بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشت کتاب | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب هشت کتاب اثر سهراب  سپهری

بریده‌هایی از کتاب هشت کتاب

نویسنده:سهراب سپهری
امتیاز:
۴.۴از ۱۰۳ رأی
۴٫۴
(۱۰۳)
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه                               تو نیست.
علیرضا
جهان آلودۀ خواب است و من در وهم خود بیدار:
ᵇˡᵃᶜᵏ
تهی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستاره‌ای هستی بود و زمزمه‌ای. لب بود و نیایشی. «من» بود و «تو» یی: نماز و محرابی.
علیرضا
گریه‌ام بی‌ثمر است. و اگر می‌خندم خنده‌ام بیهوده است.
aylin
دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد! من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی.
علیرضا
دست جادویی شب در به روی من و غم می‌بندد. می‌کنم هرچه تلاش، او به من می‌خندد.
ᵇˡᵃᶜᵏ
اندوه مرا بچین، که رسیده است. دیری است، که خویش را رنجانده‌ایم، و روزن آشتی                               بسته است.
melik
ترا از تو ربوده‌اند، و این تنهایی ژرف است.
علیرضا
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
علیرضا
از پنجره غروب را به دیوار کودکی‌ام تماشا می‌کنم. بیهوده بود، بیهوده بود.
علیرضا

حجم

۱۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۱۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان