بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از آسمان سبز | طاقچه
تصویر جلد کتاب از آسمان سبز

بریده‌هایی از کتاب از آسمان سبز

نویسنده:سلمان هراتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۶ رأی
۴٫۷
(۶)
آنان در همیشه‌ای از بهار ایستاده‌اند بی‌مرگ
R.Khabazian
بهار فلسفهٔ ساده ایست برای آنکه بدانیم زمین عرصهٔ کوچ است
کنتس مونت کریستو
بیا روشن، بیا بی‌کینه باشیم چو آه ساکتی در سینه باشیم برای کثرت خورشید در خویش بیا مثل دل آیینه باشیم
i_ihash
سجاده‌ام کجاست؟ می‌خواهم از همیشهٔ این اضطراب برخیزم این دل‌گرفتگی مداوم شاید تأثیر سایهٔ من است که این‌سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده‌ام سجاده‌ام کجاست؟
khorasani
و کوه‌ها نگاه ما را به بالا سوق می‌دهند کوه همیشه عجیب است در کوه تکلم خدا جریان دارد
کنتس مونت کریستو
اگر به مرگ اعتماد کنی معاد جاذبه ایست که تو را بر می‌انگیزاند سبزتر از هزار بهار
کنتس مونت کریستو
که درد بی‌غمی درد کمی نیست
hadiizadi
و انسانی که در بزرگداشت جنایت هورا می‌کشد و سقوط را با همان لبخندی که بر سرسره می‌نشیند جاهل است انسانی که راه‌کوره‌های مریخ را شناخته است اما هنوز کوچه‌های دلش را نمی‌شناسد
R.Khabazian
تا منتهای جنگل دنبال رد تو بودم جنگل تمام شد رد تو ناتمام جنگل تمام شد جنگل میان عبای تو گم شد و رد پای تو تا دورتر ستاره فرارفت
کنتس مونت کریستو
سبزتر از جنگل هیچ وسعتی بهار را نسرود و سرخ‌تر از شهید هیچ دستی در بهار گلی نکاشت
کنتس مونت کریستو
بهار تعجب سبزی‌ست در چشم‌های خاک روبه‌روی این شگفت درنگ کن و درختان تجسم استفهامی سبز که سال را چگونه سر آوردی و در زمین برای شکفتن حتی یک گل هیچ فکر کرده‌ای؟
کنتس مونت کریستو
مه، مهربانی مبهمی است تا خود را تنها تصور کنیم تنهایی راز بزرگی است در تنهایی بی‌تعارف مهمان دلمان خواهیم بود
کنتس مونت کریستو
او همه جا هست در اتوبوس کنار مردم می‌نشیند با مردم درد دل می‌کند و هرکس که وارد اتوبوس شود از جایش برمی‌خیزد و به او تعارف می‌کند و لبخند فروتنش را به همه می‌بخشد
کنتس مونت کریستو
بیرون این معین محدود رودی از ستاره جاری‌ست رودی از شهید با سکوت هم‌صدا شو تا بشنوی پشت آسمان چه می‌گذرد
کنتس مونت کریستو
به‌جز وسواس ما را همدمی نیست غمی و غصه‌ای و ماتمی نیست خدایا از چه من دل‌شاد باشم که درد بی‌غمی درد کمی نیست
i_ihash
بهار با تو درختی است بی‌نهایت سبز دریغ و درد از این بادهای پاییزی
R.Khabazian
سجاده‌ام کجاست؟ می‌خواهم از همیشهٔ این اضطراب برخیزم این دل‌گرفتگی مداوم شاید تأثیر سایهٔ من است که این‌سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده‌ام سجاده‌ام کجاست؟
R.Khabazian
دلم برای فضای ناپیدای مه لک زده است مه، مهربانی مبهمی است تا خود را تنها تصور کنیم تنهایی راز بزرگی است در تنهایی بی‌تعارف مهمان دلمان خواهیم بود اینجا همه با آسمان حرف نمی‌زنند اینجا زیر نور نئون آسمان پیدا نیست
R.Khabazian
باید عطش و سنگلاخ را تجربه کرد آسایش از مقصد دورمان می‌دارد
R.Khabazian
تو آمدی ساده‌تر از بهار مثل تلاوت آیه‌های قیامت با بعثتی عظیم در پی و ما از خویش پرسیدیم زیستن یعنی چه؟ و یاد گرفتیم بگوییم توکلت علی الله
R.Khabazian

حجم

۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد