بریدههایی از کتاب از ترس تنهایی
۳٫۵
(۷۳۷)
«دنیا سیاه یا سفید نیست راشل. اخلاق نسبیه. تو به اون احساس داری. این تو رو آدم بدی نمیکنه.»
Yas.shokri
کسانی که در خانههای شیشهای زندگی میکنند، نباید سنگ پرتاب کنند.
Yas.shokri
«میدونی چیه راشل، چه اهمیتی داره که چه روزی تو هفته سی ساله میشیم؟ اون موقع دیگه پیر شدیم. وقتی پیر میشی تولد دیگه مهم نیست.»
Yas.shokri
به این فکر کردم که آنها با اینکه بزرگ شدهاند، انگار در جایی گیر افتادهاند و بعد از آن دیگر به معنای زندگی فکر نکردهاند و وارد روزمرگی شدهاند.
Mr K
«چی شده دارسی؟ آروم باش... حلقهت چی شده؟»
با هقهق میگوید: «گم شده.»
وقتی احساس آرامش میکنی نباید قلبت فروبریزد، اما این اتفاق میافتد، به محض اینکه متوجه میشوم این گفتوگو فقط برای گم شدن یک تکه جواهر است.
«کجا گمش کردی؟ اون بیمهست درسته؟»
خوش
دارم یاد میگیرم که کامل بودن مسألهٔ مهمی نیست. در واقع، اگر وسواس به خرج بدهی، نه تنها چیزی کامل نمیشود، که ممکن است خراب بشود.
عشق کتاب
یک روز دکس به خاطرهای دور تبدیل خواهد شد. این واقعیت مرا اندوهگین میکند. مثل وقتی است که کسی میمیرد. به نظر میرسد اولین قدمهای غم، بدترین آنها باشد. اما یکطورهایی، زمانهایی که به این فکر میکنی، چه چیزهایی را در زندگی از دست دادهای، غمگینتر میشود.
Aazarmah
اما من باید یاد میگرفتم که شادی را خودت میسازی، اینکه وقتی چیزی را میخواهی به این معنی است که باید چیزهای دیگری را از دست بدهی. و وقتی سهام بالا میرود، زیان میتواند بیشتر شود.
Aazarmah
هیچ اعتقادی به شادی خودم در پایان ندارم. و بعد دارسی هم هست، او زنی است که باور دارد چیزها باید برای او باشند، در نتیجه همینطور هم میشود. همیشه چیزها در اختیارش هستند. او برنده میشود، چون انتظار دارد برنده شود. من توقع ندارم چیزی را که میخواهم به دست بیاورم، برای همین به دست نمیآورم. و حتی سعی هم نمیکنم.
fateme
وقتی عاشق هستی باید یک وقتهایی غرورت را بشکنی و بعضیوقتها هم باید بجنگی تا غرورت را حفظ کنی. این یکجور تعادل برقرار کردن است. اما وقتی رابطهای درست باشد، میتوانی این تعادل را پیدا کنی.
عشق کتاب
کسانی که در خانههای شیشهای زندگی میکنند، نباید سنگ پرتاب کنند.
عشق کتاب
چهقدر درمان خوبی است که نقل مکان کنی، دور شوی و شروعی تازه و سالم داشته باشی.
عشق کتاب
زمان همهٔ زخمها را درمان خواهد کرد، اگر فقط بتوانی در آن زمان خودت را جمعوجور کنی.
عشق کتاب
به نظر میرسد اولین قدمهای غم، بدترین آنها باشد. اما یکطورهایی، زمانهایی که به این فکر میکنی، چه چیزهایی را در زندگی از دست دادهای، غمگینتر میشود.
عشق کتاب
آهنگها و بوها بیشتر از هر چیزی میتوانند تو را به لحظهای خاص در گذشته ببرند. شگفتانگیز است که چهطور چند نت موسیقی یا یک بو آنقدر جادو میکنند. آهنگی که در آن لحظه ممکن است خیلی به آن اهمیت نداده باشی یا جاییکه حتی نمیدانستی که ممکن است بوی خاصی داشته باشد.
عشق کتاب
در سکوت برگهٔ خودم را میخوانم، که نوشته است: «باید بیشتر قدردان داشتههایت باشی.»
عشق کتاب
بعد دارسی هم هست، او زنی است که باور دارد چیزها باید برای او باشند، در نتیجه همینطور هم میشود. همیشه چیزها در اختیارش هستند. او برنده میشود، چون انتظار دارد برنده شود. من توقع ندارم چیزی را که میخواهم به دست بیاورم، برای همین به دست نمیآورم. و حتی سعی هم نمیکنم.
سودا
با خودم فکر میکنم وقتی عاشق هستی باید یک وقتهایی غرورت را بشکنی و بعضیوقتها هم باید بجنگی تا غرورت را حفظ کنی. این یکجور تعادل برقرار کردن است. اما وقتی رابطهای درست باشد، میتوانی این تعادل را پیدا کنی
سودا
اصلاً سعی ندارد کسی را تحتتأثیر قرار بدهد. خیلی آرام حرف میزند و کلماتش را با دقت انتخاب میکند، مثلاً به جای خوشم میآید، ترجیح میدهم را به کار میبرد یا به جای خوب، خوشایند را و همینطور ابتدا را به جای اول. آنها گزینههای سادهٔ دیگری برای بیان کلمات هستند، نه فرهنگ لغات پر زرقوبرق جدید، برای همین میدانم این کارهایش نمایشی نیستند.
عشق کتاب
سعی میکنم روی ناامیدی و غمم ماسک بکشم. زن ناامید جذاب نیست. زن ناامید بازنده است.
عشق کتاب
حجم
۲۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۵۰%
تومان