بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان

بریده‌هایی از کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۲از ۱۶۰ رأی
۳٫۲
(۱۶۰)
مادرم همیشه آهی می‌کشید و می‌گفت «پسرم، تو در سالِ فرارفرار به دنیا آمدی.» این اصطلاحِ رایجِ آن سال‌های نحس بود، روزگاری که مردم از ترس هواپیماها به کوه می‌زدند. هر چه داشتند و قابل‌حمل بود برمی‌داشتند و به جنگل‌های بلوط و کوه‌ها پناه می‌بردند. اصلاً مگر کُردها هیچ دوستی به‌جز کوهستان دارند؟ مادران کودکان را در غرایزشان می‌پیچیدند و هراسان دل به کوهستان می‌زدند. دختران جوان رؤیاهای‌شان را در قلب مردانی می‌جستند که گروه‌گروه راهی جبهه‌های جنگ می‌شدند و گروه‌گروه به شکل جنازه برمی‌گشتند. و باز این بلوط‌ها بودند که پذیرای رؤیاهای چال‌شده می‌شدند.
Z
نزاع بین انسان‌ها بر سر قلمروْ همیشه بوی گندِ خشونت و خون‌ریزی داده است، حتی اگر این درگیری بر روی یک لنج کوچک و بر سرِ جایی به اندازهٔ بدن یک انسان باشد، آن هم تنها برای مدت دو روز.
Mina
آوای دُهلْ رودخانه را متقاعد می‌کند جنازهٔ بادکرده را پس بدهد؛ رابطه‌ای موسیقایی میان مرگ و طبیعت...
Shamim Valian
چه تفاوتی هست بین کسی که خونِ خیلی‌ها را ریخته و کسی که خونِ او را می‌ریزند؟ آدم‌کُش آدم‌کُش است، به همین سادگی. جایی خوانده بودم، یا شاید هم شنیده بودم، که کسی که قتل می‌کند جوان‌تر می‌شود، یا درست‌تر بگویم دیرتر پیر می‌شود. اما این‌ها هیچ اهمیتی ندارند، آدم‌کُش آدم‌کُش است با همهٔ خشونتی که در رنگ چشم‌ها یا خطی مبهم و ریز در مرکز مردمک‌ها نمودار می‌شود. این را مطمئنم که روح یک آدم‌کُشِ حرفه‌ای بیش از هر جایی در چشم‌ها و تیزی نگاه‌هایش جمع می‌شود، و این را می‌شد با نگاه کردن به اکثر جی‌فوراِس‌ها به‌راحتی دریافت.
کتابخون
دشمن هم دشمن را نمی‌شناخت؛ یک طرف سپاهی آهنین که به خاطر دین می‌جنگید و طرف دیگر سپاهی که برای خواسته‌هایش... از یک سو عراقی‌ها تیر خالی می‌کردند و از سوی دیگر ایرانی‌ها... و این میان خانه‌های ما ویران می‌شدند. پیش‌مرگ‌ها هم در کوه‌ها می‌جنگیدند و شعارشان دفاع از سرزمین و شرف بود. جنگی بود برای هیچ، مثل تمام جنگ‌های تاریخ؛ جنگی که ریشه در جنگی دیگر داشت و آن جنگ هم ریشه در جنگ‌های دیگر و این زنجیر تا اعماق تاریخ می‌رفت... گویی تخمِ تنفر بعد از قرن‌ها بار دیگر و این‌بار به رنگِ خون سبز شده بود... در این میان کوه‌ها نظاره می‌کردند و بلوط‌های پیر عزادار می‌شدند...
Z
انسان با درد متولد می‌شود… انسان با درد زندگی می‌کند… انسان با درد می‌میرد... انسان درد را می‌شناسد، انسان هر آن‌چه به درد مربوط می‌شود می‌فهمد. ناله‌ها، فریادها، ضجه‌ها، گریه‌ها؛ انسان همهٔ این‌ها را حس و عمیقاً درک می‌کند.
Z
بود حالا دیگر باور دارم که اندیشه‌های ما تنها در صحنهٔ عمل می‌توانند بگویند که چه‌قدر درست اندیشیده شده‌اند. فقط کسی که عمیقاً به مرگ اندیشیده باشد از مرگ نمی‌ترسد
Shabnam Salami
اخلاق، وقتی که پای مرگ در میان باشد، به‌شدت کُند و بی‌مصرف است. حتی یک دانه پسته قدرتی برای کُشتن یک آدم داشت و این را یک هفته گرسنگی بر روی دریا به من ثابت کرده بود.
Shabnam Salami
مرگ، با این‌که عظمتی به اندازهٔ خودِ زندگی دارد، بسیار ساده اتفاق می‌افتد: پوچ و بیهوده؛ درست مثل خودِ زندگی. اشتباه است اگر خیال کنیم مُردن ما با مُردن میلیاردها انسان دیگری که تابه‌حال مُرده‌اند و از این پس نیز خواهند مُرد خیلی متفاوت است. نه، مرگ یک حادثهٔ ساده است و همهٔ مرگ‌ها پوچ و بیهوده‌اند. مُردن در راه دفاع از یک سرزمین یا یک ارزش بزرگ با مُردن برای یک بستنیِ چوبی هیچ تفاوتی ندارد. مرگْ مرگ است: ساده و پوچ و ناگهانی، درست شبیهِ تولد.
شیدا
شجاعت پیوند عمیقی با حماقت دارد.
فتاحی
انتظار کشیدن همواره رنج‌آور است و یک شکنجهٔ آشکار با ابزار زمان در دل زمان.
MasihReyhani
برای بقا باید حیوان بود، البته نه مانند حیواناتی که از روی غریزه‌شان رفتار می‌کنند، بلکه حیواناتی هوشمند و فرصت‌طلب از جنسِ انسان. تفاوت آشکاری است بین یک بُزِ معصوم، که بدون هیچ ادعایی برای خودش می‌چرد، و انسانی وحشی، که برای بقا با روده‌های پیچ‌درپیچش به همه‌جا و حتی به هم‌نوعش حمله می‌کند. بدبینانه است، اما حقیقت است.
کتابخون
اما زندان که طولانی‌تر می‌شود، آرام‌آرام همین سلام دادن‌هایی که روزگاری شاید از سر محبت بودند منبعی برای تولید رنج می‌شوند. مانند این است که اعضای خانواده چپ‌وراست به همدیگر سلام کنند یا مجبور شوند زورکی لبخندهایی مصنوعی تحویل هم بدهند. عذابِ سلام دادن به‌حدی می‌شود که وقتی از کنار هم رد می‌شویم طوری وانمود می‌کنیم که یکدیگر را ندیده‌ایم، شبیه عبور سایه‌هایی بدون چشم، یا ماشین‌هایی با شیشه‌های دودی که تنها خط مستقیم‌مان را می‌بینیم.
Cmactavish
دیگران با دیدن پنگوئنِ ضعیف و ترسو احساس قدرتی کاذب می‌کردند و این خصوصیت انسان‌های ضعیف است. در فروپاشی و نابودی و سقوطِ دیگران، همیشه رگه‌هایی نیرومند و آشکار برای شادی وجود دارد
کتابخون
ترس از زندان و تنهایی آدم‌ها را مجاب می‌کرد که پشت هیاهو و شلوغی‌هایی پنهان شوند که خودشان بهتر از هر کسی می‌دانستند تا چه اندازه دروغین است.
Mary gholami
این خصوصیت انسان‌های ضعیف است. در فروپاشی و نابودی و سقوطِ دیگران، همیشه رگه‌هایی نیرومند و آشکار برای شادی وجود دارد
میمی
غالباً ندانستن حقیقت آرامش خاطرِ بزرگی است
مهدی
فقط کسی که عمیقاً به مرگ اندیشیده باشد از مرگ نمی‌ترسد. اندیشه‌ها زمانی واقعاً اندیشه‌اند که در ما درونی شده باشند و صرفاً نمی‌شود بی‌دغدغه در گوشه‌ای و در کنجی خلوت نشست و به مفهوم بزرگی مثل مرگ یا زندگی اندیشید.
behnaz
تنهایی خود فلسفه است و تاریخ است، درست همچون زندگی که ساکت است و سرزنده و شکوهمند. شاید زندگی‌ترین زندگی تنهایی است و زندگی چه‌قدر تلخ است، زندگی چه‌قدر شکوهمند است، و زندگی چه‌قدر ترسناک است.
m-a
و این خاصیت مرگ است، حتی لمس کردنش هم به زندگی طراوت و شادابیِ شگفت‌انگیزی می‌بخشد.
m.yoosef

حجم

۲۶۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۶۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان