بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک عاشقانه آرام | صفحه ۶۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک عاشقانه آرام

بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۱۴ رأی
۴٫۰
(۳۱۴)
یاد، عینِ واقعه نیست، تَخَیُّلِ آن است، یا وَهمِ آن. یاد، فریبِمان می‌دهد. حتّی عکس‌ها راست نمی‌گویند. حتّی عکس‌ها. چیزی بیش از یاد، بیش از عکس، بیش از نامه‌های عاشقانه، بیش از تمامِ نخستین‌ها عشق را زنده نگه می‌دارد: جاری‌کردنِ عشق: سَیَلانِ دائمی آن. در گذشته‌ها به دنبالِ آن لحظه‌های نابْ‌گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه‌ها، اینک، وجودندارند. آتشی که خاکستر شده، عزیز من، آتش نیست __ حتّی اگر داغِ داغ باشد.
کاربر ۲۹۹۴۶۰۱
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است. عشقِ به وطن، ضرورت است، نه حادثه. عشقِ به خدا ترکیبی‌ست از ضرورت و حادثه.
مبینا
کودکانِ کم‌سال، قدرتِ انتخاب ندارند. کودک، عاشقِ مادر نیست، محتاجِ مادر است.
Saeed
تو می‌گویی: از واقعیتِ زندگی، بسیار دور افتاده‌ییم. بی‌آنکه به خود بگویی: واقعیتی جز آنچه که ما اراده‌کرده‌ییم به واقعیت برسانیم، وجودندارد. تو می‌گویی: این تجسّمی از یک زندگی آرمانی روشنفکرانه است. بی‌آنکه به خود بگویی: این، یک زندگی‌ست، نه چیزی بیشتر.
ملی خانم
فریاد، مثلِ گَردِ زُغال، روی اشیای خانه می‌نشیند و زندگی را کِدِر و بَدرنگ می‌کند. عاشق، زمزمه می‌کند، فریاد نمی‌کشد. در گوشم زمزمه‌کُن تا عطوفتِ صدایت را حس‌کنم؛ فریاد نکش، تا خشونتش را.
ملی خانم
انسان، مسلماً، در هفته به دو روز تعطیل محتاج است: روزِ نخست، برای آنکه به کوه و دشت و بیابان بزند، هوایی بخورد، بِدَود، بازی‌کند، آزاد باشد، ورزش‌کند، خود را در متن طبیعت بکوبد و خمیر کند و از نو بسازد؛ روز دوم برای آنکه به خانه برسد و به همهٔ خُرده مسائلی که آن‌ها را در طول هفته به جمعه حواله داده‌است، و استراحت‌کردن و خُفتن و کاهلی‌کردن و خستگی‌های روز نخست را از تَن به‌در کردن.
ملی خانم
طبیعت، یک عاشقِ کاملِ واقعی‌ست؛ چراکه هرگز خود را تکرار نمی‌کند. دو پاییزِ همرنگ، دو بهارِ همسان، دو تابستانِ همگون، دو زمستانِ مثلِ هم، هرگز، در تمامِ طولِ حیاتِ انسان پیش‌نیامده‌است. __ این برگ را نگاه‌کُن! از این برگ، عکس‌بینداز! جایش را مُعیّن کُن، و رنگش را، و حالتی را که به خود گرفته. آیا سالِ بعد، این برگ همین‌گونه خواهدبود؟
ملی خانم
خوشبختی، جنسِ قسطی نیست پسر! خوشبختی را نقدِ نقدْ معامله می‌کنند __ با سکّه‌های اراده، ایمان، کار، عشق...
ملی خانم
سِن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمی‌تواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برق‌انداختنِ آن را از یاد بُرده‌باشی.
golnaz.mh
بانوی من! بسیاری از نخستین‌ها، تَوَهُّم است؛ نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین نگاه، نخستین کلماتِ عاشقانه... یاد، عینِ واقعه نیست، تَخَیُّلِ آن است، یا وَهمِ آن. یاد، فریبِمان می‌دهد. حتّی عکس‌ها راست نمی‌گویند. حتّی عکس‌ها. چیزی بیش از یاد، بیش از عکس، بیش از نامه‌های عاشقانه، بیش از تمامِ نخستین‌ها عشق را زنده نگه می‌دارد: جاری‌کردنِ عشق: سَیَلانِ دائمی آن. در گذشته‌ها به دنبالِ آن لحظه‌های نابْ‌گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه‌ها، اینک، وجودندارند. آتشی که خاکستر شده، عزیز من، آتش نیست __ حتّی اگر داغِ داغ باشد
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
و معجزه در این است که هر جریانی به زمانی محتاج است اِلّا عشق. بانو! خستگی، حق نیست که ما را به انکارِ حق بکشاند. عشق، مطلقاً چیزی اشرافی نیست تا بتوانی آن را به دلیل آنکه از رفاهْ برمی‌آید، محکوم‌کنی. عشق، فقط رُشدِ روح می‌خواهد. این را باری به توگفته‌ام...
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
و برای شما، که از بام تا شام، پُشتِ این میز می‌نشینید و بلیتِ سفر می‌فروشید؛ امّا هرگز، به‌ناگهان، خُلواره برنمی‌خیزید تا با همسر، یا دوستی، به سفری سه‌روزه بروید... به جنگل‌های شمال، یا سواحل جنوب. شما بیش از حدِّ لازمْ عاقلید و مُنظّم، آقا، و این شما را نابود می‌کند: خسته و پیر و عصبی.
sosoke
سِن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمی‌تواند بلورِ اصل را کِدِر کند__ مگر آنکه تو پیوسته برق‌انداختنِ آن را از یاد بُرده‌باشی.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
عشق به اعتبارِ مقدارِ دوامش عشق است نه شدّتِ ظهورش... چهل‌وچهار سال در لحظه‌یی عاشقانه زیستن، بدون توسّل به خاطرات، بدون نشستن و بر سرِ کتابِ کهنه و پاره‌پارهٔ یادها، و بدون اینکه آنی در عظمتِ عشق شک‌کرده‌باشم، از من پیکرهٔ مفرغیِ غول‌آسایی ساخته‌است که در هیچ اَثَرگاهی جای نمی‌گیرد. پنجاه‌سال جوان و عاشق ماندن، از من چیزی ساخته‌است که حقّ است عابران، با احترام از کنارم بگذرند و فروتنانه به من سلام کنند... نگاه‌کُن! بعد از این همه سال من هنوز بسیار جوان‌تر از آنم که عاشق نباشم و بچّه‌تر از آن که اسباب‌بازی نخواهم. دلم لک زده برای یک ماشین کوکی خوب واقعاً خوب
sosoke
لاهیجان، شهری‌ست کوچک، مثلِ شهر عروسک‌های رؤیا.
ZRA98
یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار می‌توان عاشق شد: عاشقِ زن، عاشقِ مرد، عاشقِ اندیشه، عاشقِ وطن، عاشقِ خدا، عاشقِ عشق... یک‌بار، فقط یک‌بار. بار دوم، دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوقِ تصرّف، جای عشق به انسان را می‌گیرد؛ خودنُمایی جای عشق به وطن را، ریا جای عشق به خدا را... یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار.
ملی خانم
بانوی آذری من! ما بیش از آن متعلّق به عصرِ خویشتنیم که بتوانیم نقشِ لیلی و مجنون، اُتلّو و دِزدِمونا، شیرین و فرهاد، رومئو و ژولیت را بازی‌کنیم. نقشِ ما را ما بر پیشانی خویش نوشتیم. حک‌کردیم.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
عاشق، تَرکِ لبخند نمی‌کند، عسل! لبخند، تذهیبِ زندگی‌ست. و بوسه‌یی‌ست بر دست‌های نرمِ محبّت.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
عسل، بگو! چون‌که ما جُز «گفتن»، هیچ‌چیز نیستیم. عشق، نوعی گفتن است و عالی‌ترین نوعِ گفتن. جنگ هم گفتن است. ایمان هم گفتن است.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
رسیدن، غم‌انگیز است. «راه، بهتر از منزلگاه است.» برویم بی‌آنکه به رسیدن بیندیشیم؛ امّا، واقعاً، برویم.
ملی خانم

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان