بریدههایی از کتاب هنر در لحظه زندگی کردن
۳٫۲
(۷۷)
امیدوارم طوری زندگی کنید که همیشه به آن افتخار کنید. اگر اینطور نشد، امیدوارم قدرتِ این را داشته باشید که همهچیز را دوباره ازنو شروع کنید.
kiyara
این سفر درمورد عشق است، درمورد ارزشها، خدا، اینکه شناختن او و مورد مهر او قرار گرفتن بهشکلی که همهچیز زیرورو شود، یعنی چه.
کاربر ۸۷۲۹۹۸۲
بسیاری از ما زندگیای را که همیشه میخواستیم زندگی میکنیم، یا دستکم اینطور به نظر میرسد؛ اما درست در بطن این زندگیِ دوستداشتنی، خستگی، انزوا یا پوچی هست. مهم نیست چیزهای زیبا از بیرون چطور به نظر میرسند؛ در درون دردی ناشی از یک عمر تلاش برای ثابتکردن خودتان وجود دارد.
کاربر ۶۵۹۹۲۸۱
من متوجه شدم یکی از بزرگترین لذتها در زندگی دورشدن از آن شخصیتی است که کسی به شما گفته باید داشته باشید و رفتن بهسمت آنچه حقیقتاً در قلب و روحتان دوستش دارید.
کاربر ۶۵۹۹۲۸۱
ربطی به کمکاری و پرکاری هم ندارد، ربطی به غذای خانگی یا غذای بیرون ندارد، مهم نیست تمام روز یا نیمی از روز را کار میکنم، بلکه هدف ردِ این گفته است که هر روز فرصت تازهای است تا ارزشت را اثبات کنی. حقیقت این است که ارزشِ ما ذاتی و خدادادی است و با تلاش به دست نمیآید.
علی گُـــلوردی
ربطی به کمکاری و پرکاری هم ندارد، ربطی به غذای خانگی یا غذای بیرون ندارد، مهم نیست تمام روز یا نیمی از روز را کار میکنم، بلکه هدف ردِ این گفته است که هر روز فرصت تازهای است تا ارزشت را اثبات کنی. حقیقت این است که ارزشِ ما ذاتی و خدادادی است و با تلاش به دست نمیآید.
علی گُـــلوردی
شاید همیشه شاد نباشم؛ شاید زمانیکه بهجای چهل سال شصت سال داشته باشم، بتوانم با اندازهام و با جسمم شاد باشم، اما البته دقیقاً نکته همین است: مهماننوازی، نه کمال. من مهماننوازی را حتی با این حقیقت نشان خواهم داد که گاهی از جسمم ناراضیام. نارضایتی گاهی درست میآید و مینشیند. ما باهم خواهیم نشست. شما میمانید تا وقتی از این کار خسته شوید و بروید.
عرفان
یکی از کارهای کوچکی که یاد گرفتم انجام بدهم بازیکردن است؛ این کار را اساساً برای اتلاف وقت انجام میدهم. از روی ضابطه، هر بار پنج دقیقه ضوابط را کنار میگذارم. کاملاً آگاهانه به گذر ثانیهها بیتوجهی میکنم. عمداً لحظاتی را بدون هدف زندگی میکنم.
عرفان
این روزها بیشتر دوست دارم به اطرافیانم عشق واقعی و عمیق ابراز کنم و این با راضی نگه داشتنِ افراد متفاوت است. عشق معمولاً ملایمتر است و با اثباتکردنِ همراه با اضطراب و تلاشی که اکثر ما برای راضی نگه داشتنِ مردم انجام میدهیم بسیار متفاوت است.
عرفان
دو موضوعِ زنبودن و مسیحیبودن بهطور نامحسوس باعث شد از این چیزها فاصله بگیرم. زنها یاد میگیرند ببخشند، ببخشند و ببخشند و بدون خستگی و یکسره خودشان را وقف کنند. مسیحیان یا بخشی از آنها هم بههرحال یاد میگیرند جسم، دردها و روح فریادگرشان را بهبهای کمک به دیگران، کشور و کلیسا نادیده بگیرند.
عرفان
اما من دارم یاد میگیرم حسادت ابزار مفیدی است که به شما علایقتان را نشان میدهد؛ بهخصوص آنهایی که هنوز به خودمان اجازه ندادهایم احساسشان کنیم. من از حسادتم نسبتبه او چیزهای زیادی یاد گرفتم. به حس حسادتم مثل یک شیء نگاه کردم و مثل یک منشور آن را در دستم چرخاندم. پرسیدم تو چی هستی؟ میخوای بهم چی یاد بدی؟
عرفان
برای اینکه من برای شرمساربودن آموزش دیدهام و همهجا بهدنبالشم؛ حتی اگر کوچکترین اثری از آن نباشد. اما موضوع این است: اگر اصلاً وجود نداشته باشد چه؟ و اگر شرم در بسیاری از جاهایی که من خیال میکنم هست نباشد چه؟ شاید من در تمام زندگی با عیسایی بودهام که وقت غرقشدن سرزنشم میکند و در لحظهٔ آخر دستم را میگیرد
عرفان
حال مثل نان تازه و داغ است. حال واقعی و قابللمس است؛ چیزی که میتوانید بین دو دستتان نگهش دارید، چیزی گرانبها و گرم. حال مثل صورتی ساده و بیآرایش است. مثل ژاکتی است که ده سال است عاشقش هستید. لیوانی که مدام یادآوری میکند قبلاً چهجور آدمی بودهاید. انجیل است با جلدی کهنه. دفتر خاطراتی است پراز خطخطیها و رؤیاهای پنهانی. لزوماً زیبا نیست؛ قرار نیست باشد.
عرفان
جذابیت در لحظهٔ اول مثل شکر است؛ فاسدمان میکند. شاید بهمان انرژی بدهد، اما مثل غذا نمیشود. درحالیکه عشق مثل غذاست. عشق درطی سالها اتفاق میافتد، میماند و میماند و میماند. دوباره نمایان میشود. شفاف میشود. عشق به این شکل ساخته میشود.
عرفان
وقتی همهچیز در خانه سخت و دردناک میشود، اینجاست که شما مجذوب محل کارتان میشوید. چقدر فرار راحتی است رفتن بهسمت افرادی که فکر میکنند شما معرکهاید و کاری که باعث میشود احساس باارزشبودن کنید
عرفان
من متوجه شدم یکی از بزرگترین لذتها در زندگی دورشدن از آن شخصیتی است که کسی به شما گفته باید داشته باشید و رفتن بهسمت آنچه حقیقتاً در قلب و روحتان دوستش دارید.
عرفان
«صبر کن، بایست. همین الان. زندگیات را از درونت تغییر بده و بساز.»
بهناز
میتوانید اسمش را هرچیز دیگری که میخواهید بگذارید: گناه مکرر، درون و بخش تاریک، ضعف یا قدرت، یا هرچیز دیگری. چیزی که باعث میشود شما «شما» باشید، چیزی که شما را قوی میکند و باعث میشود با دیگران فرق داشته باشید، همان چیزی است که اگر از آن مراقبت نشود، ویرانتان میکند؛ آن چیز برای من تمایلِ شدیدم به زندگی است، انرژی، کنجکاوی و اشتیاق است.
بهناز
یکی از اتفاقاتی که برای ایجاد تحول در زندگی به ما انگیزه میدهد، دلشکستگی است؛ دلشکستگیهایی که التیام نمییابند و تحملشان بسیار سخت است.
بهناز
من به دختری تبدیل شده بودم که دربرابر همه مسئول بود.
ASAL
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان