بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مشهور آسمان | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مشهور آسمان

بریده‌هایی از کتاب مشهور آسمان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۳ رأی
۴٫۸
(۱۳)
یوسف چون گناه نکرده باید زندانی شود و بی‌گناهی، کم گناهی نیست در میدان عشق!
کاربر ۳۴۵۴۸۲۶
سه چیز نجات دهنده است: غذا دادن، سلام به بزرگ و کوچک نمودن و نماز شب، در حالی که مردم خواب هستند.
صدف
جمله «اشهد ان محمدا عبده و رسوله» در نماز به ما می‌آموزد که اول باید عبد بود و بعد رسول! اول باید به عبودیت رسید و سپس رسالت خلق را بر دوش گرفت. اول خودسازی بعد دیگر سازی.
صدف
می‌گفت: ما باید حق را بخواهیم، و آن را برای حق بخواهیم و از راه حق! و حتی حق خود را چنان بخواهیم که موجب قوت باطل نگردد؛ یعنی دشمنان سوء استفاده نکنند.
javad
چنان‌که مرسوم است برخی اشکال می‌گیرند که چرا طلبه‌ها کار یدی نمی‌کنند و حال آن که علی (ع) کار می‌کرد؛ یادم نیست که کسی همین مطالب را به صورت پرسش مطرح کرد یا خود ایشان فرمود: علی (ع) که روی زمین کار می‌کرد، به این خاطر بود که او را از کار کردن روی استعدادها محروم کرده بودند و گرنه هرگز آدم‌ها را رها نمی‌کرد. یکی از برادران طلبه که گویا دل آزردگی زیادی از برخورد برخی بی‌انصاف‌ها داشت پرسید: راستی به نظر شما مفت‌خور کیست؟ فرمود: مفت‌خور کسی است که مشغول انجام تکلیف نباشد. اگر پزشکی بتواند پزشک تربیت کند، ولی تعلیم را رها کرده و مطب باز کند که خود را تأمین مالی کند، بر مسند وظیفه ننشسته است.
راء
آن روح قدسی فرمود: جمله «اشهد ان محمدا عبده و رسوله» در نماز به ما می‌آموزد که اول باید عبد بود و بعد رسول! اول باید به عبودیت رسید و سپس رسالت خلق را بر دوش گرفت. اول خودسازی بعد دیگر سازی. اگر چنین نباشی، مبارزه در دراز مدت دچار آفات عظیمی می‌شود. یا خلق بت تو می‌شود یا تو خودت را بت خلق می‌کنی.
راء
آن آقا گفته بود: اصلا چرا شما باید با این آدم‌های ناجور حرف بزنید و معاشر باشید؟! استاد پاسخ داده بود: خیلی جالب است! پس بگویید پزشک‌ها از این به بعد روی در مطب بنویسند ورود اسهالی‌ها ممنوع!
Hamidreza TORBO
گناهی که به توبه متصل شود و تو را به خدا تسلیم کند از طاعتی که تو را مغرور سازد بهتر است.
Mousavi.morteza
بعد از افطار یکی از شب‌های رمضان، چند نفر از بچه‌ها کشتی می‌گرفتند و صفایی هم شاید به خاطر ظرفیت سنجی دوستانش، بعضی بچه‌ها را به جان دوستانش می‌انداخت و تشویق می‌کرد که با هم کشتی بگیرند و به این صورت تحمل خود را ببینند و شادی و ناراحتی خود را اندازه بگیرند. زیرا فراوان می‌گفت که ما همان قدر هستیم که برای چیزی ناراحت یا خوشحال می‌شویم.
Mousavi.morteza
جوان بودم، یک لباس و قبای نو قشنگی پوشیده بودم و از گذرخان می‌آمدم و خیلی هم لذت می‌برم و سینه را سپر کرده بودم. ناگهان صدایی آمد. نگاه کردم دیدم یک چوب با میخش چنان قبای مرا کشیده و پاره کرده که هیچ طور نمی‌شود آن را پوشاند. خدا شاهد است این مسأله به قدری مرا متحول کرد و به من تعلیم داد و مبهوت و شرمنده ساخت که گویی سرتا پای وجودم را محبت و عنایت خدا در بر گرفته به گفته پیر ری: به بیابان رفتم، عشق باریده بود چندان که پایم در عشق فرو می‌رفت.
Mousavi.morteza
یکی از بستگان دور استاد تعریف کرد: ما در تهران زندگی می‌کردیم. روزی شیخ در همان سنین جوانی به محل کار من آمد. من او را ملبس به لباس طلبگی ندیده بودم. با شگفتی گفتم تو هم به این لباس وارد شدی؟ او پرسید: مگر چه عیبی دارد؟ گفتم: مگر نمی‌بینی کسی به این لباس خوش بین نیست و اعتباری ندارد! او گفت: چند نفر روحانی داریم؟ گفتم: مثلا ده هزار تا. پرسید: چند تای آنها خوبند؟ گفتم: صد تا! پاسخ داد: می‌خواهم صد و یکمی باشم... .
Mousavi.morteza
در یکی از آن روزها که با برخی طلبه‌ها به اطراف شهر برای ورزش یا تغییر وضعیت (به قصد نشاط) بیرون رفته بودند، بحث از برکت شد. استاد پرسید: می‌دانید معنی برکت چیست؟ بعد خودش توضیح داد: اگر دقت کرده باشید می‌بینید گوسفند سالی یک بچه می‌زاید و حال آن که سگ سالی ده الی دوازده توله می‌زاید. اما از گوسفندان هر روز می‌کشند و باز هم هست و اما سگ حضوری ندارد. این برکت است.
Mousavi.morteza
خود استاد می‌فرمود: گاه پیش می‌آمد که برای برداشتن چیزی به اتاق می‌رفتم و در اتاق یادم می‌رفت چه می‌خواسته‌ام و وقتی بیرون می‌آمدم، یادم می‌آمد ولی وقتی دوباره به اتاق بازمی‌گشتم دوباره یادم می‌رفت و این چند بار تکرار می‌شد. آن وقت می‌فهمیدم چقدر عاجزیم و دچار فقر هستیم. که اگر او مددی نکند و عنایتی مداوم نداشته باشد در کوچک‌ترین کارهایمان درمی‌مانیم.
Mousavi.morteza
ذکر حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) سزاوار است: فردی نزد امام (ع) به دوستش گفت: خدا برایت ناخوشایند پیش نیاورد! علی (ع) به او گفت: برای دوستت طلب مرگ کردی! زیرا هر کس در این دنیا زندگی می‌کند، ناچار است که با ناخوشایندها مواجه شود. (یعنی فقط مرده‌ها مسأله ندارند.)
Mousavi.morteza
در مجلس ختم والد دانشمندشان آیة‌الله صفایی حایری مشاهده شد که هنگام خروج به افرادی که تسلیت می‌گفتند، چند کلمه‌ای صحبت می‌کرد. به ویژه هنگامی که افراد مسن تسلیت می‌دادند. وقتی طبق سنت مرسوم به منزلشان بازگشتیم، از ایشان پرسیدند: شما به بعضی افراد چیزی می‌گفتید! علّت چه بود؟ پاسخ داد: من از این تسلیت‌های مرسوم تعجب می‌کنم و آنها را قبول ندارم. به همین دلیل وقتی می‌گفتند: آخرین غم شما باشد، یا ان شاء الله در شادی‌ها خدمت برسیم و... . به آنها می‌گفتم: شما دیگر چرا؟ اگر قبول داریم که دنیا زندان مؤمن است. آنگاه بگویند از ده تازندانی یکی فرار کرد، باید غمگین شویم؟ و مگر غم‌های دنیا به آخر می‌رسد... .
Mousavi.morteza
در شب عروسی صبیه‌شان، داماد و دخترش را صدا زده و گفته بود، دخترم را به مرد می‌دهم نه به مَهر! و توصیه نمود به یکدیگر حکومت نکنید. بلکه حکومت خدا را بپذیرید.
Mousavi.morteza
گروهی بر او اعتراض کردند که فلسفه را قبول ندارید. پاسخی جامع داد که: خیر! در نگاه من... . علم می‌تواند نکته‌ها و نهفته‌های دین را آشکار نماید و فلسفه می‌تواند اجمال‌ها و خلاصه‌های مذهب را توضیح دهد. امّا بینش علمی براساس تجربه و بینش فلسفی براساس استدلال و بینش عرفانی براساس شهود، همه و همه محتاج بینش دینی هستند. همان طور که مذهب، به علم در هدف و انگیزه و شکل‌بندی جهت می‌دهد همان طور بر فلسفه و عرفان اثر می‌گذارد و یقین و شهودِ این دو را راه می‌برد. من در حالی که برای این سه، حرمت‌شان را قائلم، اما محدودیتشان را هم باور کرده‌تام و این است که به وحی روی آورده‌ام.
Mousavi.morteza
می‌گویند یک حورالعین می‌دهند که قدش چند متر، پیشانیش چنان بلند که روی آن بسم الله نوشته و از این دست حرف‌ها و سپس پیروزمندانه خندید. حاج شیخ به او پاسخی قوی و زیبا دارد که او را خاموش نمود. مضمون پاسخ چنین بود که جغرافیای هر حرفی را باید فهمید. اگر زمانی که یک ذره اسپرم در پشت پدرت بودی به تو می‌گفتند که می‌خواهند همسری به تو بدهند که چند میلیارد برابر توست. تو در شگفت می‌شدی و می‌گفتی من چنین زنی را می‌خواهم چه کنم؟! امّا توجّه نداری که آن زن در محیط دیگری با ظرفیت و استعداد دیگری مورد نظر است و همین مرد هم در دنیا طراز همان زن می‌شود.
Mousavi.morteza
روزی یکی از مراجعین گفت: اختلافی با همسر دارم که به منزل مادر و پدر من نمی‌آید من هم امروز دعوت شده‌ام و می‌خواهم تلافی کنم و به خانه پدر و مادر او نروم. استاد فرمود: نه! به خانه آنها برو. ولی در حین گفتگو بگو می‌خواستم نیایم. وقتی پرسیدند: چرا؟ تو هم گلایه کن و آنگاه پدر و مادر همسرت هم او را به اشتباهش آگاه می‌کنند و با نصیحت آنان مسأله حل می‌شود. برای همین روش‌های سازنده او بود که روزی یکی از جوان‌های کاسب در مغازه‌اش به من گفت: خدا رحمت کند، آقای صفایی جوشکار بود. او با خاطره و ذهنیتی که از شیخ داشت و با ادبیات خودش استاد را توصیف نمود.
Mousavi.morteza
روزی یکی از چهره‌های مشهور روحانی پولی قابل توجه نزد شیخ آورد و چنین عنوان نمود که: این پول را برخی خیرین از بزرگان داده‌اند که به مصرف خوب برسد و من فکر کردم شما یکی از همین جاها باشید آن بزرگوار که همیشه در مقام آموزش بود و برایش شخص‌ها مطرح نبودند به پول‌ها اعتنایی نکرد و گفت: آقای... من از کوزه‌های شکسته آب نمی‌گیرم. من از چشمه آب می‌گیرم و سرش را لحظه‌ای به آسمان دوخت. آن آقا چند دقیقه‌ای مبهوت نشست و سپس متأثر از این بلندی طبع برخاست و رفت.
Mousavi.morteza

حجم

۲۰۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۲۰۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان