بریدههایی از کتاب پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد
نویسنده:یوناس یوناسون
مترجم:شادی حامدی
ویراستار:مجتبی پورمحسن
انتشارات:انتشارات بهنگار
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۳۳۲ رأی
۴٫۳
(۳۳۲)
آلن فکر کرد اصلاً لازم نبود مردم قرن هفدهم همدیگر را بکشند. اگر کمی صبور بودند، همهشان به هر حال آخر سر میمردند.
MediaAsvad
همهچیز همانطور است که باید باشد و در آینده هم هرچه قرار باشد اتفاق بیفتد اتفاق میافتد.
یکی از معانی این عبارت این بود که نباید شیون و زاری راه بیندازی، مخصوصاً وقتی علتی منطقی برای شیون و زاری وجود دارد مثل همان زمانی که آنها خبر مرگ پدر را شنیدند. بر طبق سنتهای خانواده، واکنش آلن به این خبر خُردکردن الوارها بود؛ هرچند بهمدتی عجیب طولانی و بهطرز غریبی ساکت. یا زمانی که مادرش هم ادای پدرش را درآورد و بعد به نعشکشِ منتظر دم درِ خانه منتقل شد، آلن در آشپزخانه ایستاد و منظره را از پنجره تماشا کرد. بعد با صدایی آهسته که فقط خودش میشنید، گفت: «خداحافظ، مامان.»
و این اتفاق پایان آن فصل از زندگی او بود.
فرنوش
اشکالش چیست که کسی کاکاسیاه یا یهودی باشد؟
Nazanin
شاید پیش خودتان فکر میکنید باید زودتر فکرهایش را میکرد، و آنقدر مرد بود که به بقیه بگوید چه تصمیمی گرفته است. اما آلن کارلسُن هیچوقت آدمی نبود که مسائل را خیلی سبک سنگین کند.
این فکر هم درست لحظاتی پیش به ذهن پیرمرد رسیده بود؛ لحظاتی پیش از اینکه پنجرۀ اتاقش را در طبقۀ همکفِ «خانۀ مردمان پیر» در شهر مالمشوپینگ باز کند، بیرون برود و پایش را روی چمن گلکاریشده پایین پنجره بگذارد.
البته بیرون جهیدن از پنجره به اندکی تلاش نیاز داشت، چون آلن پیرمردی صدساله بود. در واقع درست همین امروز صدساله میشد.
علی اکبر
مسلماً مردان در کل عاری از گناه نیستند؛ هرچند گناهی ناچیز
محمدرضا
وقتی به آماندا یادآوری شد که فردا برای مراسم تسلیم استوارنامهاش باید به کاخ الیزه برود، ناسزایی زیر لب گفت. این مراسم بیشتر از دو دقیقه طول نمیکشید اما همین هم برای کسی که استعداد گفتن چیزهای احمقانه داشت زیاد هم بود. استعدادی که آماندا فکر میکرد دارد.
محمدرضا
تجربۀ او نشان میداد که عدالت بهندرت به اندازهای که باید، عادل بود!
setareh.
اگر میخواهی برق بدزدی باید میانهروی داشته باشی تا بتوانی مدت بیشتری از مزایایش بهره ببری.
usofzadeh.ir
آلن امانوئل کارلسن چشمهایش را بست و کاملاً متقاعد شد که حالا باید برای همیشه برود. خیلی هیجانانگیز بود، کل سفر زندگیاش، ولی هیچچیز ابدی نیست، غیر از احتمالاً حماقت بشر.
nepeta
گفت بازیکردن نقش احمقها وقتی احمق باشی اصلاً کار سختی نیست. آلن گفت که نمیداند این کار چقدر سخت است چون تمام احمقهایی که آلن تا به حال در زندگیاش شناخته سعی میکردند برعکس عمل کنند.
سارا
تنها نتیجۀ هر انقلاب احتمالاً انقلاب بعدی بود، البته در جهت مخالف
amirhossein
همهچیز همانطور است که باید باشد و در آینده هم هرچه قرار باشد اتفاق بیفتد اتفاق میافتد.
Anonymous
عمو مدعی بود که پایان سوسیالیسم چیزی نیست جز اینکه درنهایت همه همدیگر را میکُشند تا اینکه فقط یک نفر بماند که همۀ تصمیمها را بگیرد. پس بهتر است از ابتدا به تزار، که مردی خوب و تحصیلکرده با آرمانهای جهانی است، اعتماد کنیم.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
وقتی به سن خاصی برسی، آسانتر حس میکنی که چهوقت همهچیز درست همانطور است که باید باشد.
اسحاق قاسمی
آیا پیش از آنکه همهچیز تمام شود باز هم فرصتی برای فکرکردن داشت؟ و آیا فرصتی داشت که فکر کند که فکر کرده است؟ ولی صبر کنید، چقدر باید فکر کنید تا فکرکردنتان تمام شود؟
☾Natsuki✶
در شرایطی خاص بهتر است که ندانی، یا دستکم دانستن آنچه را میدانی آشکار نکنی.
اسحاق قاسمی
او توضیح داد که مسئله این نیست که از مرگ ترسی داشته باشد، بلکه فقط فکر میکرد هنوز روی زمین کارهای بسیاری دارد که باید انجام بدهد.
اسحاق قاسمی
استدلال آلن دربارۀ دین همیشه این بوده که اگر از چیزی مطمئن نیستی لازم نیست حدس بزنی.
اسحاق قاسمی
«برای جنگیدن و پیروزشدن به اون بمب اتم لعنتی تو نیازی نداریم! چیزی که لازم داریم روحها و قلبهای سوسیالیسته! اونی که بدونه هیچوقت شکست نمیخوره، هیچوقت شکست نمیخوره!»
آلن گفت: «آره، البته مگه اینکه یکی بمب اتم بندازه روی سرش.»
☾Natsuki✶
آلن فکر کرد اصلاً لازم نبود مردم قرن هفدهم همدیگر را بکشند. اگر کمی صبور بودند، همهشان به هر حال آخر سر میمردند.
☾Natsuki✶
حجم
۳۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۴۴ صفحه
حجم
۳۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۴۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان