بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۴۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
ویراستار:قهرمان عسکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۱۰ رأی
۳٫۲
(۱۱۰)
یک تلاش بی‌ثمر، وقتی تلاش می‌کنی تا کسی را از ذهنت بیرون کنی، این تلاش خود تبدیل به‌خاطره می‌شود، بعد مجبوری تلاش کنی تا این کار را هم فراموش کنی که این عمل هم خود خاطره‌ای شده و در ذهنت ماندگار می‌شود.
da☾
مردم همیشه فکر می‌کنند خون بیش‌تر از کسی که تو رو بزرگ کرده روت تاثیر داره، اما تو که توسط یه نطفه کوچولو بزرگ نمی‌شی؟ می‌شی؟
da☾
دریغ از یک آغوش گرم که به ما برای ادامه‌دادن انگیزه دهد.
da☾
محض اطلاع، لازم نیست که حتما برای دعا کردن یک فرد مذهبی باشید. دعا کردن دیگر جزئی از مبادی ایمان نیست بلکه چیزی است که از تلویزیون و فیلم وارد فرهنگ شده است مثل بوسیدن در زیر باران. من برای سلامتی پدرم دعا کردم درست مثل ژست بچه‌های درون فیلم: روی زانو، دست‌های به هم قفل شده، تعظیم سر و چشمان بسته. تا آن‌جا پیش رفتم که برای او شمعی روشن کنم، البته نه در کلیسا - ریاکاری هم حد و حدودی دارد - بلکه اواخر شب در آشپزخانه، وقتی که دیگر غرولندهای شبانه‌اش در اوج تب و تاب بود. امیدوار بودم که شمع هر آنچه را که محکم به او بسته شده بود را باز کند.
علی شهبازی
چشم سبز سیگاری روشن کرد. هر سهٔ ما در سکوت طلوع آفتاب را تماشا می‌کردیم و من فکر کردم: روزی زمین توسط این آفتاب کم‌نور مکیده خواهد شد، و همهٔ آن رستوران‌های چینی، همهٔ زن‌ها با موهایی پر از اکسیدان و رنگ موی بلوند و تمام آن بارهای تخمی، تمامی مردان مجرد و همهٔ اراذل و اوباش، و حتی تمامی ماشین‌های اسپرت در درخششی از نور سفید محو خواهند شد، و آینده همین است و بس.
علی شهبازی
«اون قربانی زیبایی خودشه. خب چرا؟ چون زیبایی یه قدرته. و اون‌طور که ما تو درس تاریخ یاد گرفتیم، قدرت فساد میاره. بنابراین، زیبایی مطلق، مطلقا فساد آوره.»
yasinds
چشمان او، بدون پلک‌زدن و درندگی، مرا به جرئت می‌طلبید تا نگاهم را از او برنگردانم. لحظه‌ای که تا بی‌نهایت کشیده شد، بعد در حدود نانو ثانیه ایستاد و سر جای خودش برگشت، همهٔ این‌ها در حدود هشت‌ونیم ثانیه اتفاق افتاد.
yasinds
ناگهان از من پرسید: «جاسپر، تو به کتاب مقدس باور داری؟» «به همون اندازه که به کتاب سگ باسکرویل باور دارم.» «فکر کنم فهمیدم چی می‌گی.» «مشکل این‌جاست بیش‌تر مواقع که قراره خدا قهرمان باشه، به عنوان شرور ظاهر می‌شه. منظورم اینه که، یه نگاهی بنداز ببین با زن لوط چکار کرده. کدوم موجود الهی همسر یک مرد رو به ستونی از نمک تبدیل می‌کنه؟ جرمش چی بوده؟ چرخوندن سر؟ باید قبول کنی نشان‌دهندهٔ ناامیدی خداست این‌که چطور توی یه برههٔ زمانی گیر افتاده و ازش آزاد نمی‌شه؛ در غیر این صورت ممکن بود، مردم باستانی رو با تبدیل اون به یه تلویزیون صفحه تخت و یا حداقل یک چسب نواری بزرگ گیج کنه.»
yasinds
. از درون تهی بود و فقط به بار غصهٔ خود اضافه می‌کرد و دوباره از سر می‌گرفت و وزنه‌ای دیگر رویش می‌گذاشت.
yasinds
عشق اول برای همه همین‌گونه است. ماجرا از این قرار است که تو به چیزی عاشقانه برخورد می‌کنی و بلافاصله سوراخی در درون تو شروع به گزگز می‌کند، سوراخ همیشه آن‌جاست اما تو متوجه‌اش نمی‌شوی تا زمانی که کسی سر راهت قرار می‌گیرد و سوراخ را پر می‌کند، و بعد هم پا به فرار گذاشته و سوراخ باز هم خالی می‌ماند.
yasinds
به دنبال ستایش مخلوق هستم چون جرئت پرستیدن خالق را ندارم. شاید راست می‌گفت. شاید من کمی به دنبال تعالی خود بودم، و برای این‌که خودم را از کارناوال انزوای ناامیدی برَهانم، بر روی این دختر قدبلند شاداب برنامه‌ریزی می‌کردم. از نظر من خیلی هم خوب است. این حق من است. فقط کاش می‌توانستم انگیزه‌های ناخودآگاه خود را به فراموشی بسپارم. من هم می‌خواستم مثل بقیه از دروغ‌های خود لذت ببرم.
yasinds
او نگاهی داشت که می‌توانست با آن حکومتی را سرنگون سازد.
yasinds
با این‌حال که حافظهٔ خوبی دارم، اما اولین کسی هستم که اعتراف می‌کنم، برخی از خاطراتم باید برای سؤال و جواب احضار شوند.
yasinds
اگر خدایی هم هست، شک دارم که چنین سرسخت باشد. در عوض، من تصور می‌کنم او با زن‌ها و مردهایی که جان خودشان را می‌گیرند مثل یک رییس پلیس متعجی برخورد می‌کند که یک مجرم در حال تعقیب خود را تحویل داده است. ممکن است بگوید «تو!» و حتی عصبانی هم نشود، فقط کمی ناامید، آن هم از بابت از دست دادن اعتبار و تمجیدی که ممکن بود برای دستگیر کردن او کسب کند.
yasinds
فکر کردم که یونیفرم مدرسه ما را شبیه کارمندان ادارهٔ پستی کرده که برای ارسال یکی از همکاران خود به سمت خدا، این‌گونه تجمع کرده‌اند. تصور کردم «بازگشت به فرستنده» به زیبایی بر روی تابوت حک شده است.
yasinds
این کسوف ابدی تو خواهد بود. شیرجه‌ای عمیق به دل آب‌های یخ‌زده.
yasinds
این‌طور نیست که این بچه‌ها به‌طور ویژه بی‌رحم باشند؛ آن‌ها فقط ضمیر خود را در اختیار رهبر گروه گذاشته‌اند، همین. همهٔ آن‌ها فقط ارادهٔ خود را به ارادهٔ هریسون ارجاع داده‌اند، یک انتخاب بد!
yasinds
اشک به چشمانم هجوم آورد اما با آن‌ها جنگیدم. بعد شروع کردم راجع‌به اشک‌ها اندیشیدن. چه سیر تکاملی در بدن انسان در ناتوانی‌اش از پنهان‌کردن ناراحتی وجود دارد؟ آیا ناتوانی در پنهان‌کردن غم برای بقای گونهٔ ما ضروری است؟ چرا؟ فایدهٔ تکاملی گریه چیست؟
علی شهبازی
چون اگه خودت رو نشناسی، نمی‌تونی کمک کنی تا اونا هم خودشون رو بشناسن، و احتمالا وقت همه رو این‌جا تلف می‌کنی اونم خیلی ساده با ساختن یه ارتش کپی از معلم‌های بی‌ارزشی مثل خودت که تو این مدرسهٔ دولتی آشغالی کاری جز این ندارن. این‌که به دانش‌آموزها بگی چی فکر کنن به جای این‌که بگی چطور فکر کنن، و این‌که سعی کنی اونا رو به شکل یه پرداخت کنندهٔ مالیاتی عالی قالب‌بندی کنی به جای این‌که به خودت زحمت بدی تا بفهمن که کی هستن.»
yasinds
افلاطون، نیچه، کوریان، لارنس، وینکنشتاین، شوپنهاور، نوالیس، اپیکتسوس، برکلی، کانت، پوپر، سارتر، روسو، و همین‌طور ادامه داشت. به نظر می‌رسید که علاقه ویژه‌اش به نویسندگانی بدبین، با مکتب نهیلیست و یا مکتب کلبی دارد از جمله، سلین، برنارد، و درنهایت بدبین‌ترین شاعر عالم، جیمز تامسون، با تاریکی وحشت‌آورش، شعر «شهر شب‌های خوفناک». از پدر پرسیدم: «پس زن‌ها کجان؟، فکر نمی‌کنن چیزی ارزش نوشتن داشته باشه؟» شب بعد، ویرجینیا وولف، جورج ساند، عین رند، گرتروود آستین، دوروتی پارکر، سیمون دوبووار، سیمونه ویل، مری مک کارتی، مارگارتمید، هانا آرنت و سوزان سانتاگ را روی بالشم پیدا کردم.
yasinds

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

حجم

۷۵۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۷۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان