بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیری در سیره نبوی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سیری در سیره نبوی

بریده‌هایی از کتاب سیری در سیره نبوی

نویسنده:مرتضی مطهری
انتشارات:انتشارات صدرا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۲۶ رأی
۴٫۸
(۲۶)
آیا سخنی یاوه‌تر و دعوتی پوچتر از این می‌توان یافت که از طرفی مذهب، آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفّاظی و پند و اندرزهای توخالی، طبیعت بشر را تغییر دهیم؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون ضامن و پشتوانه.
Reza
من برای امت خود، از بی‌تدبیری بیم دارم نه از فقر.
کاربر ۱۵۳۵۶۰۳
هر صاحب خردی از امت مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به علم، به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن.
کاربر ۱۵۳۵۶۰۳
مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی می‌کردند. یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را نَقْر می‌کند یعنی سوراخ می‌کند. یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد. چون دستش را نگرفتند، آب وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند، و اینچنین است فساد.
زهرا
«اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فی قَلْبِهِ»
زهرا
«بَشِّرْ وَ لاتُنَفِّرْ، یسِّرْ وَ لاتُعَسِّرْ»
زهرا
چیزی را که نمی‌دانی چگونه می‌توانی به دیگران بفهمانی؟!
زهرا
بی‌موجی و بی‌جنبشی مساوی نیستی است
زهرا
در مقابل قدرت علمی و فنی بشر، هیچ دژ تسخیرناپذیری وجود ندارد جز یکی؛ آن دژ روح و نفس آدمی است. کوه و صحرا و دریا و فضا و زمین و آسمان، همه در قلمرو قدرت علمی و فنی بشر است. تنها مرکزی که از این قلمرو خارج است، نزدیکترین آنها به آدمی است. مطیع کردن و مسخّر ساختن این دژ به قول مولوی: کار عقل و هوش نیست، «شیرباطن سُخره خرگوش نیست» .
littel dark age(محمد)
اینها همان کسانی هستند ـ یعنی الآن هم روح همان روح است و الاّ کسی اجدادش فاسد باشند، دلیل فساد امروزش نمی‌شود؛ اینها همان روح اجداد خودشان را حفظ کرده‌اند ـ که با موسی هم که بودند، سخن خدا را که می‌شنیدند، وقتی که بر می‌گشتند آن را مطابق میل خودشان عوض می‌کردند، نه از روی جهالت و نادانی، در کمال دانایی. تحریف و قلب حقایق، یکی از کارهای اساسی یهود از چند هزار سال پیش تا امروز است. در میان هر قومی در لباس و زیّ خود آن قوم ظاهر می‌شوند و افکار و اندیشه‌های خودشان را از زبان خود آن مردم پخش می‌کنند، منویات خودشان را از زبان خود آن مردم می‌گویند. مثلاً می‌خواهند میان شیعه و سنّی اختلاف بیندازند. نه این طور است که خودش حرف بزند. یک سنّی پیدا می‌کند و او شروع می‌کند آنچه که می‌تواند علیه شیعه تهمت می‌زند و دروغ می‌گوید
کریم بخش
وقتی می‌گویند: پیغمبر چنین بود، می‌گوییم: او که پیغمبر بود؛ یا وقتی می‌گویند: علی چنین بود، می‌گوییم: او که علی بود، تو ما را به علی قیاس می‌کنی؟! ما را به پیغمبر قیاس می‌کنی؟! ما را به امام جعفر صادق قیاس می‌کنی؟! آنها که «ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند» ؟! و چون «ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند» دیگر به ما مربوط نیست، «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» . گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صدبار از وبا و طاعون بیشتر است.
کریم بخش
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است با یک تفاوت، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، برخلاف گذشته، تمام جنایتها را در زیر پرده‌ای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع‌پرستی، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می‌دهد.
minoo_tt
بشر امروز پس از اینهمه موفقیتهای علمی، دردمندانه می‌نالد. از چه می‌نالد؟ کسریها و کمبودهایش در کدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیه خُلق و خوی و «آدمیت» است؟ بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جایی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراطها و افلاطونها باید افتخار شاگردی‌اش را بپذیرند، اما از نظر روح و خوی و منش، یک «زنگی مستِ تیغِ بُرّان به دست» بیش نیست. انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است با یک تفاوت، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، برخلاف گذشته، تمام جنایتها را در زیر پرده‌ای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوع‌پرستی، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می‌دهد. صراحت و یکرویی جای خود را به دورویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است. در هیچ دوره‌ای مانند عصر جدید در باره عدالت، آزادی، برادری، انساندوستی، صلح و صفا، راستی و درستی، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است، و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امور عمل نشده است.
minoo_tt
۱. هر چه فرزند آدم پیرتر می‌شود، دو صفت در او جوانتر می‌گردد: حرص و آرزو.
Mohammad Salehi
ایمان آن ایمانی است که هیچ نوع جبری در کار نباشد. معجزه و کرامت هم در حد اینکه دلیل باشد[ اعمال می‌شود ]. وقتی تا حد دلیل است قرآن می‌گوید آیه، معجزه، اما اگر از حد دلیل بیشتر بخواهند، می‌گوید پیغمبر کارخانه معجزه‌سازی نیاورده. او آمده است ایمان خودش را بر مردم عرضه بدارد، و برای اینکه شاهد و گواهی هم بر صدق نبوت و رسالتش باشد، خدا به دست او معجزه هم ظاهر می‌کند. همین قدر که اتمام حجت شد، دیگر درِ معجزه‌سازی بسته می‌شود. نه اینکه یک معجزه اینجا، یک معجزه آنجا
|قافیه باران|
لا اِکراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یکفُرْ بِالطّاغوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللّه‌ِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی. خلاصه منطق قرآن این است که در امر دین اجباری نیست، برای اینکه حقیقت روشن است؛ راه هدایت و رشد روشن، راه غیّ و ضلالت هم روشن، هرکس می‌خواهد این راه را انتخاب کند و هر کس می‌خواهد آن راه را.
کبوتر
می‌پرسند چرا مسلمین به فلان مملکت هجوم بردند؟ حتی در زمان خلفا ـ من کاری ندارم که کارشان فی حد ذاته صحیح بوده یا صحیح نبوده است ـ مسلمین که هجوم بردند، نرفتند به مردم بگویند باید مسلمان بشوید. حکومتهای جبّاری دست و پای مردم را به زنجیر بسته بودند؛ مسلمین با حکومتها جنگیدند، ملتها را آزاد کردند. ایندو را با همدیگر اشتباه می‌کنند. مسلمین اگر با ایران یا روم جنگیدند، با دولتهای جبّار می‌جنگیدند که ملتهایی را آزاد کردند، و به همین دلیل ملتها با شوق و شعف مسلمین را پذیرفتند. چرا تاریخ می‌گوید وقتی که سپاه مسلمین وارد می‌شد مردم با دسته‌های گل به استقبالشان می‌رفتند؟ چون آنها را فرشته نجات می‌دانستند.
کبوتر
عقیده ممکن است ناشی از تفکر باشد و ممکن است ناشی از تقلید یا وهم یا تلقین و یا هزاران چیز دیگر باشد. عقایدی که ناشی از عقل و فکر نیست، صرفا انعقاد روحی است یعنی بستگی و زنجیر روحی است. اسلام هرگز اجازه نمی‌دهد یک زنجیر به دست و پای کسی باشد ولو آن زنجیر را خودش با دست مبارک خودش بسته باشد.
کبوتر
پس سبک و متد و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت می‌پسندد لین بودن و نرم بودن و خوشخو بودن و جذب کردن است، نه عبوس بودن و خشن بودن آن طور که علی علیه‌السلام درباره خلیفه دوم می‌فرماید: «فَصَیرَها فی حَوْزَةٍ خَشْناءَ یغْلُظُ کلْمُها وَ یخْشُنُ مَسُّها وَ یکثُرُ الْعِثارُ فیها وَ الاِْعْتِذارُ مِنْها.» ابوبکر خلافت را به شخصی داد دارای طبیعت و روحی خشن، مردم از او می‌ترسیدند، عبوس (مثل مقدسهای ما) و خشن که ابن عباس می‌گفت فلان مسئله را تا عمر زنده بود جرأت نکردم طرح کنم و گفتم: «دِرَّةُ عُمَرَ اَهْیبُ مِنْ سَیفِ حَجّاج» تازیانه عمر هیبتش از شمشیر حجّاج بیشتر است. چرا باید این طور باشد؟! علی در مسائل شخصی خوشخو و خنده‌رو بود و مزاح می‌کرد ولی در مسائل اصولی انعطاف‌ناپذیر بود.
کبوتر
«اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فی قَلْبِهِ» مؤمن بشاشتش در چهره‌اش است و اندوهش در دلش. مؤمن اندوه خودش را در هر موردی (اندوه دنیا، اندوه آخرت، مربوط به زندگی فردی، مربوط به عالم آخرت، هرچه هست) در دلش نگه می‌دارد و وقتی با مردم مواجه می‌شود شادی‌اش را در چهره‌اش ظاهر می‌کند. علی علیه‌السلام همیشه با مردم با بشاشت و با چهره بشّاش روبرو می‌شد، مثل خود پیغمبر. علی با مردم مزاح می‌کرد مادام که به حد باطل نرسد، همچنانکه پیغمبر مزاح می‌کرد. رنود[ ضد ]مولا یگانه عیبی که برای خلافت به علی گرفتند ـ عیب واقعی که نمی‌توانستند بگیرند ـ این بود که گفتند: «عیب علی این است که خنده روست و مزاح می‌کند؛ مردی باید خلیفه بشود که عبوس باشد و مردم از او بترسند، وقتی به او نگاه می‌کنند بی‌جهت هم شده از او بترسند.» پس چرا پیغمبر این طور نبود؟
کبوتر

حجم

۲۰۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۰۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۶۰%
تومان