هفتاد و دو آفتاب از ایمان
که قوام زمین
در قیامتشان نشسته بود
R.Khabazian
دنیا به عشق محتاج است و نمیداند
R.Khabazian
کی میتوان از سادگی تو گفت
و هم
به دریافت خرمهرهٔ «نوبل» نائل آمد
من فرزند مظلوم توام
نه پاپیون میزنم
و نه پیپ میکشم
مثل تو ساده
که هیچ کنفرانس رسمی او را نمیپذیرد
R.Khabazian
میخواهم از همیشهٔ این اضطراب برخیزم
این دلگرفتگی مداوم شاید
تأثیر سایهٔ من است
که اینسان
گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستادهام
سایه
من از سکوت میآیم
از تاریک
از خالی از خشکسالی
من از عاقبت بیهودگی میآیم
سایه
اینسان که به تقدیس معصیت نشستی
و چشم از آفتاب بستی
بدان که جولان شیطان
به طلوع عشق نمیانجامد
مینا
دنیا در بستر نیرنگ
آرمیده است
اریستوکراسی
با جلیقهٔ مخمل
بر پلههای سازمان ملل
بار انداخته است
و به دنیا برگ زیتون تعارف میکند
و علیرغم طوفانهای غیر موسمی
و زلزله محتومی که در پیش داریم
ضیافت شامی
با حضور تراستها و کارتلها
به وسیلهٔ سیا
ترتیب داده میشود
و به جای نان
بر سفرههاشان
نقشهٔ دنیا میگذارند
کنتس مونت کریستو
آنسوی قلمرو چشمهامان
درختانی ایستادهاند
هزار بار
سبزتر از این جنگل کال
بعد از اینجا
اقیانوسیست
آبیتر از زلال
یله در بیکرانگی
چونان ابدیتی بیارتحال
کنتس مونت کریستو
ما زمستانیم
بیطراوت حتی برگ
آنان
در همیشهای از بهار ایستادهاند
بیمرگ
کنتس مونت کریستو
آنان
در همیشهای از بهار ایستادهاند
بیمرگ
کنتس مونت کریستو