بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بلقیس و عاشقانه‌های دیگر | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بلقیس و عاشقانه‌های دیگر

بریده‌هایی از کتاب بلقیس و عاشقانه‌های دیگر

نویسنده:نزار قبانی
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۳از ۱۶ رأی
۴٫۳
(۱۶)
چشمان تو را بر پرده‌ام نقش زدم آن‌گاه فرات را پیشِ روی دیدم.
mohamad mirmohamadi
وقتی چهره‌ات را می‌بینم ـ ای یار ـ حس می‌کنم که تورات می‌خوانم.
mohamad mirmohamadi
بانوی من! چقدر والایی و با فرهنگ تو از آغاز دانستی که عشق فرهنگ است و شعر خلاصه فرهنگ. و بر این دو شرط بستی و بردی.
mohamad mirmohamadi
شاعر می‌آید تا چهره جهان را دیگرگون کند. پس اگر جهان دست‌نخورده باقی ماند، بدانید که اندیشه این شاعر کهنه است. باورهای او کهنه است. کتاب‌هایش کهنه است. مثال‌هایش کهنه است و دیدگاه کهنه‌ای را عرضه می‌کند.
من
عشق تو به شهرهای اندوهم برد جایی که پیش‌تر نرفته بودم. و نمی‌دانستم که اشک همان انسان است و انسان بی‌اندوه تنها خاطره‌ای است از انسان!
منکسر
عشق تو غم را به من آموخت و من روزگاری است به زنی محتاجم که غمگینم کند به زنی که میان بازوانش چون گنجشک گریه کنم. به زنی که تن پاره‌هایم را چون شکسته بلور گرد آورد.
منکسر
پسرم! هزاران بار دل می‌بازی و هزاران بار چون پادشاهی مخلوع باز می‌آیی.
منکسر
زن نشست با چشمانی نگران به فنجان واژگونه‌ام نگریست. گفت: پسرم! غمگین مباش که عشق سرنوشت توست و هر کس که در این راه بمیرد در شمار شهیدان است.
منکسر
شعرهای عاشقانه‌ام بافته انگشتان توست و ملیله‌دوزی زیبایی‌ات. پس هر گاه مردم شعر تازه‌ای از من بخوانند تو را سپاس می‌گویند.
منکسر
مگر می‌شود با تو در پارکی قدم بزنم و ماهواره‌ها کشف نکنند که تو دلدار منی.
یك رهگذر
مگر می‌توانم در میدان‌های شعر فریاد نزنم: دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم.
یك رهگذر
برف نگرانم نمی‌کند. حصار یخ رنجم نمی‌دهد زیرا پایداری می‌کنم گاهی با شعر و گاهی با عشق که برای گرم‌شدن وسیله دیگری نیست جز آن‌که دوستت بدارم یا برایت عاشقانه بسرایم.
یك رهگذر
نمی‌توانم زنده بمانم بی‌هوایی که نفس می‌کشی بی‌کتابی که می‌خوانی بی‌قهوه‌ای که می‌نوشی بی‌آهنگی که می‌شنوی.
یك رهگذر
و سرنوشت تو است که همیشه در دریای عشق بی‌بادبان باشی
Arezuwishi
آرزو می‌کردم که تو از آنِ من بودی در روزگاری که بر گل ستم نبود بر شعر بر نی و بر لطافت زنان. اما افسوس دیر رسیده‌ایم ما گل عشق را می‌کاویم در روزگاری که عشق را نمی‌شناسد
Arezuwishi
آرزو می‌کردم تو را در روزگار دیگری می‌دیدم روزگاری که گنجشکان حاکم بودند آهوان پلیکان‌ها یا پریان دریایی. نقاشان موسیقیدان‌ها شاعران عاشقان کودکان و یا دیوانه‌ها
Arezuwishi
آرزو می‌کردم که دوستت می‌داشتم در روزگاری که شمع حاکم بود و هیزم و بادبزن‌های ساخت اسپانیا و نامه‌های نوشته با پر و پیراهن‌های تافته رنگارنگ. نه در روزگار موسیقی دیسکو و ماشین‌های فِراری و شلوارهای جین چل‌تکه
Arezuwishi
نمی‌خواهم شماره کنم خال‌هایی را که بر نقره شانه‌ات کاشته‌ام چراغانی را که در خیابان چشمانت آویخته‌ام ماهیانی را که در خلیج‌های تو پرورده‌ام ستارگانی را که لای پیراهنت یافته‌ام یا کبوترانی را که میان سینه‌ات پنهان ساخته‌ام. که چنین کاری شایسته غرور من نیست و کبریای تو
Arezuwishi
گلی را نقش زدم با برگ‌های خیس به نام ماریا که پیراهنی سپید به خود می‌پیچید. نخستین‌بار است در تاریخم ماه را می‌بینم در خانه‌ام پابرهنه راه می‌رود
Arezuwishi
تو! بر کاغذ سپید دراز می‌کشی بر کتاب‌هایم می‌خوابی یادداشت‌هایم را مرتب می‌کنی حروفم را درست می‌چینی و اشتباهم را تصحیح می‌کنی. پس چطور به مردم بگویم که شاعر منم و حال آن‌که تویی که می‌سرایی؟
Arezuwishi

حجم

۶۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۴ صفحه

حجم

۶۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۴ صفحه

قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان