بریدههایی از کتاب جزء از کل
۳٫۸
(۹۲۰)
میل آدمها به بردگی قابل باور نیست. خدایا. بعضی وقتها چنان آزادیشان را پرت میکنند کنار انگار داغ است و دستشان را میسوزاند.
سارا
آدم برای دوران مزخرف هم مثل دوران خوش دلتنگ میشود، چون در پایان روز تنها چیزی که برایش دلتنگ میشوی خودِ زمان است.
mrym
خجالتآور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرمِ زندگی نکردن است.
nastaran84
من با این نظریه که میگوید بیماری ساخته و پرداختهٔ ذهن است موافق نیستم. هربار کسی این را به من میگوید و تقصیر بیماری را گردن «افکار منفی» میاندازد، یاد یکی از زشتترین و بیرحمانهترین و خشنترین افکارم در فهرست افکار زشت و بیرحمانه و خشنم میافتم. فکر میکنم: امیدوارم تو را در مراسم تدفین بچهات ببینم و ازت بپرسم چهطور دختر ششسالهات خودش باعث شد سرطان خون بگیرد. فکر قشنگی نیست، فقط میخواستم بفهمی چهقدر از این طرز تفکر بیزارم. پیری برای این تئوریپردازها معنا ندارد. فکر میکنند ماده به خاطر اینکه افسرده است فاسد میشود.
مشکل مردم این است که به قدری عاشق باورهایشان هستند که تمام الهاماتشان یا باید قطعی و جامع باشد یا هیچ.
nastaran84
اگه به جاودانگی باور داشته باشی میتونی خودت رو خلاص کنی ولی اگه با خودت بگی زندگی یه چشمک کوتاهه بین دو خلأ بیکران که انسان ناعادلانه بهش محکوم شده جرئتش رو پیدا نمیکنی.
سارا
بیهدف و غرقِ افکار درهموبرهم ول گشتم. این میزان فعالیت باعث شد سرگیجه بگیرم. اعصابم خرد بود از اینکه هیچ آدم دیگری ازدسترفته بهنظر نمیآمد. شاید کمی غمگین و تنها بودند ولی همه میدانستند دارند کجا میروند. عمدی به آدمها تنه میزدم، به این امید واهی که شاید یک جور واکنش همدلانه از آنها ببینم. وقتی در میانهٔ بحرانی شخصی در شهر ول میگردی، چهرهٔ آدمها کیفیتی بهغایت بیرحم و بیتفاوت پیدا میکند. خیلی افسردهکننده است اینکه هیچکس نمیایستد تا دستت را بگیرد.
nastaran84
برخلاف آنهایی که در یک جامعهٔ خوب پدر خودشان را درمیآورند، ما مجبور نیستیم شرمندهٔ نکبت هرروزهمان باشیم. ما اینجا یکی را جلو چشم داریم که تقصیرها را گردنش بیندازیم، کسی که چکمهٔ براق میپوشد. برای همین است که آزادی هیچ حسی را در من بیدار نمیکند. چون در دنیای واقعی معنای آزادی این است که باید تن به تألیف بدهید، حتا اگر داستانتان مفت نیرزد.
سارا
امان از آدم و این اصولش! حتا در دوزخی بیقانون هم باید برای خود شرافت قایل شود، تمام تلاشش را میکند تا بین خودش و بقیهٔ موجودات فرق بگذارد.
سارا
تنها هستی ولی نه مطلقاً
nastaran84
مردم تفکر نمیکنن، تکرار میکنن. تحلیل نمیکنن، نشخوار میکنن. هضم نمیکنن، کپی میکنن.
nastaran84
هر کسی که میگوید زندگیست که آدمها را تبدیل به هیولا میکند، باید به طبیعت خام بچهها یک نگاهی بیندازد، یک مشت تولهسگ که هنوز سهمشان را از شکست و پشیمانی و نکبت و خیانت نگرفتهاند ولی باز هم مثل سگهای درنده رفتار میکنند.
nastaran84
یا راجع به اینکه وقتی بچه هستی برای اینکه پیرو جمع نباشی با این جمله به تو حمله میکنند «اگه همه از بالای پل بپرند پایین، تو هم باید بپری؟» ولی وقتی بزرگ میشوی ناگهان متفاوت بودن با دیگران جرم به حساب میآید و مردم میگویند «هی. همه دارن از روی پل میپرن پایین، تو چرا نمیپری؟»
فاطمه
فکر نکنم خدا متملقها را بیشتر از بقیه دوست داشته باشد.
فاطمه
بعد ممنوع میشه. تبلیغ مفتومجانی! هیچی مثل سانسور فروش کتاب رو بالا نمیبره.
فاطمه
او در معرض بوگندوترین تعصب روی زمین بود: نفرت از ثروت. دستکم یک نژادپرست، مثلاً کسی که از سیاهان متنفر است، ته دلش آرزو نمیکند سیاه باشد. تعصبش، هر چهقدر هم زشت و احمقانه، دقیق است و صادقانه. نفرت از پولدارها از جانب کسانی که لهله میزنند با آدمهای منفورشان جا عوض کنند حکایت گوشت و گربه است.
فاطمه
به این نتیجه رسیدم پدرم تلاش کرده تمام تصاویر برادرش را از بین ببرد تا شاید فراموشش کند. پوچی تلاشش کاملاً آشکار بود، وقتی اینهمه تلاش میکنی یک نفر را فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره میشود. بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر میماند.
فاطمه
بعد خداوند میگوید زندگی هدیهای بود که ارزانیات کردم ولی تو حتا به خودت زحمت ندادی کاغذش را باز کنی. بعد هلاکم میکند.
Camellia Gh
بههرحال خاطره شاید تنها چیز روی زمین باشد که ما میتوانیم آن را به نفع خودمان دستکاری کنیم، به این منظور که وقتی به عقب نگاه کردیم به خودمان نگوییم عجب عوضی بیشرفی!
Ben
بعضی آدمها چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ جسمی متنفرند از اینکه سوژهٔ ترحم باشند. بقیه، از جمله خودم، میتوانند حریصانه جذبش کنند، بیشتر به این دلیل که اینقدر به حال خودشان دل سوزاندهاند که بهنظرشان طبیعی میآید بقیه هم بهشان ملحق شوند.
lonelyhera
بازی یک جور تمثیل است: به اندازهٔ کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همینطور غذا، همینطور شادی، همینطور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن... و موسیقی همچنان ادامه دارد.
lonelyhera
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰۵۰%
تومان