بریدههایی از کتاب چراغ سبزها
۴٫۲
(۳۴۷)
زمانِ خلاصشدن از شرِّ صافیهاست. زندگیام را به فیلمِ محبوبِ خودم تبدیل میکنم. شخصیتِ محبوبِ خودم را زندگی میکنم. فیلمنامهٔ خودم را مینویسم. داستانِ خودم را کارگردانی میکنم. زندگینامهٔ خودم میشوم. مستندِ خودم را میسازم، دربارهٔ خودم. غیرداستانی. زنده، نه ضبطشده. وقتش رسیده تا آن قهرمانی را که دنبالش بودم به تصویر بکشم، و ببینم آیا خورشیدْ مومی را که بالهای مرا نگه میدارد آب میکند یا حرارتش فقط یک سراب است؟! حالا دیگر میراثِ خودم را زندگی میکنم. تظاهر به خودمبودن را کنار میگذارم. و خودم میشوم.
حسن
دانستنِ اینکه چهکسی هستیم سخت است. اول باید آنی که نیستیم را حذف کنیم، آنوقت خودمان را ـ آنجا که باید باشیم ـ پیدا میکنیم.
بانی
وقتی هیچ برنامهای نداشته باشید، معمولاً چیز خوبی هم گیرتان نمیآید.
اعظم عابدی
تا وقتیکه اینجاییم؛
جاییکه درآن بیشتر از آنکه چیزی بدانیم، به چیزهایی ایمان داریم،
از موفقیت لذت میبریم.
لازم نیست دیگر از کسی بترسیم.
وقتی با خودمان خلوت میکنیم
و کتابِ خودمان را مینویسیم
ستارهٔ داستانِ خودمانیم،
در سفر به آخرین سطرهای جاودانگی،
رفیق میشویم،
با خودمان.
.
دیگر فروتنی مُد نیست، بیشازحد بیبخار شده! میتوانیم خیلی راحت با یک کلاهبرداریِ اینترنتی پولدار شویم، فقط کافیست ادعا کنیم در هر زمینهای متخصص و عقلکُلایم
.
بعد میفهمم مسئول سرنوشتم هستم، مسئول تخیلم. و هم گناهکارم، هم معصوم. هم آسیبرسانم، هم کمککننده.
و درهرصورت... همیشه فانی خواهم بود.
.
ما نیامدهایم اینجا که تفاوتهای هم را تحمل کنیم،
آمدهایم که تفاوتهای هم را بپذیریم.
نیامدهایم که برابریهامان را جشن بگیریم،
آمدهایم تا تمایزهامان را تصدیق کنیم.
با شرایط یکسان یا تواناییهای برابر به دنیا نیامدهایم،
اما بایستی فرصتهای برابر داشته باشیم.
Zeinab
من خودم را دقیقاً همانجایی پیدا کردم که جا گذاشته بودم.
ftmahmadi
دستوپا زدم تا بالاخره از خط پایان عبور کردم.
و درحالیکه داشتم دیوانه میشدم، مدام به خودم یادآوری میکردم لابد اینجا درسی برای یادگیری بوده و من فرستاده شدهام اینجا تا آن درس را یاد بگیرم، میگفتم تهِ این وضعیتِ سیاهْ سپیدیست، میگفتم باید از جهنم عبور کنم تا به آنطرفش برسم، و همین کار را هم کردم. بدون سایهها نمیتوانیم ارزشِ نور را بفهمیم. باید تعادلمان بههم بخورد تا بتوانیم جاپامان را پیدا کنیم. بهتر است آدم بپرد تا اینکه بیفتد. و حالا این منم، سالم و سرِپا.
نــےآیش🐋
ما کمی پوستکلفتتر از بقیهایم، و میدانیم چیزیکه ما را قلقلک میدهد، لابد بقیه را کبود میکند.
نــےآیش🐋
تفکر
قرار نیست آنقدر جای واضحات را بگیرد که آنها را از دیده پنهان کند یا باعث شود گیجتر شویم.
هدف از تفکر آشکار و واضحکردنِ حقیقت است، تا بتوانید چیزهایی را که واضحاند از دیدگاههای مختلف ببینید.
تفکر باید باعث سادهترشدنِ مسائل شود، نه اینکه آنها را پیچیدهتر کند.
یلدا
خدا خوششانس است.
الههٔ شانسْ اقبال است،
اقبال خواهرِ سرنوشت است،
سرنوشت همان نظم الهیست،
و نظم الهی همان خداست.
پس تاجاییکه به من مربوط است،
اگر به شانس معتقدی،
به خدا هم هستی.
ftmahmadi
میتوانیم صرفاً چراغقرمزهای زندگیمان را شناسایی کنیم و با تغییر مسیرمان بهطوریکه کمتر با آنها مواجه شویم، به چراغسبزهای بیشتری برسیم. حتی
Eiman Maleksefat
نابغه میتواند هر کاری بکند، ولی هر کاری را بهنوبت.
amirtir
رسیدناش گریزناپذیر است: مرگ.
پایانی مشترک، هدفی متحد.
Variable
هیچ بخشی از عشقْ خیالی نبود. عشقْ همیشه واقعی بود؛ حتی اگر زخمیات میکرد.
خیلی زود یاد گرفتم چطور نگاهی نسبی به مسائل داشته باشم؛ درواقع اینکه چطور معامله کنم.
من تابآوری، پذیرشِ عواقبِ کارهایم، مسئولیت و چگونهسختکوشبودن را یاد گرفتم. یاد گرفتم چطور عشق بورزم، بخندم، ببخشم، فراموش کنم، بازی کنم و حتی دعا. یاد گرفتم چطور عجله کنم، بفروشم، مسحور کنم، وضعیت را تغییر دهم، آبشاری را به نردبانِ خودم تبدیل کنم و آسمانریسمان بههم ببافم. یاد گرفتم چطور بالاپایینهای زندگی را از سر بگذرانم، از آغوشها و مُشتها بگذرم، از داراییها و کمبودها، از غزلهای عاشقانه و نوشتههای روی سنگ قبر؛ بهخصوص وقتی با وضعیتی گریزناپذیر مواجه میشدم.
zahra.h77
تمامِ تنات روشن بُوَد
neda
«اگه هر کاری که میکردیم درست بود، دیگه هیچوقت نمیدونستیم چی اشتباهه.»
جمشید جامی
ما نیامدهایم اینجا که تفاوتهای هم را تحمل کنیم،
آمدهایم که تفاوتهای هم را بپذیریم.
نیامدهایم که برابریهامان را جشن بگیریم،
آمدهایم تا تمایزهامان را تصدیق کنیم.
با شرایط یکسان یا تواناییهای برابر به دنیا نیامدهایم،
اما بایستی فرصتهای برابر داشته باشیم.
بهعنوان انسان،
ارزشهامان است که متحدمان میکند.
اینرا جشن بگیرید.
Mâhsà
بدون سایهها نمیتوانیم ارزشِ نور را بفهمیم. باید تعادلمان بههم بخورد تا بتوانیم جاپامان را پیدا کنیم. بهتر است آدم بپرد تا اینکه بیفتد. و حالا این منم، سالم و سرِپا.
marziyeh
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۲۱,۶۰۰۷۰%
تومان