بریدههایی از کتاب فرزانگی در عصر تفرقه
۴٫۰
(۶۶)
یک انسان، هر که باشد، بیحدومرز است و جمعیتِ کثیری را در خود دارد.
marya
سرزمینهای مادری، قلعههایی شیشهای هستند. برای ترکِ آنان، باید چیزی را بشکنید؛ یک دیوار، یک عُرفِ اجتماعی، یک هنجارِ فرهنگی، یک سدِ روانشناختی، یک قلب را. پس مهاجربودن، یعنی همیشه باید در جیبهایتان خردهشیشهها را حمل کنید
marya
در مرکزِ خودشیفتگیِ گروهی، باور متکبرانهای در باب تمایزِ صریح و عظمت غیرقابل انکار «ما» در برابر «آنها» قرار دارد. یکی از عواقب نهچندان عجیب این عقیده، خشم پایدار و همیشگی نسبت به دیگران است. اگر من متقاعد شدم قبیلهام برتر است، هرگاه کسی از تصدیق این برتری امتناع کند، ابتدا او را مورد سوءظن و سپس مورد دشنام قرار میدهم
نسرین
اگر صدایت را خفه کنند، بدین معناست که انسانبودنت را از تو گرفتهاند. این محرومیت به تکتکِ اجزایِ وجودت آسیب میزند و باعث میشود عقلانیت و صحتِ دیدگاه خود به رویدادهایی را که رخ دادهاند زیر سؤال ببری و در نهایت اضطرابِ وجودیِ عمیقی تو را فرابگیرد.
marya
شاید در عصری که همهچیز در حال تغییرِ مداوم است، برای فرزانگی، نیاز به ترکیبی از خوشبینیِ آگاهانه و بدبینیِ خلاقانه داشته باشیم.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
دموکراسی در اثرِ بیتفاوتیِ گسترده پژمرده میشود
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
پس از مدتی، اعداد دیگر معنایی نخواهند داشت، چه ۵۰۰۰ مهاجر مرده باشند، چه ۱۰۰۰۰ نفر. این اختلاف رقم تفاوتِ چندانی برایمان نخواهد داشت، مگر اینکه داستانهایِ انسانی پشت این آمار را بدانیم.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
انسانهای پس از ما، دربارهٔ ما چگونه فکر میکنند؟
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
این یکی از چالشهایِ اصلیِ ماست: چطور باید به شکل همزمان هم در امور دخالت کرد و هم عاقل و میانهرو باقی ماند؟
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
زمانی که در فعالیتهای مدنی و اجتماعی مشارکت نمیکنیم، به شکل فزایندهای منزوی میشویم و در نتیجه بیتفاوتی روی میدهد.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
زمانی که بیتفاوت و متفرق شویم. آنقدر سرگرمِ زندگی خود هستیم که به دیگران اهمیت نمیدهیم. علاقهای به دردِ دیگران نداریم و بدبختی دیگران ما را تحتتأثیر قرار نمیدهد. خطرناکترین احساسْ نداشتنِ احساس است.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
اعمالِ وحشیانه بهسرعت و در مقیاسِ بزرگ رخ میدهند؛ نه لزوماً زمانی که افرادِ بیشتری فاسد و شریر میشوند، بلکه زمانی که تعداد زیادی از افراد جامعه بیتفاوت میشوند.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
انهدامِ گسترده با اردوگاههای کار اجباری یا اتاقهای گاز آغاز نمیشود. با علامتگذاشتن روی درهای همسایگان فقط بهخاطر اینکه متفاوت هستند آغاز نمیشود. با اعمال قوانینی به زیانِ اقلیتها برای حملِ نشانهای خاص یا پوشیدن لباسهای بخصوص شروع نمیشود. تبعیض همواره با کلمات شروع میشود.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
آیا اکثرِ انسانها ذات شیطانی دارند؟ اگر اینطور نیست، پس وحشیگری و شرارتِ سیستماتیک چگونه رخ میدهد؟
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
زمانی که دنیا آشکارا عصبانیکننده است، نمیتوانیم خشمِ خود را سرکوب کنیم. در عین حال، باید با دیگر انسانها ارتباط برقرار کنیم و در کنارِ کسانی بایستیم که دارند رنج میکشند؛ نباید فراموش کنیم به درونِ خود بنگریم، نقادانه فرضیات و کلیشههای درونیمان را بررسی کنیم، قلبهامان را ملایم کنیم و همینطور که این کارها را انجام میدهیم، همچنان ادامه بدهیم و همانطور که دیگران خسته نشدند، ما هم از پا نیفتیم.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
اگر راهی برای تبدیلِ خشم به نیرویی سازندهتر، خونسردتر اما نه لزوماً ملایمتر پیدا نکنیم، احتمالش هست به شکل بسیار نابودکنندهای کورکورانه شود و تمامیِ ساختمانها و پلها و ارتباطاتِ انسانی را بسوزاند و یک چرخهٔ معیوب بسازد که در آن خشونت، خشونتِ بیشتری را به همراه میآورد.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
خشم در مواجهه با بیعدالتی و سرکوب نه تنها یک واکنشِ انسانیِ موقرانه است بلکه نقطهٔ مقابلِ بیتفاوتی هم هست.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
بیاعتنایی به نظرات و تقاضاهایِ مردمی که در آن فضای مشترک نفس میکشند، یکی از ویژگیهای تمامیِ رژیمهای استبدادی است.
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
روزی که شاهدِ رنج و عذاب، بیعدالتی و فساد و بیاخلاقی باشیم، چه باید بکنیم؟ آیا به چشمانمان بگوییم آنچه را دیدند فراموش کنند؟ به دهانمان بگوییم یک کلمه هم نگوید؟ به قلبهامان بگوییم بهآرامی کرخت شوند؟ یا اینکه صحبت کنیم، زبان بگشاییم، ارتباط برقرار کنیم، تشکیلاتی درست کنیم، بسیج شویم و تقاضای عدالت کنیم تا زمانی که عدالت برقرار شود؟
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
«من سراسرِ وجودم درد است که رویش را پوستی گرفته.»
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۱,۷۰۰۷۰%
تومان