بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جنگل | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جنگل

بریده‌هایی از کتاب جنگل

۳٫۱
(۶۱)
همۀ بدنش بزرگ و وارفته بود، انگار یکی کاریکاتورش را کشیده و جلوی آفتاب گذاشته باشد.
سارا خانم
سرشت آدم‌ها دگرگون نمی‌شود.
سارا خانم
سرشت آدم‌ها دگرگون نمی‌شود.
سارا خانم
انسانِ عاشق دگرگونی بزرگی در خود احساس می‌کند؛ رنگ‌ها را روشن‌تر می‌بیند، صداها را آشکارتر می‌شنود، غذاها برایش خوشمزه‌ترند. او حتی یک لحظه معشوق را از یاد نمی‌برد و مطمئن است یار نیز همین احساس را دارد
سارا خانم
بی‌درنگ به سوی آی‌پدش رفت که بلندگوی کوچکی داشت، آهنگ‌های «آرام» را انتخاب کرد. با اینکه آهنگ‌ها آرام بودند، ولی قلب آدم را به درد می‌آورد
سارا خانم
گل‌هایی تازه روی مزارش بود. ما یهودی‌ها به جای گل چند سنگ می‌گذاریم؛ فلسفه‌اش را نمی‌دانم ولی این کار را دوست دارم. گل‌ها زنده و تازه‌اند، اما با رنگ خاکستری گور هماهنگی ندارند.
سارا خانم
همیشه با خود می‌گفت تاوان بزهکاری، آزادی نیست.
سارا خانم
وقتی عشقت رفتنی می‌شود به‌خوبی‌هایش بیشتر پی می‌بری.
سارا خانم
«خودت می‌دونی، دست من نبود. بِهِمون گزارش می‌دادند و ما دستگیر می‌کردیم.» سوش گفت: «دقیقاً. بالادستیا دستور می‌دادند و تو هم انجام می‌دادی. هنوزم فکر می‌کنی آدم بزرگی هستی؟»
پیمان
«چرند نگو، خیلی قدرت داشتیم، یه جورایی خدا بودیم.» - «نه ما خدا نبودیم. گردن‌کلفتی می‌کردیم، ما نوکرانِ ناپاکِ خدایان بودیم. اونا قدرت داشتن، ما ترسو بودیم، کاری می‌کردیم که دیگران بیشتر بترسن. به خاطر همین فکر می‌کردیم آدمای بزرگی هستیم. ما فقط ضعیفا رُ می‌ترسوندیم.
پیمان
اما تجربه نشان داده هیچ‌چیز غیرممکن نیست، به‌ویژه دربارهٔ پلیس. نباید موضوعِ خیلی مهمی باشد. شاید به پرونده‌ای مربوط می‌شد که داشتم. به‌هرحال، اگر اهمیتی داشت به دفترم می‌آمدند یا به من زنگ می‌زدند. نه، شاید برای کاری شخصی آمده‌اند. به تمام کارهایی که کرده بودم مشکوک شدم. شاید شگفت‌آور باشد، ولی مظنونان و گناهکارانِ مانده در اتاق بازجویی، سعی می‌کنند از هر سوراخی فرار کنند، اما بی‌گناهان در چنین شرایطی پریشان و دستپاچه می‌شوند، چون نمی‌دانند چرا آنجا هستند یا چه اشتباهی کرده‌اند. مجرمان، اصولاً آدم‌های بی‌تفاوتی هستند.
علیرضا
گاه لازم است برخی رازها تا ابد سربه‌مُهر بمانند. نباید گذشته را کاوید.
n re
به نظر من بیشتر جنایت‌های بزرگ ریشه در همین چیزهای کوچک دارد. گاه رفتارهای غیرمنطقی و اختلاف‌های زن و شوهر درگیری می‌آفریند. همۀ اینها، مانند گلولۀ برفی کوچکی رفته‌رفته بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و انسان را به قاتلی زنجیره‌ای تبدیل می‌کند.
n re
گاه نمی‌توان مرز درست و نادرست را شناخت. حتی در روشن‌ترین روزهای خدا هم این مرز دیدنی نیست.
n re
«بالاخره همه‌چی تموم شد.»
n re
.سرکوفت های همیشگی زنا به مردا تمومی نداره
n re
زندگی همین‌جوری غم‌انگیزترین آهنگا رُ برامون می‌نوازه.»
n re
می‌خواستم با کسی باشم که عاشق واقعی باشد. این نوع علاقه نیازی به توضیح ندارد.
n re
گاه بهتر است برخی رازها سربه‌مُهر بمانند.
n re
تنهایی افسردگی بیشتری در پی دارد.
n re

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۲۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان