بریدههایی از کتاب پادشاهان پیاده
۴٫۷
(۴۶)
آن لحظهای که رفتم توی کما و آنطرف را دیدم، کل زندگیام مثل یک فیلم با دور تند برایم تداعی شد. آنموقع اصلاً مهم نیست حساب بانکیات چندمیلیاردی است. هیچ کمکی بهت نمیکند. یکجایی دست یکی را گرفتهای، حال خوبی، نالهای، دعایی؛ این حالت را خوب میکند. ارزشافزودهای از این جنس. میبینی این توی آن لحظه بیشتر بهت آرامش میدهد تا حساب چندمیلیاردی.
ريحانه
من تقریباً هفت سال از خانه بیرون نرفتم.
سال ۷۴ میلادی نزدیک به چهلوپنجسال پیش، اسم من در لیست اعدامیهای صدام بود؛ یعنی فکر میکردند من اعدام شدهام. هنوز نمیدانم چهطور این لطف خدا شامل حالم شده است.
ريحانه
در زمان جنگ فرار کردم تا به ارتش نروم، چون جنگ با شیعیان و جمهوری اسلامی را حرام میدانستم. حتی پنجاه نفر از بستگان را در خانه پنهان کردم که به جنگ نروند. نه خودم به جنگ رفتم نه گذاشتم بستگان بروند. میگفتم شما نباید بروید چون آنها شیعه هستند حتی اگر شلیک هوایی بکنید و آنها بترسند حرام است. مردمی هم که رفتند مجبور بودند چون حکومت آنها را مجبور کرده بود
ريحانه
به نظر من بهترین راه برای معرفی زیارت اربعین در غرب شکلی از گفتوگوست که به آن میگوییم گفتوگوی میان ادیان و در کشورهای اروپایی مرسوم است. در این گفتوگوها افراد تجربههای دینی خودشان را به اشتراک میگذارند. یهودی، مسیحی، بودایی و مسلمان همگی دور هم جمع میشوند و افکارشان را برای هم مطرح میکنند.
اشک انار
ما توی عراق یه مثل داریم این را مادربزرگهایمان میگفتند که وقتی دیوارهای نجف تا کربلا به هم وصل میشود و خروس دیواربهدیوار از نجف میرسد به کربلا، آنموقع ظهور حضرت صاحب الزمان میشود. الآن دیگر ما دیواربهدیوار شدیم.
MAHDI
به نظرم دارد دلها به برکت این روزها خیلی گرم میشود. همه دارند به هم نزدیک میشوند. الآن نسبت به ده سال پیش به مردم عراق به چشم دیگری نگاه میکنم. عین خواهر برادرهای خودم هستند. بچههایشان را میبینم عین بچههای خودم. الآن احساس میکنم این سیل جمعیتی که دارد میآید حتماً خبری هست. انشاءالله ظهور آقا امام زمان نزدیک باشد، خدا کند این قدمهایمان را پشت سر آقایمان برداریم.
مقدامة
یک نفر در حرم به من گفت حاجآقا التماس دعا. گفتم چه دعایی کنم؟ تو رسیدی به مقصد. مقصود همین است. ماجرای ما هم همین است. اینهمه خرج میکنیم که بهجایی برسیم.
مقدامة
ماجرای زیارت اربعین با همهٔ زیارتهای دیگر، حتی بقیهٔ زیارتهای کربلا در ایام دیگر فرق میکند. یکیاش اینکه این زیارت را ساده به کسی نمیدهند. تو را زجرکش میکنند بعد میدهند، چون قیمتی است.
مقدامة
بعضیها میگویند: «خسته نمیشی؟» میگویم: «اصلاً اگه قرار باشه خسته نشی که خب میذاری یه روز خلوت میآی دیگه، چهکاریه تو این شلوغی بلند شی بیای!»
کیفش به همین است که راه بیفتی و بیایی و همینطور بین راه حال کنی. خود همین توی مسیر افتادنش و دیدن آدمهای مختلف قشنگ است. بعضی وقتها خسته میشوی، بعد میبینی پیرمرد نودساله، دولادولا و بهزور دارد راه میرود، به عشق امام حسین علیهالسلام ذکر میگوید و میرود. خودت خجالت میکشی که جوانی و الکی دم از خستگی میزنی. امیدوار میشوی. آدمها را که میبینی قبراقتر میشوی. اینجور صحنهها خیلی توی روحیهٔ آدم تأثیر دارد
مقدامة
گاهی صحنههایی میآید جلوی چشم آدم، اما به احترام اینکه به اسم بچههیئتی میشناسندت، به احترام اینکه با اسم حسین علیهالسلام میشناسندت، خیلی از کارها را نمیکنی. دیگر به ناموس کسی نگاه نمیکنی، دیگر سمت کارهای خلاف نمیروی. اصلاً اینجور چیزها به ذهنت نمیآید. بهخاطر اینکه تو را جای دیگری خریدهاند. همهمان عاقبتبهخیر شدیم.
مقدامة
شبها موقع خواب هر چه پتو و بالشت و روکش داشت میآورد که مبادا سرما بخوریم. شب آخر فهمیدیم با دو تا بچهاش توی آشپزخانه روی زمین سیمانی میخوابد و دم برنمیآورد.
کتاب خوان
شبها موقع خواب هر چه پتو و بالشت و روکش داشت میآورد که مبادا سرما بخوریم. شب آخر فهمیدیم با دو تا بچهاش توی آشپزخانه روی زمین سیمانی میخوابد و دم برنمیآورد. موقع خداحافظی التماس میکرد سال بعد هم دوباره برویم خانهاش.
کتاب خوان
از امام حسین علیهالسلام هم چیزی جز خودش نمیخواهم؛ نه شرافتی و نه وجاهتی، فقط خودش را میخواهم.
جمع ضدین
یک نفر آمد اینجا از ما سؤال میکرد از پاتایا. ما هم گفتیم: بابا اینجا موکب پاتایا نیست. فکر نکنید تایلند فقط چیزهای بد دارد. چیزهای خوب هم دارد. بروید منطقهٔ مسلمان ما. شیعه هم هست آنجا. مسجد و حسینیه مال شیعه هم وجود دارد.
کتاب خوان
هستهٔ مرکزی همهٔ ادیان الهی تا حدود زیادی با هم مشترکاند.
کتاب خوان
ورود امام خمینی به ایران را میتوان به ظهور پیامبر تشبیه کرد در زمان جاهلیت.
کتاب خوان
فقط تعجبم از مدل زندگی برخی از مردم ایران است که شیفتهٔ مدل زندگی غربیها هستند. روزبهروز هم انگار این تقلید بیشتر میشود
کتاب خوان
همیشه دوست دارم این خبر را منتشر کنم: «بینندگان عزیز! هماکنون صدای من را از کنار خانهٔ خدا میشنوید. حضرت حجت تا لحظاتی دیگر بهطور زنده و مستقیم شما را به فیض خواهند رساند.»
نسرین مختاری
فقط تعجبم از مدل زندگی برخی از مردم ایران است که شیفتهٔ مدل زندگی غربیها هستند. روزبهروز هم انگار این تقلید بیشتر میشود. تأثیر تلویزیون است و اینترنت، ولی هرچه که هست تقلید خوبی نیست
نسرین مختاری
ما اعتقاد داریم نذری هیئت هزارویک درد ظاهری و باطنی آدمها را حل میکند
نسرین مختاری
حجم
۲۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۲۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۷,۶۰۰
تومان