بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صد سال تنهایی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب صد سال تنهایی

بریده‌هایی از کتاب صد سال تنهایی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۲۶۴ رأی
۳٫۶
(۲۶۴)
مِه‌مِه گفت: "آمده‌ام مدل‌های جدید را ببینم". او گفت: "بهانه خوبی است". مِه‌مِه دریافت که سراپای وجودش از آتش غرور مرد جوان شعله‌ور شده و می‌سوزد، و با درماندگی خواست راهی بیابد که تحقیرش کند. اما او بهش فرصت نداد. با صدای آهسته بهش گفت: "نترسید. اولین دفعه نیست که یک زن دیوانه یک مرد می‌شود".
farzane
چنان با تسلیم و رضا منتظر مرگ است که گویی رویدادی روزمره باشد،
usofzadeh.ir
به یاد داشته باشند که گذشته جز دروغ نیست، که حافظه راه برگشت ندارد، که بهارهای کهن بازیافتنی نیستند، و شورانگیزترین و پایدارترین و سرسخت‌ترین عشق هم به هر حال حقیقتی است گذرا.
علی زارع
حتی در گفت‌وگو با خویشاوندان قربانیان، که برای کسب خبر درباره گمشده‌هایشان چنان دفتر صاحب منصب‌ها را پر کرده بودند که جای سوزن انداختن نبود. افسرها پافشاری می‌کردند: "حتماً خواب دیده‌اید. در ماکوندو هیچ اتفاقی نیفتاده، نه الان هیچ اتفاقی می‌افتد و نه هرگز در آینده هیچ اتفاقی خواهد افتاد. اینجا آبادی شاد و سرزنده‌ای است". به این ترتیب دخل تمام رهبران سندیکایی را آوردند و قائله را خاتمه دادند.
Marziyeh
هر جا هستند همیشه به یاد داشته باشند که گذشته جز دروغ نیست، که حافظه راه برگشت ندارد، که بهارهای کهن بازیافتنی نیستند، و شورانگیزترین و پایدارترین و سرسخت‌ترین عشق هم به هر حال حقیقتی است گذرا.
Sahar B
بی‌هراس، از خداوند می‌پرسید آیا راستی راستی خیال می‌کند آدم‌ها از آهن‌اند که این همه غصه و آزار را تاب بیاورند؛ و پرسان پرسان آتش خفته درونش را تیز می‌کرد، و میلی مهارناشدنی در وجودش می‌جوشید تا عنان از فکر و زبانش بردارد و مثل این اجنبی‌ها بد و بیراه بگوید و بالاخره یک لحظه به خودش اجازه طغیان بدهد، لحظه‌ای که بارها اشتیاقش را داشته بود و بارها به تعویق انداخته بودش، و خوش داشت تسلیم و رضا را در آن لحظه از بنیان دور بریزد و یک بار برای همیشه گند بزند به همه چیز و دلش را خالی کند از فوج فوج فحش‌های چارواداری که آنجا تلنبار شده بودند و یک قرن تمام، به زور، شکیبایی کرده بود و قورتشان داده بود.
سورینام
دختران دانش‌آموز وقتی خواستند قبل از خواب به دستشویی بروند چنان بی‌نظمی و ازدحامی ایجاد کردند که تا ساعت یک صبح هنوز آخرین نفرها در نوبت ایستاده بودند. فرناندا به ناچار هفتاد و دو تا لگن خرید، اما این اقدام چاره کار نشد و فقط مشکل شبانه را به صبحگاه منتقل کرد، چون دخترها از طلوع آفتاب، لگن به دست، جلوی دستشویی صف می‌کشیدند و منتظر نوبت می‌شدند تا آن را بشورند.
آسمان دار
"چیزها زندگی خاص خودشان را دارند. قضیه این است که چطور جان‌شان را بیدار کنیم".
maziar
اورسولا، با قاطعیتی مهربانانه، جواب داد: "اگر لازم باشد بمیرم تا اینجا بمانید، حرفی نیست: حاضرم بمیرم".
Pariya
درونش اسکلتی جزغاله شده پیدا کردند که داخل مدالِ مسیِ آویخته به گردنش طره‌ای موی زنانه بود.
Pariya
مِه‌مِه برافروختگی شرم را فرو بلعید، تلاطم درونش را لگام زد، و حتی موفق شد زورکی لبخندی بر لب‌ها بنشاند که طبیعی به نظر بیاید و در سایه آن ازش بخواهد که لطف کند و بسته را روی هره بگذارد چون انگشت‌هایش گل‌آلودند
farzane
"می‌میرند بی‌آنکه بدانند چرا"
کاربر۰۰۰۰۰۰
به سن شکوفایی نزدیک می‌شد. زیبا نبود، همان طور که آمارانتا هرگز نبود، ولی در عوض خوش‌مشرب، دوست‌داشتنی و بی‌تکلف بود، و این موهبت بزرگ نصیبش شده بود که از همان لحظه اول به دل می‌نشست.
زینب ندری
همین که در کاربرد و استفاده از ابزارش خبره شد، به مفهومی از مکان پی برد که به او امکان بخشید در دریاهای ناشناخته کشتیرانی کند، به سرزمین‌های بی‌سکنه برود و با موجوداتی محشر و شکوهمند محشور شود، بی‌آنکه نیازی به ترک اتاق کارش داشته باشد.
usofzadeh.ir
زیرا در حقیقت پیوندی استوارتر از عشق تا لحظه مرگ آن دو را به هم وابسته می‌کرد:
njme
عشق می‌تواند احساسی باشد ملایم‌تر و ژرف‌تر از شادمانی لجام‌گسیخته اما گذرا و ناپایدارِ خلوتِ پنهان شبانه‌شان.
:)
همان موقع گفت: "روزی که مردم با واگن درجه یک سفر کنند و ادبیات را قاطی بارها بریزند، یعنی اوضاع دنیا به گُه کشیده شده".
Sahar B
به قدری خود را پیر و بی‌رمق و دور از بهترین ساعت‌های زندگی‌اش احساس کرد که برای ساعت‌هایی هم که تلخ‌ترین خاطره‌ها را در ذهنش باقی گذاشته بودند دلش تنگ شد، و تازه آن موقع بود که دریافت چقدر رایحه آویشن در ایوان، و بخار بوته‌های گلسرخ را در شامگاه کم دارد، و حتی خلق و خو و طبع حیوانی تازه‌واردهای غریب را. قلب خاکسترنشینش، که دردناک‌ترین ضربه‌های واقعیت روزمره را تاب آورده بود بی‌آنکه سست شود و آسیب ببیند، در برابر نخستین هجوم حسرت گذشته‌ها فرو ریخت
Sahar B
دلقک‌ها را دید که ته صف با تکیه بر یک پا دور خودشان چرخ می‌زدند و یک بار دیگر سیمای تنهایی خودش را دید وقتی همه گذشتند و رفتند، و چیزی نماند جز فضای روشن خیابان و هوای پر از مورچه‌های بالدار، و چند آدم کنجکاو که بر مغاکِ بی‌اعتمادی سرک می‌کشیدند.
Sahar B
دستگاه چند منظوره‌ای که هم دکمه می‌دوخت و هم تب را پایین می‌آورد
آسمان دار

حجم

۴۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۴۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰
۵۰%
تومان