شهادت میرسند. در آن هنگام مصطفی در حال عبور از پیاده رو به طرف بیمارستان بوده که مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفته و به شهادت میرسد.
منصوره جعفری
فرمانده ستون نظامی که بانه را فتح کرده بود، سروان صیاد شیرازی بود. مدتی بعد ستون نظامی به طرف سردشت حرکت میکند و تشویش و دلهره در دل مردم میپیچد. اما ستون نظامی صیاد شیرازی در روستای دارساوین زمینگیر شده و به محاصره ضد انقلاب میافتد. دارساوین روبهروی سردشت است و از دور قابل مشاهده است.
منصوره جعفری
به سپاه ارومیه میروم و مهدی باکری را پیدا میکنم. کلی تحویلم میگیرد و بعد از احوالپرسی میگوید: «باید کمک کنی اوضاع سردشت رو سر و سامان بدیم. »
به شوخی میگویم: «همین قدر که فعالیت کردم بسه. همه چی سر و سامان گرفته. تو میگفتی انقلاب کنیم همه چی درست میشه. ولی همه چی خرابتر شده، نه آب داریم، نه برق داریم، نه نفت و سوخت و غذا و دارو داریم. کمونیستها توی شهر حکومت میکنن و خدا رو از ما گرفتن. این چه انقلابی بود که برامون آرزو کردی؟ »
منصوره جعفری
حس ناسیونالیستی کردی بر امنیت و آسایش مردم غلبه کرده و کردستان را به کام مرگ میکشاند. مردم هم قدرت اعتراض ندارند و سکوت میکنند.
منصوره جعفری
از جنگ نقده به بعد، درگیری دولت و ضد انقلاب شروع میشود و بهسرعت تمام کردستان را در بر میگیرد. سردشت محاصره شده و قند و شکر و روغن و برنج و مواد شوینده و سوخت نایاب میشود. برق قطع شده و آذوقه مردم به پایان میرسد. حقوق کارمندان قطع است و دانشآموزان به زبان کردی درس میخوانند و با رقص و آواز سرود میخوانند.
منصوره جعفری
فعالیت گروهکها روزافزون شده و جوانان را مسلح میکنند. دموکرات در میدان شهر میتینگ میگذارد و کومله در پارک شهر فعال است. انواع و اقسام گروهها و سازمانهای جدید تأسیس میشوند و در سطح شهر دفتر و مقر دایر میکنند. کومله، دموکرات، خبات، رنجبران، طوفان، سربداران، رزگاری، مجاهدین خلق. هر کدام دفتر و دستکی دایر کرده و مردم را دور خودشان جمع کرده و مجلس مجادله و رقص و آواز راه میاندازند.
منصوره جعفری
میگوید: «پس سعید سردشتی تویی؟ همون که میگن دموکرات یه طرف، تو یه طرف! بپرس، سؤال بپرس، تو خیلی میدانی، تو پازداری! »
ـ من سربازم و هیچی نمیدونم.
ـ نه تو باسوادی، حوزه درس خواندی، سؤال کن.
ـ من یه سؤال میپرسم به شرطی که جوابش رو همین جا در حضور جمع بدی.
دستش را روی چشم میگذارد و میگوید: «چشم، چشم، ای به روی چشم. »
ـ به جز احزاب فلسطینی، چه حزب و گروه و سازمانی در دنیا وجود داره که بعد از پنجاه سال فعالیت، نه تنها پیشرفتی نکرده، بلکه پسرفت هم کرده؟
با نگاهی معنادار، سکوت میکند و جوابی نمیدهد. میگویم: «باباعلی منتظر جوابم. »
maryhzd
حال تقسیم هدایای دانشآموزان بین پایگاهها میبینم یکی از فرماندهان با ریش روشن و بلند، توی خودش رفته و به بچههای نوجوان بسیجی خیره مانده است. هر چه صدایش میزنم نمیشنود و توی حال خودش است. میگویم برادر، برادر، جواب نمیدهد. میگویم حاجی، حاجی. باز هم جواب نمیدهد. نزدیکش میروم و میگویم: «کجایی داداش، نگران نباش یا خودش میاد یا نامهش! »
لبخندی میزند و میگوید: «به این بچهها نگاه کن، اینا آینده انقلابن، باید چند سال دیگه کشور و مملکت رو اداره کنن. »
بهنام نظری میآید و میگوید: «ایشان محمد بروجردی فرمانده کل منطقه است. » باورم نمیشود فرمانده منطقه اینقدر خاکی باشد.
maryhzd
هر گروهی سعی دارد هزینهاش را به گردن رقیب بیندازد و او را تضعیف کند، ولی چون گروه مقابل از طرفدارانش حمایت میکند به ناچار آذوقه و اموال مردم بیطرف را به تاراج برده و کسی هم قدرت اعتراض ندارد.
اسم و آدرس افراد بیطرف در روستاها مشخص است. نان و غذای ضد انقلاب به دوششان افتاده و مال و منال و الاغ و قاطرشان به سرقت برده میشود و پناهگاهی ندارند تا کسی به دادشان برسد. شعار کومله این است، «بیطرف بیشرف است»!
maryhzd
نمیخواهم اسلحه همراهمان ببریم. اسلحه شجاعت میآورد ولی امنیت نمیآورد.
mohammad
این فرمایش امام «کار برای خدا دلسردی ندارد» را آویزه گوشم میکنم و مانند آچار فرانسه سعی میکنم هر کاری را به خوبی انجام دهم.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
برادر غفاری سرپا نارنجک تفنگی میاندازد و سرود میخواند و به ضد انقلاب میگوید: «بیاین جلو فرزندان ناخلف من. شما سزاوار کشته شدن هستین. »
ترسی در وجودش نیست و گلوله هم میترسد به طرفش بیاید!
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
بعد از سه چهار روز با حمایت گروه ضربت دوباره وارد عمل شده و به بالای سر جنازه شهدا میرسیم. پدر سوختهها، زخمیها را شکنجه کرده و به شهادت رسانده بودند. به جنازه شهدا هم رحم نکرده و آتش زده بودند.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
منطقه کریسکان، در دوله بدران با درّهای کوهستانی و صعبالعبور در دامنه کوه قندیل است که حزب دموکرات در گودال طبیعی آن، که زمانی پایگاه مبارزاتی ملا مصطفی بارزانی بوده است، اردو زده است.
فاطمه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۵۰%
تومان