بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جزء از کل | صفحه ۳۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جزء از کل

بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹۲۰ رأی
۳٫۸
(۹۲۰)
نمی‌توانی از پای خودت فرار کنی، خصوصاً از پایی که وزن رویاهای بربادرفته را بر خود حمل می‌کند.
Astronaut
وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ‌ودندان نشان می‌دهند.
علی
مردم می‌گن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌وار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌کنه
علی
با خودم فکر کردم اگر بتوانم مرگم را چند هفته عقب بیندازم و زمان‌بندی‌ام هم درست از آب درآید، می‌توانم اولین جسدی باشم که آن زمین خالی را به یک قبرستان فعال تبدیل می‌کند، جنازهٔ افتتاحیه. این‌جوری هیچ‌وقت فراموش نمی‌شدم.
Astronaut
اگر قبل از حاضر شدن قبرستان زحمت را کم کنم مجبور می‌شوند جسدم را ببرند به شهر دوری که هیچ‌وقت درش زندگی نکرده‌ام، شهری که مردمش بی‌این‌که به ذهن‌شان برسد «این پسره رو یادم هست» از کنار قبرم می‌گذرند.
Astronaut
آن موقع بود که به فکر افتادم کی می‌میرم و آیا در گورستان تازهٔ شهر چالم می‌کنند یا نه.
Astronaut
هربار کسی این را به من می‌گوید و تقصیر بیماری را گردن «افکار منفی» می‌اندازد، یاد یکی از زشت‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین و خشن‌ترین افکارم در فهرست افکار زشت و بی‌رحمانه و خشنم می‌افتم. فکر می‌کنم: امیدوارم تو را در مراسم تدفین بچه‌ات ببینم و ازت بپرسم چه‌طور دختر شش‌ساله‌ات خودش باعث شد سرطان خون بگیرد. فکر قشنگی نیست، فقط می‌خواستم بفهمی چه‌قدر از این طرز تفکر بیزارم. پیری برای این تئوری‌پردازها معنا ندارد. فکر می‌کنند ماده به خاطر این‌که افسرده است فاسد می‌شود.
الوار خمیده ی انسانیت
موقع خوابیدن در تخت بود که متوجه شدم بیماری وضعیت طبیعی وجود ماست. ما همیشه مریض‌ایم و خودمان خبر نداریم. منظورمان از سلامتی دوره‌ای است که زوال پیوستهٔ جسم‌مان برای‌مان قابل ادراک نیست.
الوار خمیده ی انسانیت
گفت این خواست خدا بوده و جواب متقاعدکننده‌ای برای مخالفت با گفته‌اش به ذهنم نرسید، نمی‌دانم چرا فکر می‌کرد می‌تواند خواست خدا را بفهمد.
الوار خمیده ی انسانیت
گفت «داره کار مهمی می‌کنه.» «اون قاتله.» «ولی به کارش باور داره.» «خب؟» «هیچی. اون به یه چیزی باور داره. همین.» «متجاوزها و کودک‌آزارها هم به یه چیزی باور دارن. هیتلر هم به یه چیزی باور داشت. هربار که هِنری هشتم سر یکی از زن‌هاش رو قطع می‌کرد به یه چیزی باور داشت. باور داشتن کاری نداره. همه به یه چیزی باور دارن.» «تو نداری.» «نه، من ندارم.»
الوار خمیده ی انسانیت
تفاوت‌های بین ثروتمندان و فقرا اهمیتی ندارند، این شکاف بین سالم و بیمار است که رخنه‌ناپذیر است.
الوار خمیده ی انسانیت
مردم تفکر نمی‌کنن، تکرار می‌کنن. تحلیل نمی‌کنن، نشخوار می‌کنن. هضم نمی‌کنن، کپی می‌کنن
narges
غرور اولین چیزیه که باید تو زندگی از شرش خلاص بشی. غرور برای اینه که حس خوبی نسبت به خودت داشته باشی. مثل این می‌مونه که کُت تن یه هویج پلاسیده کنی و ببریش تئاتر و وانمود کنی آدم مهمیه. اولین قدمِ آزاد کردن خود، رهایی از احترام به خوده.
narges
هزارتوها همیشه استعاره‌ای آسان‌فهم برای روح یا وضعیت انسان یا پیچیدگی یک روند یا مسیر رسیدن به خداوند بوده‌اند. نمی‌توانستم هیچ‌کدام از این‌ها را بپذیرم چون زیادی متعالی بودند و اگر فقط یک چیز می‌دانستم این بود که انسان‌ها کارهای‌شان را به دلایل متعالی انجام نمی‌دهند ــ ممکن است بعضی کارهای‌شان متعالی باشد ولی دلایل آن کارها متعالی نیست.
Ben
همان‌طور که خودتان می‌دانید، لازم نیست برای دعا کردن لزوماً مذهبی باشید. دعا دیگر یک باور محکم نیست، چیزی است که فرهنگش از فیلم و تلویزیون به ما ارث می‌رسد، مثل بوسیدن در باران. مثل یک بازیگر کودک زانو زدم و دست‌هایم را به‌هم چسباندم و سرم را پایین آوردم و با چشمان بسته برای خوب شدن پدرم دعا کردم. حتا کارم به جایی رسید که برایش شمع روشن کردم، البته نه در کلیسا (دورویی هم حدوحدودی دارد)، در آشپزخانه، نیمه‌شب، وقتی که یاوه‌های شبانه‌اش به اوجی تب‌دار رسیده بود.
Ben
اگه افکار شجاعانه داشته باشی بدون نگاه کردن می‌ری وسط خیابون و اگه افکار سادیستیک و پست داشته باشی هربار کسی بخواد بشینه، صندلی رو از زیرش می‌کشی. تو چیزی هستی که فکر می‌کنی. پس اگه نمی‌خوای شبیه پدرت بشی نباید با فکر کردن خودت رو به یه گوشه ببری ــ باید با تفکر خودت رو ببری به فضای باز. تنها راهش هم اینه که از این‌که ندونی چی درسته و چی غلط لذت ببری. تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانون‌هاش سر دربیاری. زندگی رو قضاوت نکن، فکر انتقام نباش، یادت باشه آدم‌های روزه‌دار زنده می‌مونن ولی آدم‌های گرسنه می‌میرن، موقعی که خیالاتت فرو می‌ریزن بخند، و از همه مهم‌تر، همیشه قدر لحظه‌لحظهٔ این اقامت مضحکت رو تو این جهنم بدون.
سارا
رویاها به اندازهٔ هر چیز دیگری خطرناک هستند. اگر از مسیر سالیان عبور کنید و سن و تجارب تغییرتان بدهند ولی فراموش کنید در رویاهای‌تان تجدیدنظر کنید، به جایگاه بین‌المللی ادی می‌رسید: مردی چهل و هفت‌ساله با رویای یک جوان بیست‌ساله.
سارا
ناگهان متوجه شدم. دختره مشهور نبود! رفیقهٔ پسرم بود! خب که چی؟ به من چه؟ خیلی تراژدی مهلکی نبود. یک درام نوجوانانه، از آن‌هایی که آدم شب‌ها در سریال‌های آبکی می‌بیند. ولی به خاطر این‌که شاهد ماجرا بودم نقشی هم در این ملودرام بی‌ارزش به من رسید؛ باید تا انتها نقشم را بازی می‌کردم، تا پایان نمایش. عجب شانس مزخرفی! من فقط می‌خواستم در آرامش خودم را به آتش بکشم. حالا مجبور بودم درگیر ماجرا شوم.
سارا
«راستش من زیاد به این عکس‌ها نگاه نمی‌کنم، چون تنها چیزی که با دیدن عکس مرده‌ها به ذهنم می‌رسه اینه که اون‌ها مرده‌ن. فرقی نمی‌کنه ناپلئون باشه یا مادرم، همه‌شون مرده‌ن، به همین
کاربر ۲۲۶۹۰۲۳
برآوردن آخرین آرزوی یک روبه‌موت کثیف‌ترین کاری است که می‌شود در حقش کرد. نمی‌فهمی که نمی‌خواهد؟ آرزوی حقیقی‌اش این است که نمیرد.
feri

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰
۵۰%
تومان