بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
چقدر کتاب! تو، واقعاً، همهٔ اینها را خواندهیی؟
__ بیشترشان را.
__ پس تو... تو از پُشتِ یک دیوارِ بلندِ کاغذی و مقوّایی به زندگی نگاهکردهیی گیلهمرد! از پشت یک دیوارِ تنومند. تو هیچچیز را به همان شکلی که هست ندیدهیی. خدای من! چه عُمری را تلفکردهیی! چه عمری را باطلکردهیی...
Mohadese
یاد، عینِ واقعه نیست، تَخَیُّلِ آن است، یا وَهمِ آن.
یاد، فریبِمان میدهد. حتّی عکسها راست نمیگویند. حتّی عکسها.
Mohadese
نمازی که از روی عادتْ خواندهشود، نماز نیست، تکرار یک عادت است: نوعی اعتیاد. حرفهیی شدن، پایانِ قصّهٔ خواستن است.
عادت، رَدِّ تفکّر است و ردِّ تفکّر، آغازِ بلاهت است
کاربر ۵۷۲۸۶۸۶
گریستنْ در خلوت.
این است آنچه که تو را از پَر هم سبکتر میکند.
گریه، حجامتِ روح است.
ما دیگران را دیر میشناسیم، خودمان را دیرتر.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
قهرمانبودن و غیر از همگان بودن، بخش بسیار ناچیزی از انسانبودن است. از این گذشته، قهرمانان و نامداران نیز از طریقِ روزمرّگیهای هدفمند است که به نامداری و قهرمانی میرسند.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
این مطلقاً بیهوده است که در انتظار آن بنشینیم که حکومتها ابزارهای خوشبختی را در دسترس ما بگذارند. این مطلقاً بیهوده است. وقتْکُشی. گُلِ نِی. انتظاری ویرانکننده.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
دیگر معجزهیی در کار نیست.
قالیچهٔ سلیمانی، انگشتر سلیمانی، غولِ اَمربری، سنگِ جادویی و کیمیاگرِ بزرگی وجود ندارد.
عصر، عصریست که در آن، یا باید برای اَبَد اعلام شکست و ورشکستگی کنیم و تن به نابودی بسپاریم، یا خیرهسرانه اعلان پیروزی کنیم __ حتّی قبل از آنکه سنگرهای دشمن را به تصرّفْ درآوردهباشیم.
انسان، چیزی جُز اراده به اقدام و حرکت نیست؛ چیزی جُز حضورِ هدفِ نابْ بر پیشانیِ خانهٔ آرزوهایش، انگیزههای پاک، عشق و ایمان....
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
هر بچّهیی این را میداند که آدمیزاد باید کارش را دوست داشتهباشد؛ امّا زندگی، در روزگار ما، غالباً آنگونه نیست که کارِ مطلوب و دوستْداشتنی از راه برسد و ما را درآغوشبگیرد. این ماییم که باید به هر کاری که گماشته میشویم آن کار را به صورتی دلخواه درآوریم، یا در خطِّ رسیدن به کاری دلخواه، کارِ نادلخواه را موقتاً تحمّلکنیم و به کمکِ سایر عناصرِ زندگیساز که در اختیار ما هستند، فشارهای این نادلخواهی کوتاهمدّت را دفعکنیم.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
حکومتِ خوب، خوبان را مردود نمیکند. خانهنشین شدنِ خوبان، حملهٔ قلبی حکومت است.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
«مرگ، مسألهیی نیست
اگر بهدرستی زندگی کردهباشی.»
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
وقتی انگیزه، عشق باشد؛ هدف، دوامْبخشیدن، محصولْ همیشه عمیق و زیباست.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
فریاد، مثلِ گَردِ زُغال، روی اشیای خانه مینشیند و زندگی را کِدِر و بَدرنگ میکند.
عاشق، زمزمه میکند، فریاد نمیکشد.
در گوشم زمزمهکُن تا عطوفتِ صدایت را حسکنم؛ فریاد نکش، تا خشونتش را.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
«لیلی من از تو هیچ زیانی ندیدهام. زیرا که تو چکیدهیی از خاطرِ منی. زیرا که من ز خویشْ تو را آفریدهام...» سپانلو.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
تو وقتی بدانی که رؤیا فقط رؤیاست، دیگر هرگز در مِه غرق نمیشوی. مِه، زمانی ظهور میکند و چیره میشود که ارتباطِ تو با واقعیاتِ عینی و ملموس، بهکُلّی ازمیانبرود. بیشِ آن چیزهایی که امروز، مینویسم و میسازم، محصولِ همان سالهاست. من میدانستم که در سفری ذهنی هستم؛ امّا جُز آن لایتناهی، چیزی در دسترسم نبود. بیرونبودن از مِه، به معنای آن نیست که یکسره اسیرِ واقعیاتِ ملموس باشیم.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
راستی انسان کار میکند برای آنکه به آسایش دستیابد، یا قدری میآساید فقط بهخاطر آنکه توانایی کارکردن داشتهباشد؟
انسان، وسیلهییست برای دوامبخشیدن به کارها، یا کار ابزاریست برای ایجادِ آسایشِ انسان؟
ما، در خدمتِ کاریم، یا کار در خدمت ماست؟
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
عشقِ به دیگری، ابزاریست برای زیبا و زیباتر ساختنِ زندگی.
آنها که سوگنامههای عاشقانه میسازند،
نویسندگاناند و اهل قلم
و آنها که عشق را مُستمسکی میکنند برای پنهانداشتنِ ناتوانیهای خویش، درمانده و بیمارند
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
عظمت، در یکنواختی حرکت نیست، در تداومِ حرکت است، در باقیماندنِ میل به حرکت، در ایمان به حرکت، و بازگشتِ به حرکت.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
«عزیز من!
به یادم هست که روزی، مُصرّانه به تو میگفتم «ما هرگز خسته نخواهیمشد... هرگز...»؛ امّا مدتّیست پی فرصتی میگردم شیرین، تا به تو بگویم: ما نیز خسته میشویم، و خستهشدن حقِّ ماست. این که خسته میشویم و از نَفَس میافتیم و در زانوهایمان دردی حس میکنیم، مسألهیی نیست، مسأله این است که بتوانیم زیرِ درختی، کنارِ جوی آبی، روی تختهسنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از تَن و روح بتکانیم. خستهنشدن، خلافِ طبیعت است، همچنان که خستهماندن.
دیگر نمیگویم که «ما، تا زندهییم خسته نخواهیمشد»، بَل میگویم: ما هرگز خسته نخواهیمماند.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
«خوشبختیِ فردی، به تعبیری، در انتظارِ بدبختی نشستن است». فقط خوشبختی همگانیست که اضطراب را نفی میکند؛ و این، دقیقاً یعنی سیاسی اندیشیدن و سیاسی گامبرداشتن.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
نگفتم، برای آنکه تکرار نکردهباشم.
__ نخیر! دیگر بهیادنمیآوری، بانوی آذری من! تکرار کردن، فرزندِ فراموشیست، همانطور که تکرارنکردن.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان