بریدههایی از کتاب انسان شناسی و جهان شناسی
۵٫۰
(۲۵)
حضرت امام جواد علیه السلام میفرمایند: ُ الْقَصْدُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنْ إِتْعَابِ الْجَوَارِحِ بِالْأَعْمَال حرکت کردن به سوی خداوند با قلب ها انسان را از به سختی افکندن اعضای بدن سریعتر به مقصود می رساند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
کارهای نفس فقط به وسیله بدن نیست؛ کارهای انسان را میتوان به دو بخش کارهای جوارحی (بدنی) جوانحی (قلبی) تقسیم کرد. تفکر کردن، محبت ورزیدن، تمرکز کردن، تصمیم گرفتن و... کارهای قلبی هستند.
معمولاً انسان ها از این بعد وجود خود کمتر استفاده میکنند و فقط به کارهای جوانحی و بدنی میپردازند.
برای رسیدن انسان به سعادت هر دو نوع کار لازم است و بدون هیچ یک از این دو انسان به مقصود نمیرسد ولی تأثیر کارهای قلبی در کمال انسان به مراتب بیشتر است؛ با اینکه معمولاً از آن غافلیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
به همین جهت انسان هر چه بیشتر از بدن خود در مسیر صحیح کار بکشد بیشتر رشد مینماید و هرچقدر که بدن سالمتر باشد بهتر میتوان از آن در راه رشد و سعادت کمک گرفت. انسان باید قدر سلامت و دوران جوانی را بداند که در این دوران بیشتر میتواند با استفاده مثبت از بدن به سوی سعادت حقیقی نفس حرکت کند و وقتی مریض یا پیر میشود چون بدن کمتر از نفس اطاعت کرده و کار میکند کمتر نیز نفس از این مرکب برای حرکت به سوی خدا استفاده خواهد کرد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۳. تن مرکب من
رشد و کمال نفس به کار و عمل اوست. همانطور که وقتی از یک ماهیچه بیشتر کمک میگیریم قویتر میشود، نفس هم هر قدر که بیشتر از تواناییهای خود استفاده میکند قویتر میشود و رشد میکند.
نفس انسان عادی در حال بیداری فقط از طریق مغز به بدن متصل است و وقتی میخواهد کاری کند غالباً آن کار در بدن ظهور پیدا میکند و اگر بدن نبود نفس نمیتوانست قوا و قدرتهای خود را به کار بیاندازد و عمل و اثری را از خود بروز دهد.
بنابراین میتوان گفت: رشد نفس به عمل و کار است و غالباً عمل و کار نفس به وسیله بدن است؛ پس بدن وسیله رشد نفس است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نمونههای متواتری از تأثیرات نفس بر بدن خود و دیگر بدن ها گزارش شده و هم اکنون عده زیادی در جهان به درمان دیگران با استفاده از تمرکزهای روحی مشغولند.
دقت کنیم که نباید از تأثیرات متقابل مغز و نفس و همراهی اینها بپنداریم که مغز همان نفس و نفس همان مغز است، زیرا همراهی هیچگاه دلیل بر این همانی نیست و از دیگر سو شواهد قطعی عقلی و تجربی نشان میدهد که این دو، دو حقیقت جداگانه میباشد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
هر چقدر نفس قویتر باشد تأثیرات آن بر بدن بیشتر میشود. نفس در صورت قوی شدن می تواند مریضی های صعب العلاج بدن را هم درمان کند و وقتی قویتر میشود میتواند در بدن های دیگر نیز اثر گذاشته و دیگران را نیز درمان نماید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
وقتی شما به یک غذای لذیذ فکر میکنید در اثر آن فکر شما جریان های عصبی متناسبی در مغز به وجود میآید و احساس مزهای خاص در شما شکل میگیرد و ممکن است پس از چند لحظه زبان انسان نیز بزاق خاصی را ترشح نماید.
به همین شکل وقتی شما شوق و علاقه به کاری پیدا میکنید، این شوق و علاقه منجر به حرکت عضلات بدن میشود و آثار افکار و علاقههای ما در رفتارهای بدنی نمایان میشود.
در یک جمله میتوان گفت: بدن مظهر نفس است و به قدر خود خصوصیات روح و نفس را در خود به نمایش میگذارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
من و تن تأثیرات متقابلی بر روی هم دارند. در قسمت قبل بیشتر صحبت از تأثیرات تن بر روی من بود. تأثیراتی که بدن میپذیرد به مغز منتقل میشود و از آن مسیر به من حقیقی ما انتقال مییابد.
گویی «من» مانند استخری است که ادراکات گوناگون چون جویبارهایی به حوضچه مغز ریخته و از آنجا به استخر من وارد میشود.
هر چقدر نفس ضعیفتر باشد تأثیرات مغز بر روی آن قویتر است، به گونهای که گاهی خصوصیات بافت مغزی سبب شکل گرفتن روحیات و افکار خاصی در نفس میشود و با تغییر دادن در بافت این بخش از مغز میتوان آن روحیات را در شخص تغییر داد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اگر کمی بحث را دنبال کنیم میفهمیم که آن عصب نیز مرکز ادراک و احساس نیست، تحقیقات عصبشناسان به ما نشان داده که آنچه ما ادراک میکنیم تحریک قسمتی از مغز است که آن عصب بدانجا متصل میشود. وقتی در اطاق عمل همان قسمت خاص از مغز را تحریک می کنند ما باز احساس میکینم که نوک انگشتمان به چیزی برخورد میکند. پس در حقیقت انگشت و سلسله عصب همه واسطهای برای تحریک مرکز احساس در مغز بوده است.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
افرادی که در اثر سانحهای دست خود را از دست میدهند تجربه کردهاند که در اولین روزهای قطع شدن دستشان بارها احساس میکنند دستشان به جایی میخورد با اینکه وقتی توجه میکنند به یاد میآروند که اصلاً دستی در بدن ندارند.
از این تجربه میفهمند که همان عصبی که قبلا تا سر انگشت امتداد داشت و الآن تا وسط آرنج بیشتر امتداد ندارد، اکنون تحریک شده و چون قبلاً ما این تحریک عصبی را همزمان با مشاهده برخورد دست با جایی میدیدیم به اشتباه میپنداشتیم که انگشتان ما احساس میکند و الآن نیز همان حالت تداعی میشود.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۱. تن کانال ارتباط من
اولین فایده «تن» و «بدن» این است که نفس و جان ما از دریچه «تن» به عالم ماده وصل شده و از این کانال عالم ماده را مشاهده مینماید.
ما از طریق چشمان سرمان میبینیم و با گوشمان میشنویم و ... و اگراین ابزارهای حسی نبود نفس ما توان ادراک پیرامون مان را نداشت و از همین رو وقتی نابینا و ناشنوا میشویم دیگر نمیتوانیم از اطراف خود خبری بیابیم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۳. قرآن کریم در آیات فراوانی حکایت از تقرب جستن انسان ها و حرکت ایشان به سوی خداوند و ملاقات انبیا و اولیای الهی با خداوند سخن میگوید و معلوم است که چنین وصفی فقط برای یک موجود مجرد امکان پذیر است و موجود جسمانی نمیتواند به خدا نزدیک شده یا به دیدار او برسد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
گذشته از همه این استدلال های عقلی و تجربی بسیارند کسانی که در سایه ریاضت های مثبت و منفی توان خلع روح داشته و با برونفکنی روح از بدن به سفرهای طولانی دست میزنند و گاه مدتی مرده و دوباره زنده میشوند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آری، او شِکوه دارد که چرا غذای مرا که صورت مُلکیاش آلبالو پلو به فقیر است و صورت ملکوتیاش یک طبق نور است که برای روان متوفّی میبرند، در طاس حمّام ریخته! و اهانت به فقیر، اهانت به روح متوفّی بوده است.
هر احسانی که انسان میخواهد بکند باید با کمال احترام و بزرگداشت سائل و فقیر، و با توقیر و تجلیل آنها انجام یابد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
این خواب ها صرفاً یک خیالبافی و توهم نیست؛ چون در آن مردگان گزارش های صادقانهای میدهند که عقلاً امکان آنکه محصول خیالپردازی خواب بیننده باشد امکان ندارد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
دلیل سومّ: جامعیت و وحدت نفس
۱. من دارای وحدت حقیقی و جامعیت هستم.
۲. هیچ موجود جسمانی دارای وحدت و جامعیت حقیقی نیست.
نتیجه: پس من موجود جسمانی نیستم.
دلیل چهارم: خواب های صادقه
یکی دیگر از ادلهای که میتواند تجرد روح را نشان دهد، شواهد فراوانی است که حکایت از زنده بودن بسیاری از مردگان دارد. خواب های فراوانی در حد تواتر از گذشتگان حکایت شده و همواره برای انسان های معاصر نیز اتفاق میافتد که در آن با مردگان مرتبط شدهاند.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۱. من گذشته و حال اجسام را با هم در خود دارم و میانشان قیاس میکنم.
۲. در عالم ماده هر چیزی فقط در زمان حال وجود دارد و حال از گذشته و آینده همیشه پنهان است.
نتیجه: من مادی نیستم.
بیانی دیگر:
۱. من می دانم که علوم ثابتی دارم.
۲. و میدانم که در عالم ماده هیچ چیز ثابت نیست؛ پس علوم و دانشهای من مادی نیستند.
۳. اگر من مادی و متغیر بودم نمیتوانستم دانش و علم غیر مادی و ثابت و پایدار داشته باشم؛
نتیجه: پس خود من هم مادی نیستم.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
۳. وقتی به درون خود سفر میکنیم نفس ما در عین وحدت «یکی بودن» انواع فراوانی از کثرت را در خود جای داده و انسان با اینکه خود را کاملاً یکی میبیند همه ادراکات حسی و عقلی و همه حالات روحی را با هم در خود جای داده و با همه هست بدون آنکه تقسیم بشود و امتداد پیدا کند.
نفس به همه ادراکات احاطه دارد و در عین اینکه از همه برتر است از هیچ کدام نیز جدا نیست.
روشن است که چنین چیزی در عالم جسمانی امکان ندارد یافت شود. پس باید بفهمیم که حقیقت انسان جسم نیست.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
نفس جامع است نه مجموعه
نفس ما (آنچه با من به آن اشاره میکنیم) حقیقتی است که چیزهای زیادی را در خود در آن واحد جا میدهد و جالب است که خودش از وحدت و یگانگی بیرون نمیرود.
۱. وقتی یک صحنه را نگاه میکنیم نفس ما همه دیدنیهای درون صحنه را با هم (دقت کنیم «با هم») ادراک میکند، در حالیکه اجزاء این صحنه همه از هم بیگانه هستند.
۲. وقتی در کنار نگاه کردن صحنه، اشیای موجود در آن را لمس هم می کنیم، نفس ما دیدنیها را با لمسکردنیها با هم ادراک میکند و میان آنها قضیه میسازد.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
از نکات ارزشمندی که نشان میدهد که ادراکات ما همان اسیدهای آمینه و پروتئینهای سنتز شده نیست بلکه افقی ورای این موجودات مادی دارد تحقیقات جدید علمی است که اثبات نموده سرعت واکنش بدن به یک پدیده سه تا پنج برابر سرعت سنتز شدن پروتیینها در مغز می باشد. مثلاً وقتی چیزی به سوی صورت شما با سرعت حرکت میکند بدن نسبت به آن واکنش نشان میدهد و مراحلی را طی میکند تا خود را از خطر حفظ نماید، آغاز واکنش بدن به این پدیده پیش از آن است که مغز در برابر آن پدیده واکنش ادراکی نشان داده و پروتیینی را به عنوان نشانگر آن پدیده حسی سنتز نماید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان