بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول

۴٫۶
(۳۴۵)
اریکا پرسید: «منفجرکردن چندتا قوطی کنسرو لوبیا چه پیامی داره؟» «اوم... دیگه بهمون کنسرو لوبیا ندین؟» «فکر کنم با ایمیل هم بتونی منظورت رو برسونی.»
mx۹۹
خوبیِ پیامک این است که وقتی دروغ می‌گویی، کسی متوجه نمی‌شود
mohammad_ali_yousefi
درست ۲۳ دقیقه پس از ورودم به مدرسه‌ی جاسوسی، به یک نکته‌ی بسیار مهم پی بردم: قرار نبود آسان باشد.
mohammad_ali_yousefi
حقیقت اینه: هیچ‌کس خوب نیست. آره، یکی دو نفری خوبن، ولی سازمان‌ها نه، دولت‌ها نه. به آمریکای عزیزمون نگاه کن، مهد دموکراسی و آزادی، درسته؟ ولی به شرط چشم‌پوشی از کودتاهایی که بودجه‌شون رو در جهان سوم تأمین کردیم، جنگ‌های بی‌فایده‌ای که راه انداختیم و صدماتی که به محیط‌زیست زدیم.
مریم
«تا حالا شنیده‌ی که می‌گن ‘کسایی، که عرضه‌ی انجامش رو ندارن، درسش رو می‌دن’؟»
Ali Jalali
آموزش و پرورش در جریان خیلی چیزا نیست.»
mohammad_ali_yousefi
برخلاف ادعاهای قبلی مایک برژینسکی، در آن لحظه موفق شدم یک کاربرد عملی برای جبر در دنیای واقعی پیدا کنم.
Ali Jalali
آدم‌کش جواب داد: «درباره‌ی پینویل حرف بزن.» «پینویل؟ پینویل دیگه چیه؟» «خودت خوب می‌دونی چیه. برای من ادای احمق‌ها رو درنیار!» «ادا درنمیارم! واقعاً احمقم!»
G.H.M
پرسیدم: «اصلاً می‌دونی کی این کار رو بهت سپرده؟» مورِی دوباره شانه بالا انداخت. «تا وقتی چک‌ها پاس شن، چه اهمیتی داره.
امیر گرکانی
دوست نداشتم چیزی را از هیچ‌کدامشان مخفی نگه دارم، ولی این فرصت خوبی بود تا هم با استاد جاسوسی و هم دخترش کار کنم. تقریباً برای جبران جنبه‌ی منفی ماجرا کافی بود: اینکه یک نفر ممکن بود به زودی سعی کند مرا بکشد.
Fabbaspour1390
حتی اگه خودت بخوای همیشه کار درست رو انجام بدی، ممکنه کسایی که واسه‌شون کار می‌کنی نظر دیگه‌ای داشته باشن. حقیقت اینه: هیچ‌کس خوب نیست. آره، یکی دو نفری خوبن، ولی سازمان‌ها نه، دولت‌ها نه. به آمریکای عزیزمون نگاه کن، مهد دموکراسی و آزادی، درسته؟ ولی به شرط چشم‌پوشی از کودتاهایی که بودجه‌شون رو در جهان سوم تأمین کردیم، جنگ‌های بی‌فایده‌ای که راه انداختیم و صدماتی که به محیط‌زیست زدیم. خود این آکادمی رو در نظر بگیر. با خود تو چطور رفتار کردن؟ طعمه‌ت کردن، از همون روز اول بهت دروغ گفتن، تو رو عروسک خیمه‌شب‌بازی‌شون کردن، گوشت جلوی گلوله‌ی دشمن قرار دادنت...»
Atieh
وقتی برای اولین بار با بمب فعالی در اتاقی دربسته گیر می‌افتید، افکار بسیاری به ذهنتان هجوم می‌آورد این یعنی یکی از دغدغه‌های اصلی‌تان این است: تو رو خدا الان دستشوییم نگیره.
کاربر ۳۲۰۶
. پوزخندزنان گفت: «از ملاقات باهات خوشحال شدم.» بعد پینت‌بال قرمزرنگی به کلاه ایمنی‌اش خورد و رنگ آن روی محافظ صورتش پاشید. لحظه‌ای تحت‌تأثیر توانایی‌ام قرار گرفتم و از اینکه موفق شده بودم با یک شلیک حریف را از پا دربیاورم، حیرت کردم. بعد متوجه شدم کار من نبوده است. زویی در حالی که تفنگ پینت‌بالش را در دست داشت، از پشت تخته‌سنگ نوک‌تیز پشت سرم بیرون پرید. خطاب به دختری که چند ثانیه پیش از پا درآورده بود، فریاد زد: «یه درس کوچولو برای تو! اول صبر کن رقیب رو بکشی، بعد تیکه بنداز!»
کاربر ۳۲۰۶
طرف تظاهر می‌کنه یکی از زیردست‌هاست، ولی در واقع خودش مغز متفکر جنایته و نخ‌های عروسک رو تکون می‌ده. معمولاً خود عروسک حتی نمی‌دونه دارن ازش استفاده می‌کنن. بهش می‌گیم عروسک‌گردان پترزبورگ. اسمش برگفته از نام جاسوس روسی مشهور دوران جنگ سرده. طرف یه جورایی میرزابنویس کاگ‌ب در سن‌پترزبورگ بود، ولی معلوم شد کنترل همه چی دست خودشه. از این سرنخ هاسر خوشم اومد. خیلی خوشم اومد.»
کاربر ۳۲۰۶
این‌طور که معلوم شد، نظریه‌ی کلی بقای شخصی بر این اساس بود: بهترین راه برای زنده ماندن این است که در درجه‌ی اول درگیر موقعیت‌هایی نشوی که ممکن است به مرگت منجر شود. این از نظر تئوری منطقی بود، ولی وقتی امکان داشت آدم‌کش‌ها مرتب به اتاقت سر بزنند، چندان به درد نمی‌خورد
کاربر ۳۲۰۶
دو دقیقه از آغاز سخنرانی نگذشته، کم مانده بود چرتم بگیرد. یکی از علت‌هایش این بود که شب قبل نتوانسته بودم بخوابم. ولی علت اصلی این بود که پروفسور لوکاس کِرَندال جذابیتش در حد تخته سنگ بود.
کاربر ۳۲۰۶
و غرایز ذاتی‌ام بی‌درنگ به کار افتاد. از جا پریدم و تا حد ممکن از او فاصله گرفتم. متأسفانه دیوار در فاصله‌ی پانزده سانتی‌ام قرار داشت. آن‌قدر محکم به دیوار خوردم که دندان‌هایم به هم کوبیده شد. دوباره روی تختم ولو شدم و خود را همان‌جایی یافتم که از اول بودم. با تفنگی که دماغم را نشانه رفته بود. فقط آدم‌کش این وسط خنده‌اش گرفته بود. با پوزخند گفت: «پسر، کاش قیافه‌ت رو دیده بودی. عالی بود!» او را در تاریکی اتاق نمی‌دیدم. باریکه‌ای از نور مهتاب از پنجره به داخل می‌تابید و فقط تفنگش معلوم بود. او سایه‌ای بود که در سایه‌های تاریک‌تری فرو رفته بود. برای دومین بار در طول آن روز گفتم: «تو رو خدا من رو نکش.» داشت رفته‌رفته به دعای هر لحظه‌ام تبدیل می‌شد.
کاربر ۳۲۰۶
همیشه می‌توانی کسی را که به تو احترام می‌گذارد وادار کنی به جایت فکر کند.
tizaras
«اگه می‌خوای از همه چی خبردار شی، باید یه کاری کنی بقیه فکر کنن کاملاً تعطیلی. نمی‌دونی مردم وقتی فکر می‌کنن با یه احمق خرفت طرف‌ان، چه چیزایی رو لو می‌دن. تازه، این‌جوری می‌تونی دشمنات رو هم از سر خودت وا کنی. من در طول این سال‌ها به اندازه‌ی کافی واسه خودم دشمن درست کرده‌م. وقتی فکر می‌کنن چیزی تو چنته نداری، دست‌کم می‌گیرنت.»
shido
هیچ چیز کاملاً غیرممکن نیست.»
shido

حجم

۲۵۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۵۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۹۳,۰۰۰
۴۶,۵۰۰
۵۰%
تومان