بریدههایی از کتاب جزء از کل
۳٫۸
(۹۱۹)
سقراط. یهبار که داشته با چندتا از رفقاش فلسفهبافی میکرده یه یارو که از حرفاش خوشش نیومده میآد جلو و چنان محکم با لگد میزنه به باسنش که میخوره زمین. سقراط نگاهش میکنه و با مهربانی بهش لبخند میزنه. با آرامش فوقالعادهای با ماجرا برخورد میکنه. طرف ازش میپرسه چرا چیزی نمیگی یا کاری نمیکنی؟ و سقراط میگه اگه یه قاطر بهت لگد بزنه سرزنشش میکنی؟»
عمران رئیسی
من میگویم اگر یک انسان به چیزی کودکانه بخندد و تنش از لذت گرم شود، چه اهمیتی دارد این لذت حاصل از یک اثر هنری والا باشد یا بازپخش سریال کمدی طلسمشده از تلویزیون؟ چه فرقی میکند؟ آن انسان لحظهٔ درونی فوقالعادهای داشته و از همه مهمتر، مجانی حال کرده.
عمران رئیسی
قبول، نمیشود برای خوشبختی در زندگی برنامهریزی کرد ولی این امکان وجود دارد که بعضی اقدامات را برای جلوگیری از بدبختی انجام داد، نمیشود؟
عمران رئیسی
«اینکه بهترین زره در تیررس نبودنه.»
عمران رئیسی
وقتی مردم فکر میکنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان میشوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت میکنی به تو چنگودندان نشان میدهند.
کاربر ۶۱۵۰۲۵۱
نمیتوانستم راهی پیدا کنم که موجود ویژهای در جهان باشم، ولی میتوانستم راهی متعالی برای پنهان شدن پیدا کنم و برای همین نقابهای مختلف را امتحان کردم: خجالتی، دوستداشتنی، متفکر، خوشبین، شاداب، شکننده
saeid4429
شهری که یکی از خودش را دفن کند شهر زندهای است. فقط شهرهای مردهاند که مردههایشان را صادر میکنند.
saeid4429
رهایی در این است که شبیه دیوانهها باشی.
saeid4429
هر کسی که میگوید زندگیست که آدمها را تبدیل به هیولا میکند، باید به طبیعت خام بچهها یک نگاهی بیندازد، یک مشت تولهسگ که هنوز سهمشان را از شکست و پشیمانی و نکبت و خیانت نگرفتهاند ولی باز هم مثل سگهای درنده رفتار میکنند.
Malihe.s Khatami
متلاشی شدن دنیا دیگه نامحسوس نیست، این روزها صدای بلند جر خوردنش بلنده! توی هر شهر این دنیا بوی همبرگر بیهیچ شرم و حیایی توی خیابونها رژه میره و دنبال دوستان قدیمی میگرده! توی قصههای پریانِ سنتی جادوگر شرور زشته ولی توی قصههای جدید گونههای برجسته داره و ایمپلنت سیلیکونی!
Malihe.s Khatami
تفاوتهای بین ثروتمندان و فقرا اهمیتی ندارند، این شکاف بین سالم و بیمار است که رخنهناپذیر است.
عمران رئیسی
بگو چرا حوصلهمون سر رفته.»
گفتم «شما دیگه چیزی یاد نمیگیرین.»
pegah
بعضی آدمها چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ جسمی متنفرند از اینکه سوژهٔ ترحم باشند. بقیه، از جمله خودم، میتوانند حریصانه جذبش کنند، بیشتر به این دلیل که اینقدر به حال خودشان دل سوزاندهاند که بهنظرشان طبیعی میآید بقیه هم بهشان ملحق شوند.
pegah
فکر میکنم فقط یأس نبود که او را سرد و رذل کرد، یک جور واکنش بود به ترحم بیپایانی که مجبور بود با آن دستوپنجه نرم کند.
pegah
وقتی روشن شد به این زودیها نمیمیرم و شاید تا ابد در این وضعیت ازکارافتادگی بمانم، صداها کم و کمتر شدند تا اینکه فقط یک صدا ماند: صدای مادرم. تمام شهر از این یک تکه چوب ناامید شدند، ولی مادرم همچنان میخواند.
pegah
ما با بیتوجهی خودمان را در افکار منفی غرق میکنیم و نمیدانیم دائم فکر کردن به اینکه «من مفت نمیارزم.» احتمالاً به اندازهٔ کشیدن روزی یک کارتن سیگار بیفیلتر کمل سرطانزاست.
Mahdie
مطمئنم هربار میشنوی حرفی میزنی که دقیقاً عین حرفهای پدرته، فکر میکنی از روی عادت این اتفاق افتاده. نخیر. اون درون توئه، منتظره بیاد بیرون. و این نقطهٔ کور توئه جسپر.»
Mahdie
هیچچیز مثل سفری نوستالژیک تو را نسبت به گذشته و حال بیگانه نمیکند. همچنین آنچه را در تو بیتغییر مانده میبینی، چیزی که شهامت یا قدرت عوض کردنش را نداشتهای، همچنین تمام ترسهای گذشتهات را، آنهایی که هنوز همراهت هستند. شکستهایت قابل لمس میشوند. وحشتناک است اینکه هر جا راه بروی به خودت تنه بزنی.
Mahdie
وقتی حتا یک خارش برای خاراندن باقی مانده چیزی به اسم رضایت واقعی وجود ندارد. و برایم مهم نیست شما چه کسی هستید، همیشه یک خارش هست.
Mahdie
وقتی حتا یک خارش برای خاراندن باقی مانده چیزی به اسم رضایت واقعی وجود ندارد. و برایم مهم نیست شما چه کسی هستید، همیشه یک خارش هست.
Mahdie
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰۵۰%
تومان