بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک عاشقانه آرام | صفحه ۴۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک عاشقانه آرام

بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۱۴ رأی
۴٫۰
(۳۱۴)
خداوندِ خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چراکه می‌دانست انسان، بدون عشق، دردِ روح را ادراک نخواهدکرد، و بدونِ دردِ روح، بخشی از خداوندِ خدا را در خویشتنِ خویش نخواهدداشت.
" یک تکه تنهایی "
«همهٔ فتنه‌ها از توست، امّا جرئت سرزنش‌کردنت در من نیست»
" یک تکه تنهایی "
ما می‌خندیم. ما آرام و عاشقانه می‌خندیم.
" یک تکه تنهایی "
عشق، یعنی پویشِ نابِ دائمی. به سراغِ خستگانِ روح نمی‌آید. خسته‌دل نباش، محبوبِ خوبِ آذری من!
" یک تکه تنهایی "
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است. عشقِ به وطن، ضرورت است، نه حادثه. عشقِ به خدا ترکیبی‌ست از ضرورت و حادثه.
naghme
شما ادبیات می‌بافید آقا! ادبیات، تقلیدِ زندگی‌ست نه عین زندگی. __ ادبیات، نوعِ نابِ زندگی‌ست، خانم! انسان، تا درد نکشیده‌باشد نمی‌تواند درد را بنویسد __ آنطور که ادبیات نوشته‌باشد. شما می‌توانید بگویید که ما هنوز به لحظهٔ انطباقِ آنچه که باید باشد بر آنچه هست نرسیده‌ییم: انطباقِ هنر بر زندگیِ جاری.
رهگذر
اگر می‌خواهی عاشق خوبی باشی یا خوب عاشقت باشند، حتّی در نوجوانی __ سِنّی که عشق، چیزی جُز برق نگاه، لمسِ دست، و تشنگی لب‌ها نیست __ به خویشتن بیاموز که علی‌رغم همهٔ دل‌مشغولی‌ها، بچّه‌ها را با تمامیِ پهناوری بی‌کرانهٔ قلبت عزیز بداری. این کار، به‌آسانی، شدنی‌ست __ مثلِ ازبَرکردنِ یک غزلِ نابِ مولوی.
رهگذر
عسل! همه‌چیز خوب است؟ __ در نزدیکی ما، بله؛ امّا در دوردست، نمی‌دانم.
رهگذر
حالا تو خیال می‌کنی امشب که شروع‌کردی، فردا استادْ احصایی می‌شوی؟ __ نه... امّا ده‌سال بعد، برای خودم استادی هستم؛ فقط ده‌سالِ بعد؛ و اگر امشب شروع‌نکنم، از آن‌وَر، یک شب عقب می‌افتم، و قیمتِ نهایی وقت را آن‌ورِ خطّ معیّن می‌کنند نه این‌وَر.
رهگذر
عشق، خوب دیدن است؛ خوب چشیدن؛ خوب بوییدن؛ خوب زمزمه کردن؛ و خوب لمس‌کردن. عشق، مجموعه‌یی از تجربه‌های زندهٔ دائمیِ طاهرانه است؛ و این‌همه، نه‌فقط تعریفِ عشق است، که تعریفِ زندگی هم هست، و از اینجاست که حس می‌کنی عشق و زندگی، یک مسأله بیش نیست؛ و عجیب است که هنر هم چیزی جُز همین‌ها نیست. هنر، عشق، و زندگی، یک چیز است به سه صورت، یا، حتّی، به یک صورت: دوامِ دلخواهِ بی‌زمان.
رهگذر
بدون مکالمه، عشق به جان‌کندن می‌افتد.
رهگذر
بگو که حتّی با یک قطره‌چکان می‌توانست یک قطره عشق در این قدحِ بزرگ بچکاند تا ببیند که چگونه همان یک قطره، رنگِ ظرف و مظروف را یکجا عوض می‌کند. __ به او می‌گویم؛ امّا الآن دورش را روشنفکران و زنانِ خُودنما گرفته‌اند. چیزی حس نخواهدکرد. واژه‌های ما با واژه‌های دیگران مخلوط خواهدشد و ترکیبِ بسیار بدی خواهدساخت. نگاه‌کُن! به ما هم از همین لبخندها خواهدزد. خالی و قشنگ.
رهگذر
زن‌ها باید خاطرش را خیلی بخواهند. __ ممکن است؛ امّا با وجود این، تنهاست. گمان نمی‌برم که او، با این درخت‌ها، در چنان سطحی مانده‌باشد. __ اگر نمانده‌باشد، باید از پوسته گذشته‌باشد و به عشق رسیده‌باشد.
رهگذر
از عشق، هیچ خبری نیست. درد هست، سرافکندگی، فروماندگی، ذلّت، به صلیبْ کشیده‌شدن؛ امّا از عشق هیچ خبری نیست؛ که اگر بود، این خبر، هزار درخت را جابه‌جا می‌کرد.
رهگذر
ابتذال، مرا متلاشی می‌کند. خیلی از این‌ها که فیلم می‌سازند، اوّل باید دورهٔ انسان‌بودن ببینند، بعد دورهٔ فیلم‌سازی.
رهگذر
در سال، مگر چند فیلم از عبّاس کیارستمی، ابراهیم حاتمی‌کیا، محسن مخملباف، علی حاتمی و یکی دو عاشقِ صادقِ سینما نشان می‌دهند؟ از استثناها که بگذریم، الباقی، تمامْ گَرده‌برداری‌های زشت و تهوّع‌آور از فیلم‌های بیگانه است، و یا محصولِ ذهن‌های فقیرماندهٔ منحرفِ بیمار.
رهگذر
دستِ تو لطافتِ نسیمِ گُلبوی ساوالانِ تو را دارد. دست‌های تو، خاطرهٔ دست‌های تو نیست. این نخستین‌بار است و نخستین لحظه که دستِ تو را به دست می‌گیرم. طراوتِ یک پردهٔ نقّاشی __ که اَبَر کار باشد __ هرگز از میان نمی‌رود. لطافت و ژرفای یک غزلِ ناب هم. چرا دست‌های انسان باید چیزی از یک پردهٔ نقّاشی و یک غزلِ ناب، کم داشته‌باشد؟
رهگذر
پس‌انداز، یعنی داشتن. داشتن، خوشبختی نمی‌آورد، درست همان‌طور که نداشتن. ثروت، آسایش نمی‌آورد، درست همان‌طور که فقر. شادی را باید بیرونِ خطّهٔ داشتن و نداشتن جست‌وجو کرد.
رهگذر
پس‌انداز، یعنی داشتن. داشتن، خوشبختی نمی‌آورد، درست همان‌طور که نداشتن. ثروت، آسایش نمی‌آورد، درست همان‌طور که فقر. شادی را باید بیرونِ خطّهٔ داشتن و نداشتن جست‌وجو کرد. با وجود این، شاید بَد نباشد که برای یک مرضِ احتمالی و اسارت در بیمارستان، مبلغی هم پس‌انداز داشته‌باشیم. عصر، عصری‌ست که مردمِ متوسّط، فقط از ترسِ پزشکان، پس‌انداز می‌کنند، و راست است که من نیز به‌شدّت از آنها می‌ترسم. نه به‌خاطر خودم که بیشِ عمرم را گذرانده‌ام، بل به‌خاطر بچّه‌هایی که باید، زبانم لال، نیمه‌جان‌شان را، مثل سگ به دندان بگیرم و از این بیمارستان به آن بیمارستان بکشم و زار بزنم: دکتر... به دادَم بِرِس! به دادَم بِرِس! دکتر! بچّه‌ام... همهٔ زندگی‌ام... التماس می‌کنم...!
رهگذر
بی‌وطن‌ها، به خودْ شکْ‌داران، تَن‌پرستان، آوارگانِ مظلوم و آنها که گمان می‌کنند خوشبختی، همیشه، در جایی دور قراردارد، و گریختن، جمیع مشکلاتِ روانی و اخلاقی‌شان را حل می‌کند، خِیلْ‌خیلْ دارند همه چیزشان را می‌فروشند و می‌گریزند؛ می‌گریزند به جاهایی که در آن جاها تَن به تکّدی و فحشا و دربه‌دری و غمِ غربت خواهندسپرد، و به‌تدریج، مُضمحل خواهندشد.
رهگذر

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان