بریده‌هایی از کتاب کلکسیونر عطر

ما نباید با سخت‌گیری زیاد قضاوت کنیم، سرانجام، هرکس مسئول گناه خودش است."

" وقتی بزرگ‌تر شدی و به‌سوی جریان زندگی شنا کردی، خواهی دید که افراد ’خوب‘ وجود ندارند، دختر کوچولو. ما همۀ سعی‌مان را می‌کنیم و شکست می‌خوریم، خیلی سخت تلاش می‌کنیم و اغلب شکست می‌خوریم. آن را به خاطر داشته باش. ما نباید با سخت‌گیری زیاد قضاوت کنیم، سرانجام، هرکس مسئول گناه خودش است."

عطر باید یک داستان بگوید ــ داستانی از اینکه تو چه کسی هستی، چه‌ کسی ممکن است باشی، شاید حتی از کسی که می‌ترسی بشوی... همۀ این چیزها ممکن است. این عناصر بسیار خودمانی از یک زن هستند، درست شبیه امضایش یا آهنگ صدایش و آن احساسات و حالات وجودش را که بدون نام و زبان هستند می‌رساند.

حقیقت فقط وقتی اهمیت دارد که سودمند باشد."

" تو باید هنر اغواگری را یاد بگیری. به‌هرحال، کسی برای دمدمی‌مزاج ‌بودن پول نمی‌گیرد. فقط یک قانون وجود دارد؛ می‌توانی هرچیزی را به من بفروشی به شرطی که مرا ستایش کنی."

عشق یک هنر بود؛ یک بازی پرعشوه و بامهارت که بازیکنانی ماهر داشت؛ بازی‌ای که گریس رسمش را نمی‌دانست.

گریس لحظه‌ای فکر کرد. " زندگی موسیو تیسوت! دوست دارم در راحتی و آرامش بسیار زندگی کنم." و سپس در کمال تعجب خودش، افزود: " کسی به من نگوید چه‌کار کنم یا چه‌کار نکنم."

" هر مشکلی که داشته باشی، فقط خودت هستی. می‌فهمی؟ به ‌حدِ کافی بزرگ هستی که از حالا خودت پاسخ‌گو باشی."

دکتر نمی‌دانست زندگی بین خاطرات و پشیمانی، بدون چیزی برای تسکین چگونه است.

اِوا برای آنهایی که تلاش می‌کردند ارزش قائل می‌شد، مخصوصاً کسانی که همگانی و آشکارا تقلا می‌کردند.

نهنگ عنبر وقتی ماهی مرکب را می‌بلعد، آن را بالا می‌آورد. متمایل به سبز است، تودۀ تنفرآوری که روی سطح اقیانوس شناور می‌شود. در آفتاب و باران به‌عمل می‌آید تا اینکه به کنار ساحل آورده ‌شود و از این شروع حقیرانه، توصیف‌ناپذیرترین رایحه ایجاد می‌شود. حقیقتاً روی سطح پوست گسترش می‌یابد و رایحه‌اش در ذهن ثبت می‌شود."

عشق، خودخدمتی است. ما همه نوع کار را برای آرامش خودمان می‌کنیم و آن را عشق می‌نامیم

ساختن نیازمند تصور بیشتری است. من تعمیرکننده‌ام، برای من چالش در تشخیص آسیب‌دیدگی و حذف آن است."

تو خیلی کم برای باختن و خیلی زیاد برای به‌دست‌آوردن، قمار می‌کنی

می‌دانی گناه چه معنایی می‌دهد؟" " انجام چیزی اشتباه؟" مادام سرش را تکان داد. " آن یکی از معانی‌اش است، اما معنای دیگری به یونانی وجود دارد، هامارشیا که ترجمه می‌شود به ’به‌هدف‌نزدن‘. این معنا را ترجیح می‌دهم."

" مشکل تو رمانتیک‌ بودنت است و به‌همین‌خاطر به جایی نمی‌رسی. باید اهل عمل باشی. افراد رمانتیک خیلی راحت قلبشان می‌شکند."

یک شغل خوب داشتن، باید خوب باشد. میز کاری مرتب‌چیده‌شده، قفسه‌ای بایگانی‌‌‌‌‌‌‌شده و مهم‌تر از همه، هدف‌داشتن!

" من هیچ‌چیز بیشتر از پاره‌شیشه‌ای درخشان نیستم مادام. او نگاه می‌کند که چهرۀ خودش را ببیند، نه مال مرا."

شخصی که بینی‌ات را به خاک ‌مالیده و کتکت زده، لیس نمی‌زنی!"

" دستی را که به تو غذا داده است، گاز نمی‌گیری."