بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب افسوس برای نرگس های افغانستان | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب افسوس برای نرگس های افغانستان

بریده‌هایی از کتاب افسوس برای نرگس های افغانستان

انتشارات:انتشارات کویر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۹ رأی
۴٫۳
(۱۹)
مخملباف یک روز در افغانستان یکی از نمایندگان اتحادیه اروپا را دیده بود که می‌گفت: «ما باید به افغان‌ها کمک کنیم و کمک هم خواهیم کرد.» فیلمساز ایرانی از او پرسیده بود: «حالا چه کمکی می‌خواهید بکنید؟» و چنین پاسخی شنیده بود: «قصد داریم فیلم‌های اروپایی را بخریم و پس از دوبله به افغانستان بفرستیم.» مخملباف با خنده‌ای یادآور شده بود: «اینکه در واقع کمک به سینمای اروپاست؛ نه کمک به افغانستان.»
Nera
کمک ششصد میلیون دلاری ایران بعد از بحث‌های فراوان در مجلس تبدیل به پنجاه میلیون دلار شد که تازه کمک خوبی بود و خیلی از کشورها همین کمک را هم به افغانستان نکردند. آمریکایی‌ها که بودجه سرسام‌آوری برای حمله به افغانستان صرف کردند، می‌گویند ما دیگر نمی‌توانیم بودجه‌ای برای بازسازی این کشور اختصاص دهیم. آمریکایی‌ها حتی همان جاهایی را هم که خودشان بمباران و خراب کردند، در این مدت بازسازی نکرده‌اند.»
Nera
مخملباف که در این سال‌ها بسیار روی جامعه افغانستان مطالعه کرده است، با حوصله زیاد نتایج مطالعاتش را درباره این سرزمین شرح می‌دهد: «افغانستان جامعه‌ای است که دو بار برای مدرن شدنش تلاش شد. یک بار توسط شاه امان‌الله خان و یک بار هم توسط روس‌ها. اما واکنش جامعه افغانستان هر دو بار منفی بود. باور کنید روس‌ها اینقدر اینجا را ویران نکردند که خود افغان‌ها ویران کردند. بعد از عقب‌نشینی روس‌ها، گروه‌ها و اقوام مختلف افغان بودند که در جنگ علیه یکدیگر کابل را از بین بردند.
Nera
به گفته نوشین «هرچه از مرکز پشتون‌ها دور می‌شویم و به مرکز تاجیک‌ها، هزاره‌ها و به‌طور کلی شیعیان نزدیک‌تر می‌شویم، وضع زنان، تا حدودی و نه بیشتر، بهتر می‌شود. تاجیک‌ها حقوق زنان را درباره مهریه و ارثیه بیشتر رعایت می‌کنند؛ در صورتی که میان پشتون‌ها یک زن اصلاً نمی‌تواند حرفی از مهریه و ارثیه‌اش به میان بیاورد.»
Nera
زنان در افغانستان در مرحله تلاش برای حفظ بقاء و زندگی هستند. حتی کیفیت زندگی برای‌شان مهم نیست. آنها فقط دنبال خود زندگی هستند و زندگی برای آنها یعنی آب، نان و یک سرپناه... . مهم‌ترین نیاز فعلی مردم افغانستان همین سه عامل است و زن و مرد هم نمی‌شناسد. نیازهای اولیه زندگی در این کشور بدون پاسخ مانده است. مشکل اساسی نیز بر سر راه توسعه فرهنگ عمومی زنان همین نیازهاست و تا این مسائل حل نشود، هیچ کار دیگری نمی‌توان برای‌شان انجام داد. به ندرت در افغانستان زنی را پیدا می‌کنید که به نبود آموزش برای خودش یا به نبود مدرسه برای دخترانش به عنوان معضل اشاره کند. در واقع آموزش برای آنها هنوز یک کالای لوکس محسوب می‌شود.»
Nera
نوشین در ادامه می‌گوید: «نمی‌توانیم از وجود سه درصد زنان شاغل در بیست سی سال قبل این طور نتیجه بگیریم که بعد از جنگ و به خاطر سلطه طالبان وضع زنان در افغانستان اینقدر بد شده است. نه! وضع زنان همیشه در اینجا اسفبار بوده، اما جنگ و به ویژه دوران طالبان، وضع آنها را اسفناک‌تر کرده است.» از نظر نوشین که روزهای طولانی را در کنار زنان افغان گذرانده است: «جامعه افغانستان هنوز در زمان فوریت‌ها، یعنی نیازهای ضروری است.» نوشین از سوی سازمان ملل برای فعالیت‌های رشد و توسعه مربوط به زنان، به افغانستان آمده بود، اما وقتی از زنان درباره نیازهاشان سؤال می‌کند، «هیچ کدام از آنها خواستار حقوق معنوی یا جایگاه مناسبی برای خود در جامعه نمی‌شوند.» زنان افغان بارها و بارها به نوشین گفته‌اند:‌ «ما سرپناه می‌خواهیم، آب و نان و دارو می‌خواهیم.»
Nera
به گفته یکی از مقامات افغان «گرچه زنان تحصیلکرده با آموزش‌های نوین نیز در افغانستان یافت می‌شوند، تعداد آنها را حتی نمی‌توان با درصد بیان کرد؛ چون تعدادشان آن‌قدر کم است که به راحتی می‌توان آنها را شمرد.»
Nera
آموزشگاه بزرگ آرایش آن روزها بسیاری از خبرگزاری‌های بزرگ دنیا نوشتند که آمریکایی‌ها برای آشنایی زنان افغان با دنیای مد و آرایش، یک آموزشگاه بزرگ در کابل دایر کرده‌اند تا روش‌های نوین آرایش را با پیشرفته‌ترین متدها و بهترین لوازم آموزش بدهند. گرچه «فریال» دختر نوجوان افغان در خیابان صدارت از برگزاری این کلاس‌ها احساس خشنودی می‌کرد، یک دختر دانشجو در دانشگاه کابل سرش را با ناراحتی تکان داد و گفت: «آیا مهم‌ترین نیاز امروز زن افغان فراگیری آخرین روش‌های آرایش غربی است؟» او پاسخ سؤالش را نداد، اما در ادامه گفت: «بیش از ۹۰ درصد جامعه افغانستان فاقد کوچک‌ترین توان خواندن و نوشتن است و در این میان شاید فقط سه درصد زنان افغان باسواد باشند. البته منظور از سواد فقط توانایی خواندن و نوشتن است و نه چیزی بیشتر.»
Nera
پرسیدم: «اما دانشگاه کابل که تو در آن تحصیل می‌کردی یک دانشگاه کاملاً دولتی است و نه فقط به خاطر تحصیل هیچ هزینه‌ای از دانشجویانش دریافت نمی‌کند که صبحانه و ناهار رایگان هم به آنها می‌دهد. تو به خاطر کدام هزینه مجبور به ترک دانشگاه شدی؟» سرش را پایین انداخت و گفت: «به‌خاطر هزینه‌های رفت و آمد از محل زندگی‌ام در حومه کابل تا پوهنتون (دانشگاه) مجبور به ترک تحصیل شدم. خانواده‌ام آن‌قدر فقیر شده بود که حتی دیگر نمی‌توانستند پول کرایه تاکسی‌ام را بدهند.»
Nera
«خاطره»، دختر ۲۵ ساله‌ای که برای یافتن شغل به وزارت زنان افغانستان، در یکی از خیابان‌های کابل مراجعه کرده است، درباره برقع‌اش به من گفت: «علاقه‌ای به پوشیدن چادری (چادری همان برقع در گویش افغان‌هاست) ندارم اما مجبورم.» پرسیدم: «چه کسی تو را مجبور به پوشیدن برقع کرده است؟ مگر نه این است که پس از سقوط طالبان مقامات کشورت زنان را در پوشیدن یا نپوشیدن برقع آزاد گذاشته‌اند؟» خاطره، که به سختی می‌توانستم چشم‌هایش را از زیر پارچه توری که صورتش را پوشانده بود ببینم، با صدای آهسته‌ای پاسخ داد: «پنج سال سلطه طالبان روحیات مردان ما را عوض کرده است؛ تا جایی که برادر من که یک دکتر است، اجازه نمی‌دهد برقع‌ام را بردارم.»
Nera
بغض می‌کند: «ما شمالی‌های ایران در کنار آب بزرگ می‌شویم، اما اینجا دریغ از یک قطره آب سالم... بیشتر طول روز آب قطع است و وقتی هم که آب هست، چکه‌چکه از شیر می‌ریزد... دخترم بیماری پوستی گرفته... تمام تنش پر از لک و پیس شده. آن یکی بچه‌ام هم مریض است.»
Nera
او چند ماه پس از سقوط طالبان، همراه شوهرش از ایران به کابل آمده است. شوهرش به او گفته بود: «جنگ تمام شده، طالبان رفته‌اند و وضع مردم در افغانستان بهتر شده، آمریکایی‌ها هم که وعده فراهم آوردن یک زندگی بهتر را داده‌اند.» و زن با این حرف‌ها قانع شده بود که با او به افغانستان بیاید و حالا پشیمان است: «نه آب سالم داریم، نه غذای درست و حسابی. هر دو بچه‌ام دچار بیماری‌های حاد عفونی شده‌اند. هر جور دوا و دکتری هم که کرده‌ایم فایده نداشته... اصلاً آب که آلوده باشد دارو چه فایده دارد... خودم هم مدام مریض می‌شوم...»
Nera
زن شیرازی از روزی تعریف می‌کند که پدرش با اصرار زیاد او را به عقد مرد افغان درآورد. پدر گفته بود که او را خوب می‌شناسد، چون مرد افغان سال‌هاست به‌عنوان کارگر برایش کار کرده. زن که از همان موقع نگران بود که یک روز مجبور شود کشورش را ترک و به سرزمین همسرش مهاجرت کند، با لبخندی ادامه می‌دهد: «البته شوهرم همان‌طور که پدرم می‌گفت مرد خیلی خوبی است، اما...» سرش را پایین می اندازد، بعد هم نگاهی به شوهرش می‌کند و می‌گوید: «اما زندگی در افغانستان خیلی سخت است. بیشتر از این نمی‌توانم تحمل کنم. نمی‌توانم.»
Nera
یکی از میهمانان یکی از همین عروسی‌ها در کابل که با لحن غرورآمیزی به من می‌گفت: «یک وقت فکر نکنید عروس‌های افغان از عروس‌های شما اهمیت کمتری دارند. نه! ما هم همچون شما ایرانی‌ها لباس‌های زیبا و گران‌قیمت برای عروس‌هایمان می‌خریم و هزینه زیادی را برای آرایش آنها به آرایشگاه می‌پردازیم.» اگر حتی گفته‌های این زن افغان واقعیت داشته باشد و افغان‌ها لباس‌های خیلی گران‌قیمت برای عروس‌هایشان بخرند هم،‌ کمتر دختر افغان این شانس را دارد که همسرش را با میل و رضایت خود انتخاب کند.
Nera
وقتی از کنار یک اتومبیل عروس که با روبان‌های قرمز و صورتی فراوان تزئین و چند عروسک زیبا به جلو و عقب آن نصب شده بود عبور می‌کنیم، دوست افغانم می‌گوید: «این روزها به دو دلیل همه عروسی‌ها در افغانستان قبل از تاریک شدن هوا به پایان می‌رسد. اول به خاطر حفظ امنیت میهمانان، چون همچنان به هنگام شب امنیت کافی برای عبور و مرور شهروندان وجود ندارد و دوم اینکه بیشتر مناطق کابل و همین‌طور سراسر افغانستان، از روشنایی برق محروم است و عروسی را هم که نمی‌شود در تاریکی برگزار کرد.»
Nera
«چطور در شهری که آثار جنگ به خوبی در آن نمایان، نابسامانی‌هایش زیاد و مشکلاتش فراوان است، این همه عروسی برگزار می‌شود؟» با لبخندی گفت: «علتش این است که مردم در دوران سیاه حکومت طالبان، که هزار و یک مشکل برای‌شان ایجاد کرده بود، اصلاً زندگی نرمالی نداشتند که برگزاری عروسی هم جایی در آن زندگی داشته باشد. شرایط آن‌قدر بد بود و مشکلات آن‌قدر زیاد که نه تنها کسی حال و حوصله‌ای برای ازدواج و راه‌اندازی مراسم عروسی نداشت، که سخت‌گیری‌های طالبان هم اجازه برگزاری اینطور جشن‌ها را نمی‌داد. اما حالا که از قید و بندها و فشارهای طالبان خبری نیست، مردم با اشتیاق زیاد جشن‌هایشان را برگزار می‌کنند. به همین دلیل است که هر روز ده‌ها عروسی در کابل برگزار می‌شود؛ عروسی‌هایی که چند سال به تأخیر افتاده بود.»
Nera
از تعدادی از سرمایه‌گذاران و تاجران ایرانی در کابل شنیده بودم که دولت افغانستان علاقه چندانی به حضور آنها ندارد و ترجیح می‌دهد پروژه‌های خود را به غربی‌ها واگذار کند. وقتی این حرف‌ها را برای مصطفی کاظمی بازگو کردم، گفت: «ما ترجیح خاصی برای حضور کشورها در پروژه‌های افغانستان نداریم
Nera
بسیاری از مقامات افغان به خاطر ایرانی بودنم به گفت‌وگو با من علاقه نشان دادند و حاضر نشدند پشت درهای بسته معطلم کنند. یکی از این افراد «بسم‌الله خان» معاون وزیر دفاع افغانستان بود که چون در ساعت مقرر نتوانسته بود مذاکراتش را با رئیس دوره‌ای «ایساف» (ISAF) که یک مقام نظامی ارشد هلندی بود به پایان برساند و زمان مصاحبه من رسیده بود، مرا به داخل اتاقش دعوت کرد. «بسم‌الله خان» با مهربانی زیاد از من به خاطر تأخیر پیش آمده پوزش خواست
Nera
و از همه جالب‌تر سخنرانی دختری است که به نمایندگی از دانشجویان رشته کامپیوتر سوگند یاد می‌کند که از دستاوردهای حاصل از راه‌اندازی این پایگاه اینترنتی برای پویایی و پیشرفت جامعه‌اش استفاده کند.
Nera
دانشجویان دختر و پسر، مسؤولان دانشگاه، نمایندگان سازمان ملل و میهمانانی که به خاطر افتتاح پایگاه اینترنتی به دانشگاه دعوت شده‌اند، روی نیمکت‌های کهنه، در تالاری که کمترین آراستگی‌ای ندارد، نشسته‌اند. بیشتر از همه، تعداد زیاد خبرنگاران غربی توجهم را جلب می‌کند: تند و تند می‌نویسند، عکس می‌گیرند و با اشتیاق زیاد از مراسم فیلمبرداری می‌کنند. آیا این همه اشتیاق به خاطر وصل شدن دانشگاه کابل به شبکه جهانی اینترنت است؟ آیا اینها می‌خواهند به جهان مخابره کنند که افغانستان وارد دنیای جدید شده است؟ به نظرم غربی‌های حاضر در مراسم خوشحال‌تر از افغان‌هایی هستند که قرار است با کامپیوترهای اهدایی خارجی‌ها به دنیای نوین اطلاعات متصل شوند.
Nera

حجم

۳۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۳۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۵۰۰
تومان