بریدههایی از کتاب جزء از کل
۳٫۸
(۹۲۰)
همه دقیقاً همانی هستند که باید باشند و مشکل همین است
Mahdie
بهنظرم باید بتوانی به آدمهای زندگیات نگاه کنی و بگویی «من بقایم را به تو مدیونم.» یا «تو بقایت را به من مدیونی.» و اگر نمیتوانی چنین چیزی بگویی گور پدر همهشان
Mahdie
بهنظرم باید بتوانی به آدمهای زندگیات نگاه کنی و بگویی «من بقایم را به تو مدیونم.» یا «تو بقایت را به من مدیونی.»
Mahdie
ولی راستش من اصلاً اهل خودکشی نیستم. این عادت احمقانه را دارم که فکر کنم همهچیز بهتر میشود حتا وقتی تمام شواهد بر چیز دیگری دلالت دارند. حتا مواقعی که همهچیز بدتر و بدتر و بدتر و بدتر میشوند.
Mahdie
الان فکر میکنم چرا آرزو داریم کسانی که دوستشان داریم به زندگی بازگردند وقتی میدانیم قبل از مرگ چهقدر عذاب کشیدهاند. اینقدر ازشان متنفریم؟
Mahdie
تمام آدمها، یا به بیان دیگر تمام آدمهایی که من میشناختم، چیزی نبودند جز جنازههایی که داشتند در حالت عمودی میپوسیدند چون تماشای فوتبال را به خواندن ویرژیل ترجیح میدادند.
Mahdie
ورقه را پسم داد و گفت «امروز تو دیکشنری فلسفی ولتر چیز جالبی خوندم. میدونی مصریها قبل از مومیایی کردن فرعون مغزش رو درآوردن؟ تازه انتظار داشتن چند قرن بعد دوباره زنده بشه. آخه بدون مغز میخواسته چهکار کنه؟»
Mahdie
«اینکه بهترین زره در تیررس نبودنه.»
Mahdie
فکر کردم بایدها و نبایدهای سال نو اعترافی است حاکی از اینکه میدانیم مقصر بدبختیهایمان خودمان هستیم نه دیگران.
Mahdie
بعد خداوند میگوید زندگی هدیهای بود که ارزانیات کردم ولی تو حتا به خودت زحمت ندادی کاغذش را باز کنی. بعد هلاکم میکند.
Mahdie
احساس جداافتادگی میکردم و کنجکاوی از درون آتشم میزد.
Mahdie
«داره کار مهمی میکنه.»
«اون قاتله.»
«ولی به کارش باور داره.»
Mahdie
در عجب بودم چهطور آدمها بعد از اینهمه رنج و درد و ماجرا و اضطرابی که به زندگیات تحمیل میکنند، به همین راحتی راهشان را میکشند و از زندگیات میروند بیرون
Mahdie
آدمهای زشت هم میدانند زیبایی چیست، حتا اگر آن را ندیده باشند.
Mahdie
«روزی روزگاری یه بچهای بود به اسم کسپر. دوستای کسپر راجع به بچهٔ چاقی که پایین خیابون زندگی میکرد یه نظر داشتن. همه ازش متنفر بودن. کسپر که میخواست با بقیهٔ بچهها دوست بمونه بیخودی از بچه چاقه متنفر شد. بعد یه روز صبح کسپر از خواب بیدار شد و دید مغزش گندیده. بعد مغزش آرومآروم راه افتاد پایین و به شکل دردناکی ازش دفع شد. حیوونکی کسپر! خیلی بهش سخت گذشت.
Mahdie
گاهی اینقدر نگاهش میکردم که چهرهاش از وضوح خارج میشد.
zmoghani
تلاش برای فهماندن ایدههای غیرقابل فهم، خطرِ بیش از اندازه ساده شدنشان را در پی دارد و هیجانی بنیانی را هیجانی بیارزش جلوه میدهد
zmoghani
نمیتوانم خودم را در یک جمله خلاصه کنم. تمام چیزی که میدانم این است که چه کسی نیستم.
zmoghani
آدمها رازهایشان را جایی غیر از صورت پنهان میکنند. چهره جایگاه درد است. اگر هم جایی باقی بماند، ناامیدی.
zmoghani
شمارش معکوس برای سال نو یعنی نهتنها ما بیشتر از همیشه وسواس زمان گرفتهایم بلکه نمیتوانیم دست از شمارش همهچیز برداریم.
zmoghani
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰۵۰%
تومان