بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد

بریده‌هایی از کتاب پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد

ویراستار:مجتبی پورمحسن
امتیاز:
۴.۳از ۳۳۲ رأی
۴٫۳
(۳۳۲)
مردم می‌توانستند هرطور که دوست دارند رفتار کنند اما آلن فکر می‌کرد که در کل، اگر می‌توانی، لازم نیست ترشرو باشی
ashkan295
آلن، که مشغول انجام مأموریتش بود، کمی مست شده بود ولی سرباز نگهبان همان‌جا روی عرشه خوابش برد. آلن نگاهی به سرباز چینی بی‌هوش که پیش پایش افتاده بود انداخت: «هیچ‌وقت با یه سوئدی مسابقۀ نوشیدن نذار، ‌ مگه اینکه خودت فنلاندی یا دست‌کم روس باشی.»
M_`N
آلن گفت: «داشتم فکر می‌کردم...» استالین با خشم گفت: «که چی؟» «چرا سبیل‌هات رو نمی‌زنی؟» با این حرف مراسم شام تمام شد، چون مترجم از حال رفت.
مهسا حامدیان
یک اسکناس پنجاه کرونی را رو به راننده گرفت و پرسید: «با این، تا کجا می‌تونم برم؟» راننده با سرخوشی گفت که تا به حال افراد بسیاری را دیده که می‌دانستند کجا می‌خواهند بروند و نمی‌دانستند هزینه‌اش چقدر می‌شود، ولی مورد او کاملاً برعکس بود.
علی اکبر
دیر بهتر، تا هرگز!
محمدرضا
آلن جواب داد که در یک سال گذشته فهمیده که مکزیکی‌ها می‌توانند نوشیدنی‌هایی بسازند که به اندازۀ آکواویت جاذبه داشته باشد ولی آقای نخست‌وزیر می‌توانند در عوض شیر بنوشند، اگر آن را مناسب‌تر می‌دانند. نخست‌وزیر ترومن گفت: «نه، من حرفم رو پس می‌گیرم.» و بعد به سرپیشخدمت گفت همراه سفارش حتماً نمک و لیموترش هم باشد. سه ساعت بعد، دو مرد همدیگر را هری و آلن صدا می‌کردند که نشان می‌دهد دو بطری تکیلا چه‌کارها که با روابط بین‌الملل نمی‌کند.
هتل
آلن جواب داد که در یک سال گذشته فهمیده که مکزیکی‌ها می‌توانند نوشیدنی‌هایی بسازند که به اندازۀ آکواویت جاذبه داشته باشد ولی آقای نخست‌وزیر می‌توانند در عوض شیر بنوشند، اگر آن را مناسب‌تر می‌دانند. نخست‌وزیر ترومن گفت: «نه، من حرفم رو پس می‌گیرم.» و بعد به سرپیشخدمت گفت همراه سفارش حتماً نمک و لیموترش هم باشد. سه ساعت بعد، دو مرد همدیگر را هری و آلن صدا می‌کردند که نشان می‌دهد دو بطری
هتل
سه مرد بعد از اینکه اطمینان پیدا کردند که آلن از طرفداران نوکر امریکا و انگلیس، یعنی شاه ایران، نیست از او دعوت کردند تا همراهی‌شان کند.
حنانه
همه‌چیز همان‌طور است که باید باشد و در آینده هم هرچه قرار باشد اتفاق بیفتد اتفاق می‌افتد.
سارا
نمی‌توانیم که زمام قدرت را به دستِ یک‌مشت بی‌سواد بدهیم، می‌توانیم؟
Anonymous
آلن امانوئل کارلسن چشم‌هایش را بست و کاملاً متقاعد شد که حالا باید برای همیشه برود. خیلی هیجان‌انگیز بود، کل سفر زندگی‌اش، ولی هیچ‌چیز ابدی نیست، غیر از احتمالاً حماقت بشر.
اسحاق قاسمی
آلن وسط حرف دو برادر پرید و گفت که همۀ دنیا را گشته و اگر یک‌چیز یاد گرفته باشد این بوده که بزرگ‌ترین و ظاهراً ناممکن‌ترین نبردها روی زمین بر اساس این گفته شکل می‌گیرند که: «تو احمقی... نه، تویی که احمقی... نه، این خودتی که احمقی...»
اسحاق قاسمی
وقتی زندگی وارد وقت اضافه می‌شود به‌راحتی می‌توان به خود اجازۀ بعضی کارها را داد.
☾Natsuki✶
سه ساعت بعد، دو مرد همدیگر را هری و آلن صدا می‌کردند که نشان می‌دهد دو بطری تکیلا چه‌کارها که با روابط بین‌الملل نمی‌کند
Parimah_zarabadi
جایی که ـ تا همین چند لحظه پیش ـ فکر می‌کرد آخرین اقامتگاهش روی زمین خواهد بود. بعد فکر کرد می‌تواند در زمانی دیگر و مکانی دیگر بمیرد.
کاربر ۲۳۶۸۹۹۱
بازی‌کردن نقش احمق‌ها وقتی احمق باشی اصلاً کار سختی نیست
ناهید
اگر زندگی فقط یک‌چیز به آلن آموخته بود، این بود که مردم اصرار داشتند یا چپ باشند یا راست.
ناهید
هیچ‌چیز ابدی نیست، غیر از احتمالاً حماقت بشر.
MediaAsvad
در شرایطی خاص بهتر است که ندانی، یا دست‌کم دانستن آنچه را می‌دانی آشکار نکنی.
MediaAsvad
«انتقام خوب‌چیزی نیست. انتقام مثل سیاست می‌مونه، همیشه یک چیز باعث یک چیز دیگه می‌شه تا اینکه بد به بدتر تبدیل می‌شه و بدتر به بدترین.»
MediaAsvad

حجم

۳۷۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۴ صفحه

حجم

۳۷۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان