بریدههایی از کتاب مرشد و مارگریتا
۳٫۹
(۳۹)
اشتباه اصلی شما اين است كه اهميت چشمهای آدمها را دستكم میگيريد. اين را بدانيد كه اگر زبان میتواند حقيقت را پنهان كند، چشمها نمیتوانند، هرگز. پرسشی دور از انتظار از شما میكنند، حتا يكه هم نمیخوريد، خيلی سريع به خودتان چيره میشويد و میدانيد برای پنهانكردن حقيقت چی بايد بگوييد، با اعتمادبهنفس كاملی حرف میزنيد و هيچ ماهيچهای از صورتتان تكان نمیخورد، اماــ افسوس!ــ حقيقت كه اين پرسش برايش هشداری بوده، ناگهان از اعماق روحتان اوج میگيرد و به چشمانتان میرسد؛ آنوقت كار تمام است. آن را میبينند و شما مشتتان باز میشود.»
Abuzar Kiyan
اگر بدی وجود نداشته باشد، نيكی تو بهچه درد میخورد و زمين چنانچه سايههای شر در آن حضور نداشته باشند، به چه صورتی درمیآيد؟
MahShid Pourhosein
كسی كه فردی را میپرستد، بايد در سرنوشت او هم شريك باشد.
عقل سرخ
ناشناس با لحن ملايمی گفت: «مرا ببخشيد، اما برای ادارهكردن، آدم بايد بتواند آينده را كموبيش با دقت پيشبينی كند، آن هم در مهلتی كوتاه. باری ــ اجازه بدهيد از شما بپرسم ــ چهگونه آدم میتواند بر سرنوشت خود حاكم باشد وقتی كه نهتنها قادر نيست كوچكترين پيشبينیای برای آينده، حتا برای مدتی كوتاه كه مسخره بهنظر میآيد، يعنی فرض كنيم هزار سال بكند، بلكه حتا نمیتواند نسبت به فردای خودش كوچكترين اطمينان خاطری داشته باشد؟»
شاهین
واقعيتها سمجترين چيزها در دنيا هستند
MahShid Pourhosein
صدايش را پايين آورد و پرسيد: «يسوعای ناصری آيا خدايانی هستند كه تو به آنها اعتقاد داشته باشی؟»
يسوعا جواب داد: «فقط يك خدا وجود دارد و من به او ايمان دارم.»
شاهین
با اين آدمها آنگونه كه هستند بايد رفتار كرد... آنها عاشق پول هستند و هميشه هم وضع بههمين قرار بوده است. بشريت پول را دوست دارد، چه كاغذی باشد، چه پوست بز، چه از برنز، چه از طلا. آنها البته بازيگوش و بیفكر هستند... ولی خب... گاهی بخشندگی به دلشان راه میيابد... میشوند آدمهايی ساده و معمولی... مثل آدمهای پيش از تاريخ كه با مسألهی مسكن به فساد نگراييده بودند...»
کاربر mim_ alf
سرانجام بگو كيستی؟
ــ من بخشی از آن نيرويی هستم كه تا ابد خواهان شر است وتا ابد جز خيرخواهی، كار ديگری انجام نمیدهد.
گوته، فاوست
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
سرانجام بگو كيستی؟
ــ من بخشی از آن نيرويی هستم كه تا ابد خواهان شر است وتا ابد جز خيرخواهی، كار ديگری انجام نمیدهد.
sara
«خورشيد دارد غروب میكند و باز هم از مرگ خبری نيست.»
nazanin
«عشق مانند آدمكشی كه در گوشهی تاريكی از پسكوچهای ناگهان قد علم كند، ناگهان در دلمان شعلهور شد و هردومان را به آتش كشيد. آنگونه كه صاعقه بر سر كسی فرود میآيد، يا خنجری سينهی كسی را میشكافد، وانگهی پس از آن تأييد كرد، اين رويداد به اين صورت اتفاق نيفتاده، چون بهطور حتم، از خيلی وقت پيش يكديگر را دوست میداشتهايم، هميشه، بدون اينكه هم را بشناسيم، يا هرگز همديگر را ديده باشيم
jef_raj
هر قدرتی خشونتی است كه نسبت به مردم اِعمال میشود و زمانی خواهد رسيد كه ديگر قدرتی بهجا نخواهد ماند، نه مال سزار و نه مال هر كس ديگری. آدمها وارد دوران حكمفرمايی حقيقت و عدالت خواهند شد كه هرگونه قدرتی در آن بیثمر خواهد بود.»
شکوفه
ــ بله، او مرده. مرده... اما ما، زندهايم!
بله، موجی از درد راه افتاد، بالا گرفت، برجا ماند... سپس فروكش كرد، بعد شروع كردند به مرتبكردن ميزها، عدهای پنهانی يا آشكارا جرعهای شراب نوشيدن و در پی آن تكهای غذا به دهان گذاشتند. يعنی آدم بايد از خوردن كوفتهی جگر پرندگان چشم بپوشد؟ با گرسنهماندن، چه كمكی به برليوز میتوانيم بكنيم؟ چون بالاخره ما كه آدمهای زندهای هستيم.
jef_raj
. كی میميريد؟»
متصدی بوفه حركتی طغيانآميز كرد و جواب داد: «هيچكس اين موضوع را نمیداند و به كسی هم مربوط نيست.»
صدای توی اتاق بغلی با لحن وحشتناكی گفت: «هيچكس نمیداند؟ ارواح عمهات. اين موضوع به همان سادگی دو جملهی نيوتون است. او نهماه ديگر، در فوريهی سال آينده، از سرطان كبد و در بيمارستان دانشگاه، اتاق شمارهی چهار خواهد مرد.»
کاربر mim_ alf
كسی كه فردی را میپرستد، بايد در سرنوشت او هم شريك باشد.
MahShid Pourhosein
خودت را در اين كاخ به بند كشيدهای و به هيچكس اعتماد نداری. قبول كن كه آدم نمیتواند همهی مهربانیاش را به يك سگ اختصاص بدهد. زندگیات بیمايه و توخالی است، سرورم.»
amin azadi
زندانی تعريف كرد: «ميان حرفهايی كه به او زدم، اين را هم گفتم هر قدرتی خشونتی است كه نسبت به مردم اِعمال میشود و زمانی خواهد رسيد كه ديگر قدرتی بهجا نخواهد ماند، نه مال سزار و نه مال هر كس ديگری. آدمها وارد دوران حكمفرمايی حقيقت و عدالت خواهند شد كه هرگونه قدرتی در آن بیثمر خواهد بود.»
ــ بعد چی گفتی؟
ــ بعد؟ هيچی. در اين موقع بود كه مردم به من هجوم آوردند، دستهايم را از پشت بستند و بهزندانم انداختند.
شاهین
چندبار تابهحال به شما گفتهام كه اشتباه اصلی شما اين است كه اهميت چشمهای آدمها را دستكم میگيريد. اين را بدانيد كه اگر زبان میتواند حقيقت را پنهان كند، چشمها نمیتوانند، هرگز
jef_raj
ديگر هرگز به فكرت نخواهد رسيد مرا از خودت برانی. يك نفر هنگامی كه در خوابی، مراقبت خواهد بود و آن يكنفر منم
کاربر mim_ alf
كسی كه فردی را میپرستد، بايد در سرنوشت او هم شريك باشد.
کاربر mim_ alf
حجم
۴۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۴۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰۵۰%
تومان