بریدههایی از کتاب بیمار خاموش
۴٫۳
(۴۵)
کاش میتوانستم بگویم این کار را به تلافی ظلمی که بر همهی شکستخوردهها روا داشتند، کردم.. کاش میشد بگویم با این کارم پشت همهی خیانتدیدهها و دلشکستهها درآمدهام... کاش گابریل مثل پدرم، چشمان یک ستمگر را داشت. حالا کارم از دروغگفتن گذشته. واقعیت این است که ناگهان گابریل چشمان مرا داشت و من نیز چشمان او را داشتم. جایی در میانهی راه جای ما دو تن عوض شده بود.
Abolfazl
حقیقت این است. من گابریل را نکشتم. او بود که مرا کشت.
من فقط ماشه را کشیدم.
Abolfazl
نگاهش میخواست درونم را بسوزاند. اگر نگاهها توان کشتن داشتند بیشک مرده بودم.
Abolfazl
نگاهش میخواست درونم را بسوزاند. اگر نگاهها توان کشتن داشتند بیشک مرده بودم.
Abolfazl
اگر لبانش ساکت باشد، با سرانگشتانش نجوا میکند.
خیانت از تکتک سلولهایش بیرون میتراود.
sabaa Fzz
ممکن بود هرگز حقیقت را نفهمم. شاید هرگز نفهمم که چه خبر بوده است، یکجورایی خودم هم تمایل داشتم چیزی دستگیرم نشود.
LiLy !
«تلاش برای خوشحالکردن کسی که غیرقابل پیشبینیه، کسی که از نظر عاطفی غیرقابل دسترس و نامهربانه و سعی در شاد نگه داشتنش و به دست آوردن علاقش شبیه یک داستان قدیمی نیست
LiLy !
بدون کتی، به آن موجود تهی و گوشهگیر که قبلاً تحمل کرده بودم تبدیل خواهم شد. هرگز با کسی مثل او ملاقات نکرده بودم و آن ارتباط با آن عمق احساس و عشق را با انسان دیگری تجربه نکرده بودم. او عشق زندگی من بود، او زندگی من بود و من حاضر نبودم از دستش بدهم، حتی با اینکه به من خیانت کرده بود نیز او را دوست داشتم.
LiLy !
زمان خودش را به سختی جلو میبرد. ناگهان حس کردم دیگر نشئه نیستم و دردی شدید در معدهام احساس کردم، لپتاپ را گوشهای انداختم و به سمت دستشویی دویدم. دو زانو مقابل توالت نشستم و بالا آوردم.
LiLy !
هرکاری که ماریجوانا در من کرده همچنان کارآمد است و هر وقت که دیگر تأثیری نداشته باشد، به راحتی ترکش خواهم کرد.
LiLy !
برای تسکین درد و درک تجربههایمان به مادرانمان نیاز داریم. هنگامی که مادرمان کمکمان میکند، به آهستگی کنترل حالات فیزیکی و احساسیمان را فرا میگیریم. توانایی ما در حل مشکلات به طور مستقیم، بستگی به توانایی مادرمان دارد.
LiLy !
متوجه شدم که کتی در خانه نیست. خانه بسیار ساکت بود، او با سکوت میانه خوبی نداشت؛ نه اینکه بگویم فرد شلوغی بود، نه این گونه نبود، اما جهانش پر بود از صدا.
LiLy !
«درمان فقط با صحبتکردن که نیست؛ با فراهم کردن یک فضای امن... محیطی که خودش رو بخشی از اون بدونه، هم درمان صورت میپذیره. مطمئنم که میدونی بخش اعظمی از ارتباطات غیرکلامیه و شک ندارم که مخالف این حرف نیستی.»
LiLy !
کودکی او را در آغوش مادرش تصویر کردم. آیا مادرش هرگز فکرش را میکرد که کودکش به پایان خط برسد، دیوانه شود و درحالیکه کثیف است و بوی گند میدهد بر روی پیادهرو بیفتد و زیر لب به عالم و آدم ناسزا بگوید؟
LiLy !
نه تنها با جنون دیگران بلکه با جنون خود نیز کنار میآیی. به نظرم هرکدام از ما به نوعی دیوانه هستیم.
LiLy !
اما در همان تاریکی اندکاندک به این نتیجه رسیدم که هر چهقدر زندگیام افتضاح باشد، ولی نمیخواهم بمیرم. نه، چون هنوز زندگی نکرده بودم.
LiLy !
چه کسی میداند در آن زمان که چیزی از آن بهخاطر نداریم، چهقدر به ما توهین شده و چهقدر تحقیر شدیم و چه شکنجههایی را تحمل کردهایم؟
LiLy !
برگشتم سر خانه اول. طوری دوباره به کشیدن علف روی آوردم که انگار هیچوقت ترکش نکرده بودم. اعتیاد تمام این مدت درست مانند یک سگ وفادار منتظرم بود
ela
گرایش به قتل و میل به آدمکشی چیزی نیست که یک شبه به وجود آمده باشد، بلکه از ضمیر ناخودآگاه و از سوءاستفادهها و بدرفتاریهای دوران کودکی سرچشمه میگیرد، در طول سالها ذرهذره روی هم تلنبار شده و در نهایت منفجر میشود.
ela
به نوعی چنگزدن به دانههای برفی که در حال ذوبشدن هستند و دارند ناپدید میشوند، مانند چنگزدن به خوشبختی است؛ انگار مالک چیزی میشدم، اما ناگهان آن چیز ناپدید میشد.
ela
حجم
۳۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰۵۰%
تومان