بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب متل کالیویستا | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب متل کالیویستا

بریده‌هایی از کتاب متل کالیویستا

نویسنده:کلی یانگ
امتیاز:
۴.۸از ۱۲۴ رأی
۴٫۸
(۱۲۴)
بعضی وقت‌ها آدم‌بزرگ‌ها حرف‌های احمقانه‌ای می‌زنن، ولی منظور بدی ندارن.
🕊️📚kerm ketab
وقتی یک کاسه را می‌شکنی، ممکن است بتوانی تمام تکه‌هایش را دوباره به هم بچسبانی، اما دیگرهیچ‌وقت مثل قبلش نمی‌شود. آب از ترک‌هایش می‌چکد.
🕊️📚kerm ketab
امیدوارم با گفتن این قصه‌ها، سختی‌ها و فداکاری‌های این مهاجران فراموش نشوند. آن‌ها فراموش نخواهند شد.
یـ★ـونا
«چون من مثل تو نیستم میا. وقتی مردم به تو نگاه می‌کنن، یه دختر چینیِ مهربون و دوست‌داشتنی می‌بینن.» پرسیدم: «وقتی به تو نگاه می‌کنن چی می‌بینن؟» سرش را انداخت و به پاهایش نگاه کرد. هنک گفت: «یه آدم بزهکار.» قاطعانه گفتم: «نه، این حرف رو نزن!» «فکر می‌کنی برای چی جُرم رو گردن گرفتم؟ چون می‌دونم اگه می‌رفتم دادگاه چه رأیی برام صادر می‌کردن. به چشم مردم من یه بزهکارم.» سرم را با عصبانیت تکان دادم و حرفم را پشت سر هم تکرار کردم: «نه، نه.» هنک آرام شد. «میا، یه چیزهایی هست که هرچقدر هم تلاش کنی، کامل درکشون نمی‌کنی.»
یـ★ـونا
گفت: «تو بچه‌ای. نمی‌فهمی.» این حرفش برایم دردناک بود؛ خیلی دردناک.
یـ★ـونا
چرا آمریکایی‌ها همیشه از بچه‌ها می‌خواستند که بروند بیرون و بازی کنند؟ توی چین بچه‌ها تقریباً هیچ‌وقت بازی نمی‌کردند. آن‌ها از سن خیلی کم باید امتحان می‌دادند. به‌جز وقت‌هایی که دورهمی‌خانوادگی داشتیم، تک‌تک دقایق بعد از مدرسه‌مان به مشق نوشتن، تمرین کردن، دوره کردن و دیکته نوشتن می‌گذشت. وقتی در چین به کلاس اول رفتم، فقط روزی دو دقیقه وقت داشتم بازی کنم. من برای خودم یک جدول برنامه‌ریزی درست کرده بودم که روی آن دقیقاً همین نوشته شده بود: ۵:۰۰ تا ۵:۰۲ بازی.
Fatima
توی آمریکا دو جور ترن هوایی هست... یکی برای آدم‌های ثروتمند و یکی هم برای آدم‌های فقیر. توی ترن هواییِ ثروتمندها، آدمایی می‌نشینند که پول دارند. آن‌ها بچه‌هایشان را به بهترین مدرسه‌ها می‌فرستند و بعد آن‌ها بزرگ می‌شوند و یک عالمه پول درمی‌آورند که بچه‌هایشان به بهترین مدرسه‌ها بروند. لوپ گفت: «و نسل به نسل این‌جوری پیش می‌رن.» پرسیدم: «مردمِ فقیر چی؟» لوپ گفت: «ما سوار یه ترن هوایی دیگه هستیم. مامان و باباهامون پول ندارن. پس ما به مدرسه‌های خوبی نمی‌ریم و بعدش هم شغل‌های خوبی به دست نمی‌آریم. بچه‌هامون هم به مدرسه‌های خوبی نمی‌رن، کار درست درمون هم پیدا نمی‌کنن و همین‌طوری می‌ره جلو.»
Fatima
توی ترن هواییِ ثروتمندها، آدمایی می‌نشینند که پول دارند. آن‌ها بچه‌هایشان را به بهترین مدرسه‌ها می‌فرستند و بعد آن‌ها بزرگ می‌شوند و یک عالمه پول درمی‌آورند که بچه‌هایشان به بهترین مدرسه‌ها بروند. لوپ گفت: «و نسل به نسل این‌جوری پیش می‌رن.»
Fatima
چرا آمریکایی‌ها همیشه از بچه‌ها می‌خواستند که بروند بیرون و بازی کنند؟ توی چین بچه‌ها تقریباً هیچ‌وقت بازی نمی‌کردند. آن‌ها از سن خیلی کم باید امتحان می‌دادند. به‌جز وقت‌هایی که دورهمی‌خانوادگی داشتیم، تک‌تک دقایق بعد از مدرسه‌مان به مشق نوشتن، تمرین کردن، دوره کردن و دیکته نوشتن می‌گذشت. وقتی در چین به کلاس اول رفتم، فقط روزی دو دقیقه وقت داشتم بازی کنم. من برای خودم یک جدول برنامه‌ریزی درست کرده بودم که روی آن دقیقاً همین نوشته شده بود: ۵:۰۰ تا ۵:۰۲ بازی.
Fatima
یک ضرب‌المثل چینی می‌گوید: «فراموش نکنید که چقدر برنج می‌خورید.» این حرف به شما یادآوری می‌کند که متواضع باشید. خودتان را گم نکنید. اگر شغل مهمی دارید، دلیل نمی‌شود که بهتر از بقیه باشید. هنوز هم مثل همهٔ ما برنج می‌خورید.
یـ★ـونا
گفت: «این یعنی چیزایی که به نظر ما اشتباه می‌آن همیشه هم اشتباه نیستن. بعضی وقت‌ها یه اشتباه در واقع یه فرصته، ولی ما همون لحظه و همون‌جا متوجهش نمی‌شیم. منظورم رو متوجه می‌شی؟»
یـ★ـونا
با خودم فکر می‌کردم کدامش بهتر است؛ این‌که چیزی را فقط برای یک ثانیه داشته باشی و آن را از تو بگیرند یا این‌که هیچ‌وقت آن را نداشته باشی.
یـ★ـونا
می‌گوید عکس گرفتن از لحظه‌های شیرین زندگی خیلی مهم است، حتی اگر این عکس فقط در ذهنتان ثبت بشود.
یـ★ـونا
گفت: «مسلماً از روی ظاهرشون.» از حرفش تعجب کردم، آخر روی پیشانی آدم بدها که ننوشته من آدم بدی هستم.
یـ★ـونا
شانه بالا انداخت، یعنی حالا اگر هم می‌دید مگه چی می‌شد؟ از آن مرد تعجب کردم. از شجاعتش. این‌که کسی او را ببیند اصلاً برایش مهم نبود... خیلی عجیب بود. فکر کنم اگر من به جایش بودم برایم مهم بود.
یـ★ـونا
گفت: «ما مهاجریم. زندگی‌مون هیچ‌وقت منصفانه نیست.» بابا سرش را تکان داد و گفت: «باید تلاش کنیم. باید تلاش کنیم و سرنوشتمون رو قبول کنیم.» بابا و مامانم همیشه دم از سرنوشت می‌زدند. بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم که نکند این سرنوشت را آدم بزرگ‌ها از خودشان درآورده‌اند که دلشان را به آن خوش کنند، مثل پری دندان.
یـ★ـونا
یادم آمد که از معلمم پرسیده بودم: «چرا وسط قطعهٔ به این قشنگی یه قسمت ترسناک گذاشتن؟» گفته بود: «چون بعضی وقت‌ها زندگی ترسناک می‌شه، کوچولو.»
یـ★ـونا
آه کشیدم. دلم برای بابا یخمکی تنگ شده بود. این‌جا هیچ‌کس مثل او نبود. این‌جا هر چیزی قیمتی داشت، حتی مهربانی.
یـ★ـونا
با خودم فکر می‌کردم کدامش بهتر است؛ این‌که چیزی را فقط برای یک ثانیه داشته باشی و آن را از تو بگیرند یا این‌که هیچ‌وقت آن را نداشته باشی.
یـ★ـونا
می‌گوید عکس گرفتن از لحظه‌های شیرین زندگی خیلی مهم است، حتی اگر این عکس فقط در ذهنتان ثبت بشود.
یـ★ـونا

حجم

۲۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان