بریدههایی از کتاب یک عاشقانه آرام
۴٫۰
(۳۱۴)
من دختران و پسرانِ بسیاری را میشناسم که تمامِ هدفشان از طرحِ مسألهٔ عشق، رسیدن است. عجب جنجالی بهپا میکنند! عجب درگیر میشوند! اعتصابِ غذا. تهدید به خودکُشی. قرصهای خوابآور. تهدید. گریه. سکوت. فریاد... و سرانجام، رسیدن. مُشکلْ امّا از همین لحظه آغاز میشود. وقتی هدفْ اینقدر نزدیک باشد __ گرچه کمی هم دور به نظر میرسد __ بعد از زمانی که برقآسا میگذرد، دیگر نمیدانند چه باید بکنند
•سیب•
گریه، حجامتِ روح است.
Mersana
__ حالا همهچیز درست میشود؟
__ هیچوقت همهچیز درست نمیشود؛ چون تَوَقّعاتِ ما بیشتر میشود، و تغییر میکند. هیچ قلّهیی آخرین قُلّه نیست. رسیدن، غمانگیز است. «راه، بهتر از منزلگاه است.»
Amity
صبحِ زود برخاستن، طعمِ تمامِ روز را عوض میکند.
__ کارها هم چقدر جلو میافتد.
__ میدانی؟ صبح زود، عطرِ غریبی دارد؛ عطری که در انتهای صبحِ زود، تمام میشود و هرگز به مشامِ آنها که تا کمرکشِ ظُهر میخوابند نمیرسد.
کسالت، کسالتْ میآورد، خواب، خواب.
تو میگویی: امّا یک روز در هفته، یا در هر پانزده روز لااقل یک روز، باید حق داشتهباشیم که دیر از خواب برخیزیم؛ حتّی خیلی دیر.
اوژنی
آیا آن پیر قبادیان راست نگفت که: «همهٔ فتنهها از توست، امّا جرئت سرزنشکردنت در من نیست»؟
khazan
__ بانوی خوبِ آذری من! عشق، آسان نیست؛ امّا عاشقان هرگز تنها نبودهاند. زندگیمان، زیر پوتینهای چند مأمور، به زیبایی اَرَس پیش میرود.
__ و به گستردگی دریای خزر، آرام میبخشد.
بیا تا بِرکههای حقیرِ دغدغه را دریا کنیم ای دوست!
چراکه هیچ دریایی، هرگز، از هیچ توفانی نَهَراسیدهاست
و هیچ توفانی، هرگز، دریایی را غرق نکردهاست.
melik
چیزهایی را که از کف میروند و باز نمیگردند، حقّ است که به خاطره تبدیلکنیم و در حافظه نگهداریم
محمدرضا میرباقری
مشکل، زندگی را زندگی میکند.
محمدرضا میرباقری
لبخند، تذهیبِ زندگیست.
و بوسهییست بر دستهای نرمِ محبّت.
محمدرضا میرباقری
انسان، هرچه دارد، محصولِ تمامی هستی خویش را به اندیشه سپردناست
محمدرضا میرباقری
عشق، یک قطارِ مسافربری نیست تا تو اگر کمی دیر رسیدی، قطار رفتهباشد و تو ماندهباشی__ با چمدانهای سنگین، با تأسّف، با قطرههای اشکی در چشمانِ حسرت.
پویشِ عشق، در خودِ عشق است نه در گُلِ عطرآگینی که به سینهٔ عشق میزنی، یا گردنبندِ مرواریدی که به گردنش میاندازی.
عـهــــــدیـــہ
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است.
عشقِ به وطن، ضرورت است، نه حادثه.
عشقِ به خدا ترکیبیست از ضرورت و حادثه.
Fatemeh Afsharmanesh
«مرگ، مسألهیی نیست
اگر بهدرستی زندگی کردهباشی.»
arghavan
نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد...
arghavan
به تو میاندیشم؛ به زیبایی تو.
" یک تکه تنهایی "
از شباهت، بیزارم عسل! شباهتِ میانِ این آواز و آن آواز، این کلام عاشقانه و آن کلام، این نگاه و آن نگاه، دیروز و امروز. از شباهت، به تکرار میرسیم؛ از تکرار، به عادت؛ از عادتْ به بیهودگی؛ از بیهودگی به خستگی و نفرت.
|🌷°شـجــرهے طـیـبـــہ°🌷|
عشق، خوب دیدن است؛ خوب چشیدن؛ خوب بوییدن؛ خوب زمزمه کردن؛ و خوب لمسکردن. عشق، مجموعهیی از تجربههای زندهٔ دائمیِ طاهرانه است؛ و اینهمه، نهفقط تعریفِ عشق است، که تعریفِ زندگی هم هست، و از اینجاست که حس میکنی عشق و زندگی، یک مسأله بیش نیست؛ و عجیب است که هنر هم چیزی جُز همینها نیست. هنر، عشق، و زندگی، یک چیز است به سه صورت، یا، حتّی، به یک صورت: دوامِ دلخواهِ بیزمان.
مژگان مقیمی
«مرگ، مسألهیی نیست
اگر بهدرستی زندگی کردهباشی.»
محمد ابراهیمی
احتیاط باید کرد. همهچیز کهنه میشود، و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانهها جای حسّ عاشقانه را خوب میگیرند.
roxana.mirshafa
زمان نمیتواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برقانداختنِ آن را از یاد بُردهباشی.
کاربر 401
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان