بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

عشق، گرانبهاترین کالای مصرفی جهان است

عشق، عکس یادگاری نیست

عشق، آنگاه که به واژه تبدیل شد، و به نگاه، و به آواز، و به نامه، و به اشک، و به شعر، و در بسته‌بندی‌های کاملاً متشابه به مشتریانِ تشنه، عرضه شد، در هر بازارِ غیرمُسقّفی هم می‌توان آن را خرید و به معشوق، هدیه کرد؛ و همین عشق را تحقیر کرده‌است.

از شباهت، به تکرار می‌رسیم؛ از تکرار، به عادت؛ از عادتْ به بیهودگی؛ از بیهودگی به خستگی و نفرت.

تازگی، ذاتِ عشق است، و طراوت، بافتِ عشق

امّا یک‌بار نباید زندگی‌کرد، و زندگی را نباید یک قطعهٔ کاملِ غیرقابلِ‌تقسیم به اجزاء فرض‌کرد

ترکِ عشق کنیم، بهتر از آن است که عشق را به یک مُشتْ یادِ بی‌رنگ‌وبو تبدیل‌کنیم

عشق، طالبِ حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.

عشق، در قابِ یادها، پرنده‌یی‌ست در قفس.

اگر پرنده را به قفس بیندازی، مثل این است که پرنده را قاب گرفته‌باشی. و پرندهٔ قاب‌گرفته، فقط تصوّرِ باطلی از پرنده است.

حافظه، برای عتیقه‌کردنِ عشق نیست، برای زنده نگه‌داشتنِ عشق است.

عاشق، خواب‌آلوده نیست، شیفتهٔ بیداری‌ست. عاشق، صدای نسیم شبانه را عبادت می‌کند

عاشق، شب را به‌خاطر شبْ‌بودنش دوست‌دارد، نه به‌خاطر آنکه می‌توان ندیده‌اش گرفت

یک ملّت عاشق، مثل یک قطعه سنگِ عظیمِ حجیمِ غول‌آسا در دیوارهٔ کوهی رفیع، خاموش است و آرام و موقّر __ مگر در آن لحظهٔ هراس‌انگیز که بخواهد، به قصدِ لِه‌کردن، از دیواره جدا شود.

چراکه هیچ دریایی، هرگز، از هیچ توفانی نَهَراسیده‌است و هیچ توفانی، هرگز، دریایی را غرق نکرده‌است.

عشق، آسان نیست؛ امّا عاشقان هرگز تنها نبوده‌اند

قیمتِ عشق همیشه بیش از تحمّلِ آدمیزاد بوده‌است

به امیدْ بازگردیم __ قبل از آنکه ناامیدی، نابودمان کند.

عاشق، تکدّی نمی‌کند. عاشق، حقارتِ روح را تَقَبّل نمی‌کند. عاشق، تَن به اعتیاد نمی‌دهد. عاشق، سرشار است از سلامتِ روح، و ایمان. عاشق، زمزمه می‌کند، فریاد نمی‌کشد.

من سال‌ها بود که فکر می‌کردم این‌همه خواندن بیهوده است، بیماری‌ست، و در پی بادْ دویدن است.