یائو برگرداند و اضافه کرد: «اسمم با ماژیک دائمی روی مارکش نوشته شده.»
اَه! میدونستم باید مارکش رو ببُرم.
آقای یائو دستور داد: «نشونش بده وگرنه من دستبهکار میشم.» یک قدم به طرفم برداشت. قبل از آنکه بتواند انگشتهای زمختش را در شلوار جینم فرو کند، خودم را عقب کشیدم، چشمهایم را محکم بستم و مارک را بیرون کشیدم.
روی مارک، با ماژیک دائمی و با حروف درشت و چشمگیر، اسم پُلی نوشته شده بود.
anne...
زندگی کوتاه است و باید اتفاقات خوب را جشن گرفت.
booklover
وقتی یک کاسه را میشکنی، ممکن است بتوانی تمام تکههایش را دوباره به هم بچسبانی، اما دیگرهیچوقت مثل قبلش نمیشود. آب از ترکهایش میچکد
booklover
عجله نکن! ببین، همهٔ قشنگیش توی جزئیاتشه.»
booklover
باید نشون بدین، نه اینکه مستقیم بگین.
booklover
این یعنی چیزایی که به نظر ما اشتباه میآن همیشه هم اشتباه نیستن. بعضی وقتها یه اشتباه در واقع یه فرصته، ولی ما همون لحظه و همونجا متوجهش نمیشیم.
Nao~
نمیتوانست بدون اینکه باد دربدهد عطسه کند.
anne...
«امکان نداره ازت خوشم بیاد. هیچوقت! حتی اگه تنها پسر روی زمین باشی. ترجیح میدم یه سنگ رو دوست داشته باشم.»
anne...
«ما سوار یه ترن هوایی دیگه هستیم. مامان و باباهامون پول ندارن. پس ما به مدرسههای خوبی نمیریم و بعدش هم شغلهای خوبی به دست نمیآریم. بچههامون هم به مدرسههای خوبی نمیرن، کار درست درمون هم پیدا نمیکنن و همینطوری میره جلو.»
anne...
بیشتر مواقع، غریزه حکم میکند که خودمان را در شرایط سخت کنار بکشیم، اما این کتاب دربارهٔ زمانی است که با وجود تمام گرفتاریها و دلشکستگیهایتان، کنار نمیکشید و باز هم هر روز صبح بیدار میشوید و با چشمان بانشاط و کنجکاو به دنیا نگاه میکنید.
dm