- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب ما
- بریدهها
بریدههایی از کتاب ما
۳٫۹
(۶۳)
با یقین میتوان گفت که سراسر تاریخ بشر، تا آنجا که ما مطلعیم، تاریخِ گذار از کوچنشینی به یکجانشینی است. مگر بر این اساس نمیتوان نتیجه گرفت که این شکل غایی از زندگی یکجانشینی (زندگی ما) همان تکاملیافتهترین نوع زندگی است (یعنی زندگی ما). فقط در دوران پیش از تاریخ بود که انسانها زمین را از اینسر تا آنسر گز میکردند، یعنی در دوران اقوام، جنگها، تجارت و کشف آمریکاهای دیگر. اما حالا دیگر چه نیازی به این کارهاست و اینها به کار چه کسی میآید؟
شراره
فقط کسی خودش را پیدا میکند که از خود دست کشیده باشد، یا بهعبارت دیگر، مرگ جسمانی همانا زندگی روحانی است.
نسیم
ادبیات واقعی فقط آنجایی به وجود میآید که خالقانش نه حقوقبگیران سختکوش و قابلاعتماد بلکه دیوانگان، عزلتگزیدگان، ملحدان، خیالبافان، نافرمانان و شکاندیشان باشند.
محسن
""همه باید دیوانه شوند، و هرچه سریعتر بهتر!"
Fatemeh_Tohidi
من این را به هیچ عنوان نمیتوانم درک کنم. آخر هرقدر هم قوای عقلانیشان محدود بوده، باید درک میکردند که چنین زندگیای کشتاری همگانی و بهتماممعناست، با این تفاوت که تدریجی و روزانه اتفاق میافتد. دولت (یا همان انسانیت) کشتن یک فرد را ممنوع میکرده، اما درعینحال کشتار نصفهنیمهٔ میلیونها آدم را غدغن نکرده است. کشتن یک فرد یعنی کسر ۵۰ سال از مجموع زمان حیات بشر، و این جرم است، اما کسر ۵۰ میلیون سال از مجموع زمان حیات بشر جرم نیست؟
Fatemeh_Tohidi
یوگنی زامیاتین در ۱۹۲۳ نوشت:
اشتباه است اگر آدمها را به دو دستهٔ زندهها و مردهها تقسیم کنیم: آدمهایی هستند که زندهٔ مردهاند و دستهای دیگر که واقعا زندهاند. زندههای مرده نیز مینویسند و راه میروند و حرف میزنند و فعالیت میکنند. ولی هیچ اشتباهی مرتکب نمیشوند؛ این در حالی است که فقط ماشینها بیاشتباهند؛ تولیداتشان هم فقط چیزهای مرده است. آدمهای واقعا زنده پیوسته دست به اشتباه میزنند، در حال جستوجویند، درتردیدند و در عذاب. (۱)
Fatemeh_Tohidi
آن افسانهٔ قدیمی دربارهٔ بهشت... آن افسانه وصف حال ماست، وصف زمان حاضر. بله! خوب به آن فکر کنید. به آن دو نفر توی بهشت حق انتخاب داده شده بود: سعادت بدون آزادی یا آزادی بدون سعادت؛ گزینهٔ سومی در کار نبود. و آن دو کلهپوک آزادی را انتخاب کردند و نتیجهاش چه شد: قرنها در آرزوی همان غلوزنجیرها بودند. در آرزوی غلوزنجیر؛ میفهمید؟ اندوه جهان از اینجا میآمد. قرنها! و تنها ما بودیم که راه بازگرداندن سعادت را پیدا کردیم... نه، باقیاش را گوش کنید، باقیاش را گوش کنید! خدای دوران باستان و ما، کنار هم، پشت یک میز نشستهایم. بله! ما به خدا کمک کردیم ابلیس را بالاخره شکست بدهد؛ آخر میدانید او بود، ابلیس، که آدمها را ترغیب میکرد ممنوعیتها را نادیده بگیرند و طعم آن آزادی مهلک را بچشند؛ او همان مار خبیث است. ما هم با چکمه کوبیدیم توی سرش؛ ترق! و خلاص: دوباره به بهشت راه پیدا کردیم. حالا باز مثل آدم و حوا سادهدل و معصومیم. دیگر درگیر مسئلهٔ خیر و شر نیستیم؛ دوباره همهچیز بسیار ساده شد، ساده مثل بهشت، مثل سادگی بچهها.
benyamin parang
تنهایم. شب. مِهی رقیق. آسمان را پارچهای طلایی مایل به شیری پوشانده است. کاش میدانستم آن بالا چیست. کاش میدانستم من کیام. کدامیکی منم؟
امیرعباس قادری
انسان، از همان کودکی، برای چه دعا میکرده است، در آرزوی چه بوده است؟ و برای چه عذاب میکشیده است؟ انسان همواره میخواسته کسی یک بار و برای همیشه به او بگوید سعادت چیست و بعد او را به آن سعادت زنجیر کند.
شراره
دانشی که به صحتوسقمش کاملا اطمینان دارید اسمش باور است
شراره
آنها خدای نامعقول و ناشناختهشان را میپرسیدهاند و ما در خدمت خدای معقول و کاملا شناختهشدهٔ خودمان هستیم؛ آنها از خدایشان جز جستوجویی بیپایان و عذابآور چیزی عایدشان نشده؛ خدای آنها چیزی هوشمندانهتر از این بهذهنش نرسیده بود که خودش را قربانی کند، مشخص نیست چرا؛ اما ما قربانیانی متین، معقول و بهدقت بررسیشده را به پیشگاه خدایمان یگانهکشور تقدیم میکنیم
شراره
تنها راه رهایی انسان از جرم و جنایت در گرو رها شدن او از بند آزادی است
شراره
احمقانه نیست که حکومت (با چه جسارتی هم خودش را حکومت مینامیده!) زندگی جنسی آدمها را بدون هیچ نظارتی به حال خود رها کرده است؟ هرکس هروقت و هرقدر که دلش میخواسته... کاملا غیرعلمی، مثل حیوانات... و مثل حیوانات، کورکورانه، بچه به دنیا میآوردهاند. مسخره نیست که در پرورش گیاه، مرغ و ماهی سررشته داشته باشی (اطلاع دقیق داریم که در همهٔ این امور سررشته داشتهاند) و نتوانی به آخرین پلهٔ این نردبان منطقی یعنی پرورش بچهها برسی و به معیارهای ما برای مادر بودن و پدر بودن دست پیدا کنی؟
شراره
سنتشکنان تنها علاج (تلخ) برای آنتروپی (یا زوال ناگزیر) اندیشهٔ انساناند.
شراره
زامیاتین معتقد بود که با پیشبینی انقلاب آتی میشود آینده را پیشبینی کرد. چگونه؟ جوانههای انقلابها پیشاپیش در دادوهوارهای سنتشکنان امروز دیده میشود
شراره
"از بین بردن سریع عدهای معدود معقولتر است تا اینکه به عدهٔ زیادی این فرصت داده شود که خودشان را نابود کنند؛ تباهی و از اینجور چیزها. این عین حقیقت است."
سپیده اسکندری
به عقل هیچکدام از آن کانتها نرسیده نظامی از اخلاقیات علمی بنا کند که بر تفریق، جمع، تقسیم و ضرب استوار باشد
Zoheir
سرعت زبان در ثانیه همیشه باید قدری کمتر از سرعت ذهن باشد و نه برعکس.
Call_Me_Mahi
و اگر درست باشد که نیاکان ما در پرشورترین لحظات زندگیشان (در مراسم عشای ربانی و رژههای نظامی) خود را به دست رقص میسپردند، این فقط یک معنا میتواند داشته باشد: غریزهٔ ناآزادی، از قدیم، ویژگی ذاتی انسان بوده است و ما، در زندگی فعلیمان، فقط آگاهانه...
محمدرضا فرهادی
همهٔ روزها برایم مثل هماند، همه درنظرم یک رنگ دارند، رنگ زرد، مثل ماسهٔ خشک و گداخته، بدون ذرهای سایه، بدون قطرهای آب، فقط ماسهزار زرد و بیانتها. بدون او نمیتوانم زندگی کنم
Mary gholami
حجم
۳۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۹ صفحه
حجم
۳۳۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۹ صفحه
قیمت:
۱۸۵,۰۰۰
۱۲۹,۵۰۰۳۰%
تومان