بریدههایی از کتاب روزنامه مرد عزلت گزین
۴٫۰
(۴)
پس از وقت
با چرخیدن این سیاره، روزی آمد
که ناگزیر پیاده شدیم از آن
اما جایی نرفتیم که پیش از این نشانیاش را میدادند.
نسلهایی آمدند که حال سیاره را کمی خوب و اندکی بدتر کردند
دوباره سیاره رسید بدانجا که روزگاری پیاده شدیم
بیآنکه از ما بخواهد یا ما خواسته باشیم
هوش گمشدهٔ ما، جایی در همین حوالی، ما را یافت
دوباره سوار سیاره کرد.
آخر وقت
پس از هفتاد و اند
شیداتر از وقتی که اولین کتابم را شیرازه بستم
اندوهشادیام را در سایهٔ درختان شهریور ردیف کردم
کتابها از باغ بیرون میروند
بزرگراه شمالی را درمینوردند و میدانها را.
دختران شهر سطری از آن را میخوانند
پسران جوان گاهی بیتی از آن را از بر دارند
شعرها، اما نشان کودکان فرداها را میجویند
:)
بر دوشنبه
هیچ از من نخواهید دانست
کتابهایم کور و کرند
از آنچه بودهام و میشد باشم
:)
اول هفته
لذت سفری که میخواهم بروم
در کافهای مختصر میشود
در خیابانی شلوغ و آفتابی
انبوه آدمیان آزاد و عاشق
که میرقصند و مینوشند و میخوانند با هم:
به سفر باید رفت
به هوای کافهای که در آن...
:)
از دوشنبه
شعری از من میخواند
مرا نیافته، گم کرده است
در شعرم کسی دیگر را یافته
با شباهتی عجیب به خودش.
:)
آخر هفته
آخر هفته خواستم برگردم به ابتدایش: کودکیام
چرا باید از راه رفته برگشت
هوای عمر دوباره
یا لذتی در گذشته نهفته؟
با آهندلی که یافتهام این سالها
ایستاندن کودکی ــ شاید ـ
آسانتر از توقف دیرسالی باشد.
:)
هفتشنبه
باد عصر میبردم از جا
در هوای سرخ از ستم
تکهکاغذی نوشته از حکمت دیوانگان ـ
بر اوراق تلنبار در قرون، میافزایدم.
میپرسند: کی عقل در سر اینها میآید؟
باد عصر فقط جسدهای ما را جابهجا میکند، همین!
آخر هفته
ما نمیخواستیم و این را گفتیم و
نشنیدند گرانجانان.
نمیخواستیم آنان را، چنان که آنان ما را.
(بقیهٔ حکایت را که بهتر از ما میدانید)
چه میخواستیم مگر جز این ناقبولی معقول؟
هفتهٔ دیگر
«حالا نوبت ماست!»
آنها فهم عالم را نوبتی تصور میکردند
اما آن که فرصت ماندن و رفتن میدهد در روزگار
بیاعتنا، به خون هزاران
تنها یکی را برمیکشد از قربانیان.
:)
از این تنور چوبی
جز نان محال برای گرسنگیمان درنمیآید
تنورساز سبکسار
شاید یکه و زیبا را کافی میدانسته.
جماعتی گرداگرد تل هیزم
به گردههای ناممکن در هوا چنگ میزنند.
در روستای دیگر وبا، سیر بودن را بیاعتبار کرده.
گاوها دوروبر و توی تنور تاپاله انداختهاند
کرهخرها و بزغالهها از روی گودال مدور چوبی میپرند.
شاعری سعی کرد پیش از هلاک شدن زیر پا
بیتی از قصیدهاش را به زبان آورد.
زبان مردمِ خاموش بودن، نتیجهای بهتر ندارد.
دایرهدردایره مشوش و گرسنه
نومیدوار در هجوم و تقلا
خدای نادیده به قحطی، گرم و خوشبو؛ در خاطر.
کمکم، از هم کم میشدیم و
ازدسترفتگان، خوشبختتر به نظر میآمدند.
تنور چوبی حالا حجمی دیگرسان یافته
گرسنگان گرداگردش، مرگ را تقدیسکنان.
:)
بر درگاه خانهام، دیروقت شب
دو زن نشسته بودند و اشباح ظلمت
دوروبرشان تعدادی سگتوله و یاکریم
گفتم که شاید از قلب تاریخ آمدهاند.
زیبایی آن دو زن، تاریکی را کمبها جلوه میداد
تاریخی موهوم، در ناشناختگی پیرامون.
یکی از زنان اشارهای کرد و چیزی گفت
چمدان و بستهبندیها به پشت شمشادها رفتند.
پرسیدم: منتظر کسی هستید، این بلوک؟
اگر هم جوابی داده شد از تاریکی غلیظ عبور نکرد.
تعدادی گربه و سمور با احتیاط به تولهها و فاختهها پیوستند
آنها دائم رو به پایین چیزی میبلعیدند، اگر بود.
به یاد چیزی انداختندم که آن لحظه درنمییافتم.
در را باز کردم به خانه و خواب رفتم.
فرداصبح، لاشهای بزرگ به گندیدگی زبالهکش شهرداری
هیاهوی حیرتبار همسایگان، دوروبرش.
در کنجکاوی بیحاصل، به تماشا بودیم
بیآنکه از خاطرهٔ دیشب به حل معما رو کنم.
:)
یکباره پیر شدیم
وقتی منزلبهمنزل
پی شکار ما بودند
گرازها و کفتارهایی در پوست روباه.
دل جوان بود و ناترس
تن، ناتوان از تحمل اینهمه تازه و کهن.
با خود میبردیم دربهدر
گور عزیزانمان را
تنها دارایی که نمیبایستی
به شیار پوزه و سم یورشگران
وامیگذاشتیم.
ما بیکشور مفقود
که خاطرهٔ نازنینان بود
سیمایی نداشتیم در آبهای جهان.
تن از تحمل هوش جوانِ گردنفراز
به جان آمده است و باز
این راه میگذرد گم و دراز
از بیابان پُرخطر آرزوی ما.
:)
حالا که پارهپاره شده کشورت
ــ هر اندامش در یورش سرطانی نوظهور ـ
میتوانی خود را همان بدانی که
پیش از این بودی؟
چه دیر از خواب مرگآسا برخاستیم!
از شاخسارهای این باغ
فوجفوج پرندهٔ مُرده
فرومیریزد
یکایک آوازخوانانِ باغ از کف تو دانه خوردهاند
فرزندان بلندپروازمان را
چه آسان
از دست دادهایم.
دوست پیر من!
چاقویی که تا دسته در قلبت رفته
هر روز در آینهٔ روبهروت نمایان است.
واقعیتی که از آن راندهاند ترا
خانهٔ تو بود.
:)
حجم
۱۱۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۵ صفحه
حجم
۱۱۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۵ صفحه
قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان