بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشت قتل حرفه ای | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هشت قتل حرفه ای

بریده‌هایی از کتاب هشت قتل حرفه ای

انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۳.۸از ۴۸۹ رأی
۳٫۸
(۴۸۹)
کتاب تو را فقط به زمانی که نوشته شده نمی‌برد؛ بلکه با شخصیت‌های مختلفی از خودت نیز آشنا می‌کند.
marya
عنوان فصل آخر همین کتاب به نام «پوزش ادبی»‌ است. چون خواننده در آخر کتاب متوجه می‌شود هرآنچه تا اینجا خوانده یادداشت‌های فردی است که خودکشی کرده است.
مهدی بهرامی
رابین معتقد بود که زندگی یک‌نفره برای زوجین خسته‌کننده بوده و نیاز دارند گاهی شیطنت کنند تا زندگی زناشویی خود را نجات بدهند.
مهدی بهرامی
مسخره‌ترین کار، عزاداری برای کسی است که خودت او را کشتی.
saaadi_h
هیچ‌کس نمی‌دونه که توی دل و ذهن کسی دیگه چی می‌گذره.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
هیچ‌وقت تمام حقیقت را از کسی نخواهیم فهمید.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
گفت: «اگه بگم اجازه نداری بری چی؟» صدایش نرم و آرام شده بود.
مهدی بهرامی
کارل بوید شرور، شخصیت داستان آدمی روانی است که از هرکسی او را تحقیر می‌کرد انتقام می‌گرفت و این شامل آدم‌های زیادی در زندگی‌اش می‌شد. اگر درست یادم باشد کارل داروساز بود. او قربانی‌هایش را قبل از کشتن می‌دزدید، بعد به آنها پنتاتول سدیم یا چیزی مشابه که باعث می‌شد حقیقت را بگویند تزریق می‌کرد. بعد از آنها می‌پرسید که بزرگ‌ترین ترس زندگی‌شان چه بوده و از چه نوع مرگی همیشه می‌ترسیدند. مثلاً یک نفر گفته بود که فوبیای جای تنگ دارد و او را در یک جعبهٔ باریک زنده‌زنده دفن کرده بود.
مهدی بهرامی
یکی از شعارهای برایان همین است؛ وقتی برای نوشتن چیزی به ذهنت خطور نمی‌کند به رختخواب برو و اجازه بده ضمیر ناخودآگاهت تصمیم بگیرد. من هم همین تصمیم را گرفتم. به رختخواب بروم، کمی بخوابم و اجازه بدهم در ناخودآگاه به جواب برسم.
مهدی بهرامی
طی چند سال گذشته شب‌های زیادی سپری کردم که نمی‌دانم کدامش واقعی بوده و کدام نبوده است.
...
ما هیچ‌وقت حقیقت آدم‌ها رو نمی‌فهمیم. اما همیشه می‌خواستم بدونم من فقط این‌جوری‌ام یا بقیه هم همین نظر رو دارند.»
hamid
مسخره‌ترین کار، عزاداری برای کسی است که خودت او را کشتی.
رها
پدرم همیشه مادرم را سرزنش می‌کرد که تو من را درک نمی‌کنی و نمی‌فهمی. اما اینها همه صداهای خفیفی بود که به گوشم می‌رسید چون من واقعاً در اتاق‌خوابم نبودم. با داستان کتاب به فلوریدای سال ۱۹۶۳ سفر می‌کردم و به‌همراه زنان جذاب، نوشیدنی می‌خوردم و در کوچه‌پس‌کوچه‌های آنجا خوش می‌گذراندم. حالا اینجا در سن چهل‌سالگی دوباره همان کتاب را در دست دارم و چشم‌هایم همان کلماتی را می‌بیند که بیست‌وهشت سال پیش دیده است. همان کتابی که ممکن است مردی تاجر یا زنی خانه‌دار، پنجاه سال پیش آن را در دست گرفته باشد. این همان سفر در زمان است.
کوکا کوالا
«خب به‌هرحال نمی‌شه همه رو هم‌زمان راضی نگه داشت.»
Mikasa
این همان روش چارلی است. با باقی گذاردن یک علامت، یک ویژگی، می‌خواهد به دنیا اثبات کند قاتل مهم‌تر از یک قربانی است.
مهدی بهرامی
اوایل ازدواج شایعاتی بود مبنی بر اینکه خیلی زود این ازدواج به‌هم می‌خورد چرا که همه معتقد بودند تس فقط به‌خاطر پول ازدواج کرده و چند سال از برایان جوان‌تر و البته جذاب‌تر است. حالا که بیش از ده سال از ازدواج آنها می‌گذرد نیز نظر کسی عوض نشده که او زنِ پول‌پرستی است.
مهدی بهرامی
دوست داشتم زودتر از محیط بیرون بیایم. احساس تنهایی و غصه می‌کردم. همیشه وقتی با مردم بودم همین حس تنهایی را داشتم.
مهدی بهرامی
یک بار مادرم گفت: «مثلاً چه انتخابی داشتم؟» «خُب ترکش می‌کردی؟» او سرش را تکان داد و گفت: «ترجیح می‌دادم منتظرش بمونم.» «شاید تا آخر عمرش تکون نخوره؟» او فقط سرش را تکان داد. من هم دقیقاً دربارهٔ کلیر همین کار را کردم. تصمیم گرفتم منتظر بمانم
مهدی بهرامی
وقتی وارد آپارتمان کلیر شدم به او گفتم: «من اصلاً درک درستی از رفتارهای غیرکلامی ندارم. بهتره مستقیم حرفت رو بزنی و توی لفافه با من صحبت نکنی.» خندید و گفت: «مطمئنی؟» «بله، لطفاً.» و این تنها چیزی بود که به او گفتم و نگفتم تا چه حدی عاشقش شدم. «باشه همه‌چی رو بهت می‌گم.» او از همان شب شروع کرد. گفت که معلم علوم دبیرستانِ او طی دو سال مدرسه او را مورد آزار جنسی قرار می‌داده است.
مهدی بهرامی
قبل از آنکه او را ببوسم گفت: «من گزینهٔ خوبی برای تو نیستم.»
مهدی بهرامی

حجم

۲۱۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۱۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان