- طاقچه
- تاریخ
- تاریخ جهان
- کتاب پل پوت
- بریدهها
بریدههایی از کتاب پل پوت
۳٫۴
(۲۱)
جمله معروف لنین، «کسی که کار نمیکند غذا هم نباید بخورد»، در تعاونیهای کامبوجی با چنان دقت و جدیتی به کار بسته شد که حتا خود روسها هم هرگز نتوانسته بودند فکرش را بکنند.
Z
اما مناسبات فئودالی و اربابرعیتی در فرهنگ کامبوج ریشهدارتر از آن بود که حتا خمرهای سرخ قادر به تغییر دادنش باشند. پین یاتایی، که در زمان خمرهای سرخ مهندسی در خدمت رژیم بود، به این نتیجه رسید که: «هیچ قانون و قاعده واحدی برای سرتاسر کشور وجود نداشت. نظم و انضباط در یک دهکده بر حسب سلیقه و هوس رئیس آن دهکده با دهکده مجاور فرق داشت، به طوری که بعضآ در بدترین منطقه کشور دهکدههای خوب وجود داشت و در خوبترین منطقه کشور دهکدههای بد.»
Z
قاعدگی در زنان به سبب نرسیدن مواد غذایی ضروری به بدنشان متوقف شده بود. حتا معدود زنانی هم که در پنومپن به سر میبردند ــ جایی که مواد غذایی نسبتآ بیشتری در دسترس بود ــ از مشکل عدم قاعدگی رنج میبردند. بعضی از آنها دچار مشکل افتادگی رَحِم شدند و مادران شیرده هیچ شیری برای دادن به فرزندان نوزادشان نداشتند. مالاریا شیوع داشت.
Z
آنها به هنگام کار در کشتزارهای آبگرفته برنج مجبور بودند پارچههای زیادی را دور بدنشان بپیچند تا مبادا کرمهای بسیار ریز موجود در آب وارد آلت تناسلی و مقعدشان شود. آنهایی که کرمها وارد بدنشان میشد مجبور به تحمل دردهای ناشی از بیماری میشدند.
Z
نابودی مالکیت خصوصی مادی و ذهنی، همان وارستگی بودایی در جامه انقلابی بود؛ نابودی شخصیت فردی همان نیل به نابودگی بودایی بود.
Z
هیچ حزب کمونیست دیگری ــ نه در چین و ویتنام، نه در کره شمالی ــ به اندازه حزب کمونیست کامبوج چنین تلاش گسترده و مستقیمی برای دوباره شکلدهی اذهان اعضایش نکرده بود.
Z
هدف نهایی یک خمر سرخ این بود که مطلقآ هیچ شخصیت فردیای نداشته باشد. او برای رسیدن به این هدف ( نابودسازی شخصیت فردیاش ) باید «ضربه دقیق» را بر روی ارزشمندترین چیزهایش ــ روابط خانوادگیاش، پسزمینههای تحصیلی احتمالاً بالایش، یا پیوندهایش با خارج کشور ــ وارد میکرد تا از این طریق خود را از شرِّ قید و بندها و رفتارهای برآمده از واکنشهای اکتسابی زندگی سابقش، رها میکرد. تنها پس از عبور از این مرحله بود که فرد میتوانست شخصیت تازهاش را بر اساس ارزشهای انقلابی بسازد.
Z
کامبوجیها به صورت طبیعی جذب افراطها میشوند (و دقیقآ به همین علت بود که نظر کراپوتکین در باره اینکه انقلاب فرانسه نباید در نیمه راه متوقف میشد تأثیر بسیار عمیقی روی پل پوت در دوران دانشجوییاش در پاریس گذاشته بود.) حتا آدم انقلابیای مثل مائو تسه تونگ هم جرئت نکرد کارهایی را انجام بدهد که خمرهای سرخ انجام دادند: تخلیه شهرها، لغو پول، نفی علم و دانش، و نفی زندگی خانوادگی. کمونیستهای کامبوجی میخواستند به جایی بروند که تاکنون هیچکسی به آنجا نرفته بود.
Z
اگر بتوانیم همه مالکیتهای خصوصی مادی و ذهنی را نابود بکنیم، مردم با هم برابر خواهند شد. آن لحظهای که به مالکیت خصوصی اجازه دهید، آن لحظهای که افراد کمی بیشتر، یا کمتر، داشته باشند دیگر با هم برابر نیستند. اما اگر هیچ چیزی نداشته باشید ــ صفر برای او و صفر برای شما ــ این یعنی برابری واقعی... اگر به خودتان اجازه دهید که بر روی کوچکترین چیز اِعمال مالکیت خصوصی کنید، این دیگر کمونیسم نیست.
خیو سامفون به آنها تذکر داد که این نظرات را نزد خودشان نگهدارند، زیرا اگر تودهها باخبر شوند که در باره این موضوع بحث کردهایم ممکن است دلسرد شوند.
Z
لونگ ویسالو، که از شرکتکنندگان در سمینار بود، بعدها به یاد آورد که خیو سامفون با طرح این پرسش از حاضران سخنانش را آغاز کرد:
چگونه یک انقلاب کمونیستی برپا میکنیم؟ نخستین کاری که باید بکنید نابود کردن مالکیت خصوصی است. اما مالکیت خصوصی، هم در ساحت مادی وجود دارد و هم در ساحت ذهنی... برای نابود کردن مالکیت خصوصی، روش مناسب تخلیه شهرهاست... اما مالکیت خصوصی ذهنی به مراتب خطرناکتر است؛ این نوع مالکیت برآمده از هر چیزی است که فکر میکنید «مال شما» است، برآمده از هر چیزی است که گمان میکنید در پیوند با شماست ــ والدینتان، خانوادهتان، همسرتان. هر چیزی که میگویید «این مال من است» مالکیت خصوصی ذهنی است.
Z
لونگ ویسالو شمهای از این شستشوی مغزی را بعدها به خاطر آورد:
آنها به ما گفتند که در زمین بسکتبال برنج بکاریم؛ بر روی زمین سیمانی! ما خواستیم زمین را بکنیم اما آنها اجازه ندادند و در عوض گفتند که روی زمین سیمانی خاک بریزیم و نشاهای برنج را در خاک بکاریم. شما فکر میکنید: «این آدمها دیوانهاند»... اما به تدریج پی میبرید که زمین بسکتبال جایی است که بورژواها در دوران فراغتشان در آن بازی میکنند. این در حالی است که دهقانان باید کار بکنند تا زنده بمانند...
Z
اونگ تونگ هوئونگ زمانی که با دوستان پاریسیاش که فقط سه ماه زودتر از وی به کامبوج برگشته بودند روبرو شد حسابی تعجب کرد: «آنها به لاغری میخ شده بودند، چیزی جز پوست و اسکلت ازشان باقی نمانده بود، سر و رویشان چرک و کثیف بود، بدنشان پر از زخم و کهیر بود، و دندانهایشان سیاه شده یا کنده شده بود... سر و وضعشان طوری بود که انگار از جهنم بودایی یا از اردوگاه مرگ آمدهاند.»
Z
جلسات آموزش سیاسی دوبار در هفته برگزار میشد. لونگ نارین میگوید: «ما با شرکت در این جلسات باید طرز تفکر روشنفکریمان را پاک میکردیم و ذهنیت پرولتری را جایگزین آن میکردیم.»
Z
هر کسی، فارغ از اینکه چه زمانی به کشور برگشته است، باید ابتدا یک دوره آزمایشی را از سر میگذراند. این دوره میتوانست بین شش ماه تا چند سال طول بکشد. همه، تقریبآ بدون استثناء، باید در این دوره آزمایشی شرکت میکردند؛ درست مثل پل پوت، می مان و رات ساموین که حدود یک ربع قرن پیش برای اثبات صلاحیتهای کمونیستیشان به نیروهای ویت مین در اردوگاه کروبائو مجبور به انجام کار بدنی شده بودند.
Z
رژیم در مورد آنهایی که بعدآ از اروپا و آمریکا به کامبوج برگشتند ــ کسانی که در سالهای جنگ، در خارج کشور به سر برده بودند ــ برخورد سختگیرانهتری داشت.
Z
اگر پنومپن را نمیشد از حیث فیزیکی ریشهکن کرد و به مناطق روستایی برد ــ کاری که در مورد جمعیتش صورت گرفته بود ــ روستا را که میشد به پنومپن آورد! روستایی کردن پنومپن در عین حال در راستای هدف رژیم برای حذف تفاوت میان کارگر و دهقان، کار فکری و کار یدی، و اعمال تأثیر بکر و سازنده بر روی قشر نخبگان انقلابی بود.
Z
بقیه ساختمانهای شهر، که خالی از سکنه بودند، به آهستگی در هوای گرم و مرطوب حارهای رو به ویرانی میرفتند. از پارکها و باغهای پایتخت برای کاشت درختان و گیاهان مفید ــ موز، نارگیل، گیاهان دارویی، و میوههای بومی ــ استفاده شد.
Z
کلیسای جامع کاتولیک در پنومپن با خاک یکسان شد. ویران کردن کلیسا به دلیل باورهای بیگانهستیزانه یا مسیحیستیزانه رهبران رژیم نبود. کلیسای جامع پنومپن در قرن نوزدهم توسط مبلغان مسیحی فرانسوی ساخته شده بود. آنها که آکنده از کبر و غرور مستعمراتی بودند کلیسا را مستقیمآ در برابر معبد بزرگ بودایی پنومپن ساخته بودند؛ موضوعی که برای بوداییهای کامبوج بسیار تحقیرآمیز و ناراحتکننده بود، زیرا برحسب آموزههای بودایی حریم معبد مقدس است و بنا کردن هر ساختمانی در آن ممنوع است.
Z
ساختمانهای دیگری هم برای تشکیل جلسات و اسکان اعضای کمیته مرکزی در زمانی که آنها برای پلنوم سالیانه حزب به پایتخت میآمدند مورد استفاده قرار گرفت. پل پوت بعدآ صاحب یک اقامتگاه سوم نیز شد. این یکی ویلایی در نزدیکی قصر سلطنتی سابق سیهانوک، در بخش جنوبی پنومپن، بود.
Z
بیماری شیزوفرنی خیو پوناری عود کرده بود و او را به خانهای در محلههای جنوبی پنومپن انتقال داده بودند. پوناری در اینجا همخانه اقوام دیگر رهبران حزب، از جمله مادر سالخورده خیو سامفون بود.
Z
حجم
۴٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۹۱ صفحه
حجم
۴٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۹۱ صفحه
قیمت:
۳۴۵,۵۰۰
۲۷۶,۴۰۰۲۰%
تومان