بریدههایی از کتاب دختری که ماه را نوشید
۴٫۳
(۹۲۵)
بچه را رها کردند درحالیکه با اطمینان میدانستند جادوگری وجود ندارد. هیچوقت وجود نداشته است. آنجا فقط یک جنگل خطرناک بود. یک جاده و ریسمانی که سالها بزرگان به آن چسبیده بودند و نسلها بود که با این ترفند از زندگیشان لذت میبردند. جادوگر و در واقع باور به جادوگر، برای ترساندن مردمِ ساده ساختهشده بود؛ مردم مطیع، مردم رام، مردمی که زندگیشان در غباری غمناک میگذشت. ابرهای اندوه احساساتشان را گرفته بود و مغزهایشان را از کار انداخته بود. بزرگان برای حکمرانی به همینها نیاز داشتند. هرچند ناخوشایند بود، ولی کاری برایش نمیکردند.
parastoo.mmg
هر چقدر بیشتر یاد میگرفت، میفهمید که چقدر بیشتر چیز برای یاد گرفتن هست.
ماه♡
«مرگ همیشه ناگهانییه.» چشمهای گلرک درد گرفته بودند. «حتی وقتی نیست.»
ماه♡
بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست
haniyh mir
بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست
haniyh mir
شاعر میگه:
احمق وقتی از زمین بیرون میرود
میپرد،
از قلهٔ کوه تا ستارهها تا ناکجایِ ناکجا.
ولی دانشمند
وقتی از نوشتههایش، از قلمش
و از کتابهای قطورش ناامید میشود، سقوط میکند.
و دیگر پیدا نمیشود.»
kimiya:)
«اندوه خطرناکه. یا حداقل بود. منم الان یادم نمیاد چرا. فکر کنم هر دوتامون عادت کردیم چیزا رو از یاد ببریم. اجازه دادیم همهچی... مهآلود بشه.»
kimiya:)
آنتین یکبار از گرلاند پرسیده بود: «ولی اگه همهٔ اونا مهم باشه چی داییجان؟»
گرلاند هم پاسخ داده بود: «امکان نداره اینطور باشه. بههرحال با محدود کردن خواستههای مردم میتونیم بهشون بگیم سرنوشتشون همین بوده. این واسه مردم یه هدیهس. یاد میگیرن هر حرکتی بیفایدهس. هیچ هدیهای بالاتر از این نیست
kimiya:)
جادوگر و در واقع باور به جادوگر، برای ترساندن مردمِ ساده ساختهشده بود؛ مردم مطیع، مردم رام، مردمی که زندگیشان در غباری غمناک میگذشت. ابرهای اندوه احساساتشان را گرفته بود و مغزهایشان را از کار انداخته بود. بزرگان برای حکمرانی به همینها نیاز داشتند. هرچند ناخوشایند بود، ولی کاری برایش نمیکردند.
kimiya:)
امید. غنچههایی که آخر زمستون درمیآن چقدر بیجونن! انگار مردن! وقتی تو دستمون میگیریمشون چقدر سردن! ولی خیلی طول نمیکشه که اونا بزرگ میشن، میشکفن و بعد همهٔ دنیا سبز میشه.»
سان
شاید دنیایش از قبل بزرگتر شده بود همانطور که دنیای همهٔ بچهها بزرگتر میشود.
Mahdieh
صورتشان را یادش نمیآمد، ولی احساسی را که کنارِ آنها داشت چرا.
MooNim
قلب از نور ستاره درست شده و زمان.
رنجشِ دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بینهایت را به بینهایت وصل میکند.
قلب من برای قلبت آرزو میکند و آن آرزو حتمی است.
وقتی دنیا میچرخد
وقتی جهان بزرگ میشود
و وقتی راز عشق، دوباره و دوباره
در رازِ تو برملا میشود من رفتهام.
ولی برخواهم گشت.
kimia7
این اتفاق وقتی میفته که یه جادوگر ادعا میکنه که یه نفر مال خودشه؛ یکی که از اون بیشتر از همه مراقبت میکنه. اونقدر جادو از اون جادوگر به اونیکی جاری میشه که دیگه چیزی برای بخشیدن باقی نمونه
......
عشق من تقسیم نمیشه، چندبرابر میشه.
......
روزی روزگاری یه دختری بود که خاطرههاش مثل سایه دنبالش میکردن. مثل روح توُ گوشش زمزمه میکردن. ولی اون نمیتونست توُ چشمشون نگاه کنه.
Lavin D
چرا باید به دنیا اهمیت بدم؟ دنیا هیچوقت به من اهمیت نداده.
اژدهای کوچک
آنها پرسروصدا، خستهکننده و واقعاً مغرور بودند.
اژدهای کوچک
نمیتوانی بغلش کنی. نمیتوانی او را ببویی.
اژدهای کوچک
چرا باید به دنیا اهمیت بدم؟ دنیا هیچوقت به من اهمیت نداده.
luna
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۵۱,۵۰۰۵۰%
تومان