بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یکی مثل همه | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یکی مثل همه

بریده‌هایی از کتاب یکی مثل همه

نویسنده:فیلیپ راث
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۰ رأی
۳٫۹
(۲۰)
حالا روی تخت کنار او نشسته بود و دستش را در دست او گذاشته بود و با خودش فکر می‌کرد: وقتی جوان هستی این جلوهٔ بیرونی بدن است که اهمیت دارد، این‌که از بیرون چه‌طور به‌نظر می‌آیی. وقتی پا به سن می‌گذاری آن‌چه درون است اهمیت پیدا می‌کند و دیگر برای کسی مهم نیست چه شکلی هستی.
Mitir
دوست داشت پدرش همان‌جوری باشد که زمان ده و یازده و دوازده و سیزده‌سالگی‌اش بود، بدون عجز و ناتوانی ــ ولی حالا عاجز و ناتوان بود.
Mitir
تنها بدن‌هامان بودند که وجود داشتند، به دنیا آمده بودیم که زندگی کنیم و بمیریم، تحت همان شرایطی که پیشینیان‌مان زندگی کرده و مرده بودند. فلسفهٔ او در زندگی همین بود و خیلی هم زودهنگام و حسی به آن رسیده بود.
Mitir
اوایل زندگی به این نتیجه رسیده بود که مذهب یک دروغ است و تمام مذاهب به‌نظرش برخورنده می‌آمدند، حاشیه‌های خرافات‌آمیزشان به‌نظرش بی‌معنا و بچگانه بود و نمی‌توانست این عدم بلوغ تمام‌وکمال را تحمل کند ــ نوزاد سخنگو و پرهیزگاری و گوسفند و مؤمنان وفادار. برای او تمام این مهملاتی که دربارهٔ خدا و مرگ به‌هم می‌بافتند و خیال‌پردازی‌های منسوخ دربارهٔ بهشت معنایی نداشت.
Mitir
در جوانی سردردهای وحشتناکی به‌سراغش می‌آمد که در ابتدا توجهی به‌شان نمی‌کرد، ولی بعد که به سی‌سالگی رسید و درد سر جایش باقی ماند و تناوبش هم بیشتر شد، فهمید میگرن دارد. آن‌قدر خوش‌شانس بود که گه‌گداری خوابش ببرد، ولی به‌محض این‌که چشمانش را باز می‌کرد، درست در لحظه‌ای که هشیار می‌شد، یک‌طرف سرش به شکل غیرقابل تحملی درد می‌گرفت و روی فک و صورتش هم انگار چیزی فشار می‌آورد، و احساس می‌کرد یک نفر پایش را روی چشمش گذاشته و می‌خواهد لهش کند. میگرن با مارپیچ‌هایی از نور آغاز می‌شد. رشته‌های درخشان نوری که حتا وقتی چشمانش را می‌بست جلوش چرخ می‌زدند. بعد سرگیجه و درد سراغش می‌آمد و آخرسر هم استفراغ می‌کرد.
Mitir
چرا درست در بهترین دورهٔ زندگی‌اش طی سال‌های اخیر این‌قدر به زندگی بدگمان شده بود؟ چرا با این‌که یک حساب سرانگشتی ثابت می‌کرد سال‌های سال زندگی پیش رو دارد، خودش را در لبهٔ پرتگاه نابودی می‌دید؟
Mitir
چرا درست در بهترین دورهٔ زندگی‌اش طی سال‌های اخیر این‌قدر به زندگی بدگمان شده بود؟ چرا با این‌که یک حساب سرانگشتی ثابت می‌کرد سال‌های سال زندگی پیش رو دارد، خودش را در لبهٔ پرتگاه نابودی می‌دید؟
Mitir
چرا درست در بهترین دورهٔ زندگی‌اش طی سال‌های اخیر این‌قدر به زندگی بدگمان شده بود؟ چرا با این‌که یک حساب سرانگشتی ثابت می‌کرد سال‌های سال زندگی پیش رو دارد، خودش را در لبهٔ پرتگاه نابودی می‌دید؟
Mitir
چرا درست در بهترین دورهٔ زندگی‌اش طی سال‌های اخیر این‌قدر به زندگی بدگمان شده بود؟ چرا با این‌که یک حساب سرانگشتی ثابت می‌کرد سال‌های سال زندگی پیش رو دارد، خودش را در لبهٔ پرتگاه نابودی می‌دید؟
Mitir
همین عمومیت بود که دردناک بود، و بار دیگر واقعیت مرگ را به یاد همه می‌انداخت که همه‌چیز را در خود غرق می‌کرد.
Mitir
«واقعیت را نمی‌شود از نو ساخت. همان‌طور که هست قبولش کن. سر جایت محکم بایست و با آن روبه‌رو شو.»
Mitir
درد آدم رو خیلی تنها می‌کنه
زن

حجم

۱۱۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۱۱۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۳۲,۵۰۰
۱۶,۲۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد