بریدههایی از کتاب سیری در سیره نبوی
۴٫۸
(۲۶)
مدعی میشود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الآن باید بدهی. پیغمبر میگوید: اولاً تو از من طلبکار نیستی و بیخود ادعا میکنی، و ثانیا الآن پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. میگوید: یک قدم نمیگذارم آن طرف بروی (پیغمبر هم میخواهد برود در نماز شرکت کند) همین جا باید پول من را بدهی و دین مرا بپردازی. هر چه پیغمبر با او نرمش نشان میدهد او بیشتر خشونت میورزد تا آنجا که با پیغمبر گلاویز میشود و ردای پیغمبر را لوله میکند، دور گردن ایشان میپیچد و میکشد که اثر قرمزیاش در گردن پیغمبر ظاهر میشود. مسلمین میآیند که چرا پیغمبر دیر کرد، میبینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. میخواهند خشونت کنند، پیغمبر میگوید: کاری نداشته باشید، من خودم میدانم با رفیقم چه کنم. آنقدر نرمش نشان میدهد که یهودی همان جا میگوید: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّاللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّک رَسولُ اللّهِ» و میگوید تو با چنین قدرتی که داری اینهمه تحمل[ نشان میدهی؟! ]این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیغمبرانه است.
کبوتر
اگر مسئله ایمان و حقیقت مطرح نبود، بلکه مسئله حقوق اجتماعی و حقوق افراد[ مطرح بود مانعی نداشت ]. مثلاً برای نجات جان یک فرد چه مانعی دارد که انسان دروغ هم بگوید، بعد هم کشف بشود که او این دروغ را برای نجات جان وی گفته است. عیبی ندارد. ولی من بخواهم مردم را دعوت به خدا کنم، دلیلی ذکر کنم بی حقیقت و دروغ، بعد معلوم بشود که این دلیلی که من آوردم و راهی که برای دعوت مردم به حقیقت طی کردم دروغ بوده و اصلاً من با دروغ مردم را با ایمان کردم، این ضربهای به ایمان میزند که دیگر التیام پذیر نیست.
کبوتر
سخن ما در اینکه هدف وسیله را مباح نمیکند و نیز سخن علامه طباطبائی در هدف نبوت، این بود که ما در راه ایمان، برای حفظ و تقویت ایمان مردم، در راه دعوت مردم به حق و حقیقت و اسلام، نباید از باطل استفاده کنیم؛ یعنی ایمان و دعوت به راه حق، طبیعتش یک طبیعتی است که وسیله پوچ و باطل نمیپذیرد.
کبوتر
چون تو را ستایش کنند، بگو ای خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمیدانند بر من ببخش و مرا مسئول آنچه میگویند قرار مده.
کاربر ۳۶۰۰۹۴۳
دل انسانی همچو پری است که در بیابان به شاخه درختی آویزان باشد؛ از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیرورو میشود
کاربر ۳۶۰۰۹۴۳
«لا یسْتَعِنْ اَحَدُکمْ مِنْ غَیرِهِ وَلَوْ بِقُضْمَةٍ مِنْ سِواک» تا میتوانید در کارها از دیگران کمک نگیرید ولو برای خواستن یک مسواک. آن کاری را که خودت میتوانی انجام بدهی، خودت انجام بده.
کاربر ۳۶۰۰۹۴۳
اعتماد به نفس سخن بسیار درستی است؛ یعنی اتّکال به انسان دیگر نداشتن، کار خود را تا جایی که ممکن است خود انجام دادن و از احدی تقاضا نکردن.
کاربر ۳۶۰۰۹۴۳
اِنَّ اللّهَ یکرَهُ مِنْ عَبْدِهِ اَنْ یراهُ مُتَمَیزا بَینَ اَصْحابِهِ
کاربر ۳۶۰۰۹۴۳
سه چیز است که هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص، چیز دیگری نمیورزد (یعنی در آن سه چیز محال است خیانت کند) : یکی اخلاص عمل برای خدا. (یک مؤمن در عملش ریا نمیورزد.) دیگر، خیرخواهی برای پیشوایان واقعی مسلمین (یعنی خیرخواهی در جهت خیر مسلمین، ارشاد و هدایت پیشوایان در جهت خیر مسلمین) . سوم مسئله وحدت و اتفاق مسلمین (یعنی نفاق نورزیدن، شقّ عصای مسلمین نکردن، جماعت مسلمین را متفرق نکردن) .
کاربر ۳۶۰۰۹۴۳
جوانی از من پرسید که آیا این کار ضرورتی یا حسنی دارد یا نه؟ اگر بناست مکتب امام حسین علیهالسلام احیا بشود، آیا ذکر مصیبت امام حسین هم ضرورتی دارد؟ گفتم بله، دستوری است که ائمه اطهار به ما دادهاند و این دستور فلسفهای دارد و آن اینکه هر مکتبی اگر چاشنیی از عاطفه نداشته باشد و صرفا مکتب و فلسفه و فکر باشد، آنقدرها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد، ولی اگر یک مکتب چاشنیی از عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت میدهد. معنا و فلسفه یک مکتب، آن مکتب را روشن میکند، به آن مکتب منطق میدهد، آن مکتب را منطقی میکند. بدون شک مکتب امام حسین منطق و فلسفه دارد، درس است و باید آموخت اما اگر ما دائما این مکتب را صرفا به صورت یک مکتب فکری بازگو کنیم حرارت و جوشَش گرفته میشود و اساسا کهنه میگردد.
اندیشه
اینکه برسید به این مرحله که اگر دنیایی که دارید از شما گرفته شد غمزده نشوید، غم دنیا شما را نگیرد، و اگر چیزی ندارید، دنیا یکمرتبه به شما رو بیاورد، شادی زده نشوید؛ و به عبارت دیگر اگر تمام دنیا در دست شماست، چنانچه آن را از شما بگیرند تو همان آدم باشی که هیچ چیز نداشته باشی، و همه دنیا را هم به تو بدهند تو همان آدم باشی
کاربر ۵۴۴۰۳۳۶
مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت باز دارد!
کاربر ۱۵۳۵۶۰۳
پس از چهارده قرن که از ظهور اسلام میگذرد، جهان همان اندازه نیازمند آن است که در روز اول بود. آن روزی که احساس این نیازها عمومیت پیدا کند ـ و چنین روزی دور نیست ـ بشر راهی جز اینکه خود را به آغوش اسلام افکند نخواهد داشت.
2222
سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است.
2222
حق را با باطل آمیختن، حق را از میان میبرد. وقتی انسان حق را ضمیمه باطل کرد، حق دیگر نمیایستد، خودش میرود. حق تاب اینکه همراه باطل باقی بماند ندارد.
او
برای امام حسین مسئله این نیست که کشته بشود یا کشته نشود؛ مسئله این است که دین کشته نشود، یک اصل ولو اصل کوچک دین کشته نشود.
او
پس این اصلی است که افرادی در دنیا هستند، و پیغمبر اکرم در رأس آنها، که اینها دارای سیره و منطق عملی هستند، دارای یک سلسله معیارها هستند که از آن معیارها تخلف نمیکنند؛ یعنی شرایط اجتماعی، اوضاع اقتصادی و موقعیتهای طبقاتی قادر نیست آن اصول را از آنها بگیرد.
فاطمه
مارکسیسم که برای فکر و عقیده و ایمان اصالتی در مقابل شرایط اجتماعی و اقتصادی و مخصوصا موقعیت طبقاتی قائل نیست
فاطمه
منطقی فکر کردن یعنی انسان یک سلسله معیارها به نام «منطق» که در علم منطق محرز است در دست داشته باشد و تفکرش بر اساس آن معیارها باشد.
فاطمه
سیر یعنی رفتار. هر کسی در عالم همچنانکه گفتار دارد رفتار هم دارد. ولی سیره عبارت است از سبک و اسلوب و متد خاصی که افراد صاحب اسلوب و سبک و منطق در سیر خودشان به کار میبرند.
فاطمه
حجم
۲۰۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۰۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۶۰%
تومان