بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یک عاشقانه آرام | صفحه ۱۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک عاشقانه آرام

بریده‌هایی از کتاب یک عاشقانه آرام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۳۱۴ رأی
۴٫۰
(۳۱۴)
زندگی را با کوه، با آسمان، با هدف، با ایمان و عشق، پُر باید کرد، یا باید خالی و پوک و ناقابل نگهش‌داشت و نامِ زندگی را از روی آن برداشت.
naghme
هیچ‌چیز همچون اراده به پرواز، پریدن را آسان نمی‌کند. و هیچ‌چیز همچون باورِ ساده‌دلانه و صمیمانهٔ سعادت، سعادت را به محلّهٔ ما، به کوچهٔ ما، و به خانهٔ ما نمی‌آوَرَد. سعادت، شاید، چیزی نباشد اِلّا همین اعتقادِ مؤمنانه به سعادت.
naghme
شعاردادن و شعارها را برنامهٔ کار قراردادن، دوای تمام دردهای ماست. آنها که شعار نمی‌دهند، فقط به‌خاطرِ آن است که می‌ترسند که مجبور شوند پای شعارهایشان بمانند و نسبت به شعارهای خود وظیفه‌مند شوند. شعار نمی‌دهند چون وحشت دارند از این‌که نتوانند به شعارهایشان وفادار بمانند و به همین دلیل هم مسخرهٔ ما مردمِ کوچه و بازار شوند. هر شعارِ اخلاقی، یک تعهّد است نسبت به جهان. بُزدل‌ها و معتادان، جرئت نمی‌کنند هیچ تعهّدی را نسبت به جهان بپذیرند، و به همین علّت هم شعاردهندگان را مورد بی‌حُرمتی قرار می‌دهند.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
عشق، دست‌کم باید مثلِ برگِ درختی جنگلی باشد... مثل همیشه، و همیشه هم تازه و پُرشور.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
انسانِ شهری، عجیب در بیکارگی و بطالت فرورفته‌است: بهانه‌جویی، وِرّاجی، شوخی‌های مُبتذلِ خجالت‌آور، ولگردی‌های بدون عمق، وقت‌کُشی، خواب‌های طولانیِ پیرکننده... و همیشه در انتظارِ حادثه‌یی غریب و دگرگون‌کننده: اگر نه معجزه‌یی، دست‌کم کرامتی... و ناگهان حل‌شدنِ جمیع مشکلات... امّا این نوع برخورد با زندگی، فقط تباه‌کردنِ زندگی‌ست...
Bluelily
هیچ یأسِ مُسلّمی نیست که قطره‌یی از امید را در قلب خود نگه‌ندارد، و هیچ بدبینی مُفرطی نیست که مملو از ذرّاتِ شناورِ خوش‌بینی نباشد.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
این عشق نیست که نرم‌نرمک عقب می‌نشیند؛ این بیکارگی‌ست که پیوسته هجوم می‌آورد: بیکارگی، کاهلی، بی‌قیدی، خستگی، بهانه‌جویی، کهنگی، وقت‌کُشی، وادادگی، نق‌زدن، به‌هم‌ریختن، بی‌اعتناشدن، به شکلی جبران‌ناپذیر تخریب‌کردن و به صورتی خوف‌آور به عادتِ زیستن تسلیم‌شدن.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
عاشق را باید به هنگامِ عبور از خیابانی یک‌طرفه پیداکرد __ خیابانی بی‌برگشت.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
خجلم که کلامم به قدر کلامِ مولوی، حافظ، عراقی، شاملو و همهٔ آنهای دیگر زیبا نیست. چه کنم که عشق، زندگی‌ام را از صدها جهت، ژرفا بخشید؛ امّا بهتر نوشتن را هنوز به من نیاموخته‌است؟ خواستم __ مدّت‌ها قبل __ که سکوتِ عاشقانه را بیاموزم، تو نخواستی. حال، تصوّر کُن که گُنگی ناتوان از نوشتن، از عشق خویش با تو می‌گوید.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
جای عشق، در این شب‌های خالی و خلوت کجاست؟
وَزِش
یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار می‌توان عاشق شد: عاشقِ زن، عاشقِ مرد، عاشقِ اندیشه، عاشقِ وطن، عاشقِ خدا، عاشقِ عشق... یک‌بار، فقط یک‌بار. بار دوم، دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوقِ تصرّف، جای عشق به انسان را می‌گیرد؛ خودنُمایی جای عشق به وطن را، ریا جای عشق به خدا را... یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار. در عشق، حرفه‌یی‌شدن ممکن نیست __ مگر آنکه به بدکارترین ریاکارِ تَن‌پرستِ بی‌اندیشه تبدیل شده‌باشیم.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
و من می‌دانستم که تو می‌بینی. صدای عطر تو از صدای تمام پرندگانی که گروهی می‌خواندند، بلندتر بود.) آذری، با آن صدای بی‌گذشت پرسید: عاشقش شده‌یی؟ گفتم: عشق، نمی‌دانم چیست. بی‌تجربه‌ام. تازه‌کارم. نمی‌دانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر. فقط، سخت می‌خواهمش. __ سختْ‌خواستن، می‌تواند عشق باشد. __ گفته‌اند: «به شرط آنکه سخت بماند، و نَرم».
جهان
تو در کوچه‌ها انسان خواهی‌شد نه در لابه‌لای کتاب‌ها.
شهبانو
بگذار خالصانه قبول‌کنیم کوچکیم تا بتوانیم بزرگ‌شویم، عوض‌شویم، رُشد کنیم و دیگری شویم. بزرگ، جایی برای تغییرکردن ندارد. وقتی مظروف، درست به اندازهٔ ظرف بشود، دیگر چگونه تغییری در مظروف ممکن می‌شود جُز ریختن بر زمین و تلف‌شدن؟
مژگان مقیمی
کتاب‌ها، تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، مُعتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلماتِ مُرده، تو را در خود غرق‌کنند و فروببرند.
میم. خ
عشقِ به دیگری ضرورت نیست، حادثه است. عشقِ به وطن، ضرورت است، نه حادثه. عشقِ به خدا ترکیبی‌ست از ضرورت و حادثه.
کاربر ۶۳۸۴۶۴۷
اعدام؟ چه حرف‌ها! در میانِ همهٔ جانورانِ جهان، فقط انسان‌ها اعدام می‌شوند __ به‌وسیلهٔ انسان‌ها. دیگر هیچ جانوری اعدام نمی‌شود، و نمی‌کند.
Nima Rabiei
__ تو گفتی عاشقان تنها نیستند. __ تنها نیستند؛ امّا عاشق که هستند. درد، مِلکِ عاشقان است.
roxana.mirshafa
انسانِ شهری، عجیب در بیکارگی و بطالت فرورفته‌است: بهانه‌جویی، وِرّاجی، شوخی‌های مُبتذلِ خجالت‌آور، ولگردی‌های بدون عمق، وقت‌کُشی، خواب‌های طولانیِ پیرکننده... و همیشه در انتظارِ حادثه‌یی غریب و دگرگون‌کننده: اگر نه معجزه‌یی، دست‌کم کرامتی... و ناگهان حل‌شدنِ جمیع مشکلات... امّا این نوع برخورد با زندگی، فقط تباه‌کردنِ زندگی‌ست...
paria_hpr
عشقِ صادقانه به زن، فاصله‌یی با عشق به وطن ندارد __ گرچه عشقِ نخستینْ حادثه است و دومین ضَرورت. عشقِ به زن، عشقِ به رویش است؛ عشق به رویش، عشقِ به خاک. و عشقِ به خاک، عشق به مردمی‌ست که در خاک زندگی می‌کنند؛ در وطن. من هنوز نگاهت‌می‌کنم. تو، عاقبت، لای چشم‌هایت را باز می‌کنی، مرا می‌بینی، و لبخند می‌زنی.
سلمی

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان