بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج اقلیم حضور | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب پنج اقلیم حضور اثر داریوش شایگان

بریده‌هایی از کتاب پنج اقلیم حضور

انتشارات:فرهنگ معاصر
امتیاز:
۴.۴از ۳۰ رأی
۴٫۴
(۳۰)
اگر وجه عمودی جهان را به‌سطح افقی دو روی سکه تقلیل دهیم، آنگاه می‌توان گفت که برای خیام این گذر، همان تلاقی‌گاه دو روی سکه است که یک سویش مغاک عظیم عدم است (به‌صورت خلأ) و سوی دیگرش فانوس خیال و رؤیای توهمی مشحون به لحظات آگاهی و هوشیاری که برای خیام لحظه‌ای است برق‌آسا که طی آن انسان در آنِ واحد دو روی سکه را می‌بیند. گویی که از پس نیستی نظاره می‌کردیم و تسلسل حوادث و صور را می‌دیدیم که چه‌سان می‌آیند و می‌روند. ای بی‌خبران شکل مجسم هیچ است وین طارم نُه سپهر ارقم هیچ است خوش باش که در نشیمن کون و فساد وابسته یک دمیم و آن هم هیچ است
الی
فقط با خیام است که این گذر از مرتبه‌ای به مرتبه دیگر مسئله‌ساز می‌شود. چون خیام تنها متفکر ایرانی است که جغرافیای افلاطونی بالا و پایین را برهم ریخته است، و از این‌رو در عرصه جهان‌بینی کلی ایرانی، مردی است در حاشیه. جهانی که خیام ترسیم می‌کند در خارج از حیطه مذهب و اسطوره قرار دارد. در این جهان نه از عوالم کشف و شهود، از آن‌گونه که نزد حافظ سراغ داریم، خبری هست و نه از بی‌خودی مولانا که از طریق جریان سیل‌آسای صوَر، جان را به‌سوی «هفت پرده افلاک» برمی‌کشد اثری؛ نه از حکمت عملی سعدی در آن نشانی هست و نه از خاطره اساطیری فردوسی نمونه‌ای. این جهان، جهانی است بیرون از صورتها و الگوهای ازلی، بیرون از حیطه ادیان و مختصاتش، از عروج و رستاخیز و معاد. جهانی است برهوت که معنایش را از عریانی‌اش می‌گیرد.
الی
تا ندانی که سخن عین صوابست، مگوی وآنچه دانی که نه‌نیکوش جوابست، مگوی
مریم صدیقین
مرغ بر بالا پران و سایه‌اش می‌دود بر خاک پرّان مرغ وَش ابلهی صیاد آن سایه شود می‌دود چندان که بی‌مایه شود بی‌خبر کآن عکسِ آن مرغ هواست بی‌خبر که اصل آن سایه کجاست تیر اندازد به سوی سایه او ترکشش خالی شود از جست‌وجو ترکش عمرش تهی شد عمر رفت از دویدن در شکارِ سایه تفت
کاربر ۴۳۰۶۱۹۶
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
صاد
با پرده‌دری خیام فقر محتوا آشکار می‌شود، فقری چنان متراکم، و به‌ویژه چنان پربار از عدم و سرشار از غیبت، که بی‌معنایی، خود واضِع و موزِّعِ همه معناها می‌شود.
صاد
مایلم به بخشی از سخنرانی شاعر معاصر بزرگ فرانسوی، سن ژان پرس، اشاره کنم که به‌مناسبت دریافت جایزه نوبل ایراد کرده است: شعر بیش از آنکه نحوه شناسایی باشد، نحوه زندگی و زندگی تمام‌عیار است. شاعر در دوران انسان غارنشین وجود داشت، و در عصر اتمی هم همچنان. چون جزء تقلیل‌ناپذیر هستی انسان است. از این نیاز شاعرانه، یعنی نیاز معنوی، ادیان برخاستند، و به‌علت این رحمت شاعرانه جرقه الهی تا ابد در جوهره انسان جای گرفت. هنگامی‌که اساطیر فرومی‌پاشند، در شعر است که الوهیت، ملجأ و پناه و چه‌بسا منزلگاهی نو می‌جوید. [...] تخیل شاعرانه هنوز قادر است شور و اشتیاق والای اقوامی را که در جستجوی روشنایی‌اند، برافروخته نگاه دارد.
Ahmad
شالوده این مقالات، بر اساس زاویه دید من نسبت به خصلت شاعرانگی ایرانیان پی‌ریزی شده است؛ بر محور این پرسش که ارج و منزلت ایرانیان در قبال بزرگان ادبشان حاصل چه برداشتی است؟ پیوند و ارتباط درونی این مردم با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه‌ای سنگین بر کل جهان‌بینی آنان افکنده است؟ غرض از این قلم‌فرسایی، سنجش و تحلیل ارتباط ایرانیان با شاعران ارجمندشان است، بالاخص آنانکه طی قرون و اعصار به پایگاهی اساطیری اعتلا یافته‌اند. ایرانیان مقهور و مسحور نبوغ گرانمایه شاعرانشان، دمی از حضور فعال آنان غافل نمی‌مانند، حضوری که نشانهایش را در گوشه‌گوشه زندگی هر ایرانی و در زوایای مختلف روحی او می‌توان یافت. سالیان دراز است که کشف ماهیت این ویژگی شاخص، دغدغه ذهنی‌ام بوده است. از همان زمانِ کودکی حیرت می‌کردم از اینکه اطرافیانم آنقدر شعر از بر دارند و هریک همچون گنجینه‌ای از اشعارند. بعدها طی زندگی در کشورهای دیگر به این نکته پی بردم که به‌ندرت می‌توان فردی فرانسوی یا انگلیسی را یافت که اشعار راسین و ویکتورهوگو و بودلر یا شکسپیر و میلتون و بایرون را از بر بخواند. به‌راستی کدام خصیصه، ایرانیان را در این مورد از سایر اقوام دنیا متمایز می‌کند؟ به‌نظر من، پیوندی از این‌دست مولود قریحه شاعرانه ایرانی است که در جهان بی‌همتاست.
Ahmad
در اصطلاح رند می‌توان خصوصیات مختلف خصال ایرانیان را دید: انعطاف‌پذیری و استعداد کنارآمدن با اوضاع که البته لزومآ دال بر فرصت‌طلبی نیست، بلکه هنر هماهنگ‌شدن و تواضع است، به‌گونه‌ای که کنفوسیوس به‌شایستگی آن را «هنر کوچک‌کردن خود» بیان کرده است؛
Elham khodadadi
این سکوت ازلی استغنا در عدم است، یا حضور در عدم، که غنایی وصف‌ناپذیر به شعر می‌بخشد و به حضور شاعر که سالک است و اکنون عین شعر شده است. در نقطه اوج دیوان به جایی می‌رسیم که شعر نه رقص افلاک گردان است، نه اضطراب وجود، نه وجد و سرور عشق، نه جستجوی کسی یا چیزی، بلکه مرکز فیاض عدم است که سرشاری‌اش جهان را سیراب می‌کند، و جهان یکسره به شعری بدل می‌شود که عین سکوت است، سکوت ازلی.
Elham khodadadi

حجم

۱۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

حجم

۱۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۵ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان