بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک عاشقانه آرام | صفحه ۲۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک عاشقانه آرام

بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۱۴ رأی
۴٫۰
(۳۱۴)
عاشق، بهانه نمی‌گیرد. عاشق، نِق نمی‌زند. عاشق، در بابِ زندگی، سخت نمی‌گیرد.
مهدی رضایی
عاشق، روزها و شب‌های هفته و ماه و سال را به حالِ خویش رها نمی‌کند. عاشق، شبیه نمی‌سازد. عاشق، دَمادَم، چیزی را نو می‌کند __ چیزی، حتّی، بسیار بسیار کوچک‌را.
روژینا
در روزگار ما، کسانی را می‌بینی مغموم، پریشان، زلفْ‌آشفته، خوی‌کرده، بیکاره، سردرگریبان، با چشمان خُمار، عینِ عینِ عاشقان قدیمی قصّه‌ها __ بی‌آنکه عطرِ عشق را، یک بار، از دور هم استشمام کرده‌باشند. عسل! نامه‌های عاشقانهٔ پُرشورْ نوشتن، از متداول‌ترین بازی‌های مبتذلِ عصر ما شده‌است؛ چراکه عشق را محکْ نمی‌توان زد، و هیچ معیاری در کار نیست. عشق، آنگاه که به واژه تبدیل شد، و به نگاه، و به آواز، و به نامه، و به اشک، و به شعر، و در بسته‌بندی‌های کاملاً متشابه به مشتریانِ تشنه، عرضه شد، در هر بازارِ غیرمُسقّفی هم می‌توان آن را خرید و به معشوق، هدیه کرد؛ و همین عشق را تحقیر کرده‌است.
روژینا
عاشق، کم است، سخنِ عاشقانه، فراوان. محبوبی در کار نیست امّا مُطربانِ ولگرد، به‌آسانی، از خوب‌ترین محبوبانِ خویش، و غیبتِ ایشان، فریادکشان و مویه‌کنان سخن می‌گویند. عسل‌بانوی من! روزگاری‌ست __ چه بد! __ که دیگر کلامِ عاشقانه، دلیلِ عشق نیست، و آوازِ عاشقانه خواندن، دلیلِ عاشق‌بودن.
روژینا
«نگذاریم شُعله بمیرد. فریبِ حرارت را نخوریم. اصل، رقصِ شعله‌هاست نه گُل‌های سرخی زیر قبای خاکستر»
روژینا
بانوی من! بسیاری از نخستین‌ها، تَوَهُّم است؛ نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین نگاه، نخستین کلماتِ عاشقانه...
روژینا
احتیاط باید کرد. همه‌چیز کهنه می‌شود، و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانه‌ها جای حسّ عاشقانه را خوب می‌گیرند.
روژینا
گفتم: عشق، نمی‌دانم چیست. بی‌تجربه‌ام. تازه‌کارم. نمی‌دانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط، سخت می‌خواهمش. __ سختْ‌خواستن، می‌تواند عشق باشد. __ گفته‌اند: «به شرط آنکه سخت بماند، و نَرم».
روژینا
خداوندِ خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چراکه می‌دانست انسان، بدون عشق، دردِ روح را ادراک نخواهدکرد، و بدونِ دردِ روح، بخشی از خداوندِ خدا را در خویشتنِ خویش نخواهدداشت.
روژینا
عشق، دلِ مضطرب نمی‌خواهد. قرار و آرام بگیر،
روژینا
سِن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمی‌تواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برق‌انداختنِ آن را از یاد بُرده‌باشی.
روژینا
بچّه‌هایی که بدون درکِ معنای نابِ عشق بزرگ شده‌اند، به ما می‌خندند؟ خُب بخندند، مگر چه عیب دارد؟
روژینا
بچّه‌ها وقتی بزرگ شوند، دیگر بچّه نیستند؛ و من، از بزرگ‌ها، به‌خاطر آنکه عاشقانه نگاه‌کردن را می‌دانم، خجل نخواهم‌بود. به من چه ربطی دارد که آنها کارشان را نمی‌دانند؟ در کمالِ کُهنسالی، حتّی یک روز قبل از پایانِ داستان هم می‌شود با یک دسته نرگسِ شاداب، یک شاخه نرگس، در قلبِ مِهی که وَهمی نباشد، یا زیر آفتابی تند، کنار دریایی خلوت، وسط جنگل، روی پُل، لب جاده، جلوی درِ بزرگِ باغ ملی یا در خیابانی پُرعابر، در انتظار محبوب ایستاد.
روژینا
«آنگاه که من، کنار پُل، ایستاده‌بودم، در قلبِ مِه، با چند شاخه نرگسِ مرطوب، به انتظارِ تو، و تو در درونِ مِه پیدا شدی، مِه را شکافتی و پیش‌آمدی، و با چشمانِ سیاهِ سیاهت دَمادم واقعی‌تر شدی، تا زمانی‌که من واقعیتِ گلگونِ گونه‌های گُل‌انداخته‌ات را بوییدم، آنگونه که تو، گل‌های نرگس مرا بوییدی، و از اینکه به انتظارت ایستاده‌ام، با گونه‌های گلگون تشکّر کردی، و با هم، دوان، در درونِ مِه، به خانه رفتیم.»
روژینا
برای نَفَسی آسوده‌زیستن، چاره‌یی نیست جُز مِهی فشرده را گِرداگردِ خویش اِنگارکردن؛ مِهی که در درون آن، هرچیز غم‌انگیز، محو و کمرنگ شود. تو از من می‌خواهی که شادمانه و پُر زندگی‌کنم. نه؟ برای شادمانه و پُر زیستن، در عصرِ بی‌اعتقادیِ روح، در مِه زیستن ضرورت است.
روژینا
عاشق، جّدی‌ست امّا عبوس نیست.
روژینا
«خداوندا! کینه‌ام را به دشمنانِ میهنم عمیق‌تر کُن و زخمِ روحم را چرکین‌تر. خداوندا! خوفِ از ظالم را در من بمیران و تَوانِ آن عطایم کُن که تختِ سینهٔ ناکسان بکوبم بی‌ترسِ از عواقبِ خوف‌انگیزش... خداوندا! کینه‌ام کینه‌ام کینه‌ام...»
kara_mahdiar
زیبایی یاغیگری، فقط در حفظ همان اصول است.
مصطفی ارشد
عاشق، یاغی‌ست؛ امّا یاغیانِ بزرگ، اصولی دارند.
مصطفی ارشد
«ما، تا زنده‌ییم خسته نخواهیم‌شد»
مصطفی ارشد

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان