۴٫۶
(۴۳)
احساس میکنم
دیگر وقت گریه است
و هزار گنجشک، باهم
به سینهام سر میکوبند
تا پنجره بشکند
رها شود
maeraxaes
تنها نگرانِ این بودم
که به جستوجوی تو
در دورترین کوچهٔ دنیا به خانهات برسم
و تو به جستوجویم رفته باشی
چه غمبار
وقتی نمیدانی
گم کردهای
یا گم شدهای
Amir
«پیاده میشوم.»
«اینجای صحرا؟»
«جای غلط، با آدمِ غلط سوار شدم.
هر کجا پیاده شوم درست است.»
mah
چگونه بمانم؟
وقتی هر که مرا در آغوش گرفت،
کارد به پهلویم زد
از مترسکی که نیمهشب را میترساند
چگونه نترسم؟
چگونه تحمل کنم، وقتی تحمل نشدم
وقتی شمعها
تنها بر سنگها روشنان
zeynab
ما چند حباب کوچکایم
در تکهای یخ
میبینی
چون نیستیم
هستیم
هیعون
سالها بعد
مرا با چه نامی صدا میزنی؟
khazar
جاده
انتظارم را نادیده گرفت
مثل تو
که نگاهم را
مثل خدا
که خودش را...
***
آه، چگونه اینهمه پلکِ بسته را
نادیده بگیرم
Raya
چیزی بگو
حرفی بزن از فردا
اما نه آنقدر تلخ که دلم بلرزد
و نه آنچنان زیبا
که باورم نشود
مریم صادقی
میخندم
همینطور میخندم اما
دلم شاد نمیشود
چون شب
که اینهمه ستاره روشنش نمیکند
مریم صادقی
چه غمبار
وقتی نمیدانی
گم کردهای
یا گم شدهای
khazar
دوست دارم همین حالا گریه کنم
برای همهچیز
برای همین حالا
اما
رنجْ رمقی برای ابراز ندارد
mah
مرگ غمانگیز است؛
وقتی مُردنم
هیچکس را تنها نمیکند
وقتی
مُردنم
هیچکس را
تنها نمیکند،
زندگی غمانگیزتر است
مریم صادقی
کمکم کن
و جملههایم را همینطور بپذیر
تو دوستم داشته باش
من نمیتوانم دوست داشته شوم
بلد نیستم
کمکم کن
وقتی نمیتوانم حرف بزنیم
کمک کن سلام کنیم
وقتی نمیتوانم راه برویم
کمک کن دستِ هم را بگیریم
تا باد، پنجره را نکوبد
دوست آناکارنینا
نمیدونم چیکار کنم با اینهمه قشنگی؟
چهطوری مصرفش کنم؟
mah
پنجرهها را کنار میزنم
باران به اتاقم بیاید
دریا عمیقتر شود
عمیق
مثل شبنمی
که بر گونههایت نشسته است
هیعون
به دنبال چیستی پینوکیو
انسان شدن؟!
هیچکس چون تو به دنبالش نیست
کاش پسری از چوب بودم
تا سوختنم
آخری داشت
آی کودکیِ سادهام!
قصهها دروغ بودند،
دروغ آمد
که از شب نترسیم
شیلا در جستجوی خوشبختی
چند شمعایم،
دست نداریم
اشکهایمان را پاک کنیم
چند شمعایم و
در ایوان نشستهایم
تا غروب
تماشا کند
پایین رفتنمان را...
Raya
حرفی بزن از فردا
اما نه آنقدر تلخ که دلم بلرزد
و نه آنچنان زیبا
که باورم نشود
نترس
سرانجام فریاد میزند ناخدا
که جزیرهای پیداست
جزیرهای کوچک
جزیرهای سرد
اما امن...
نقطهای در انتهای دریا
که رنجها را تمام میکند.
blue shadow
بلندگوها
از شهامت میگویند،
با صدایی لرزان
و تکرار میکنند
«روزی آزاد خواهیم شد»
پس لبخند بزن
اما نپرس «چگونه؟»
برای سربازها دست تکان بده
و بعد
بیا برای بازگشتشان
گلایل بچینیم
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
سالها بعد
مرا با چه نامی صدا میزنی؟
آیا کلمهای خواهد ماند
که با آن «سلام» بسازی
«کجا بودی» بسازم...
ای دوست، چگونه مرا خواهی یافت؟
من کلمهٔ دوردستم
از همهجا دورم
mah
حجم
۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
حجم
۷۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان