بریدههایی از کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید
۳٫۹
(۱۱۵)
اثرات "آموزش مسمومِ" دوران کودکی، چگونه میتواند در بزرگسالی، شور و نشاط ما را نابود کند. این اثرات، حتی اگر نیازها و احساسات واقعی ما را نکُشد، میتواند آسیب قابل توجهی به آنها بزند. روش تربیتی معروف به "آموزش مسموم" افراد بسیار فرمانبری تولید میکند که فقط میتوانند به نقابی اعتماد کنند که در کودکی مجبور بودند به چهره بزنند، زیرا در کودکی، در ترس دائمی از تنبیه شدن به سر میبردند. اصول اساسی روش آموزش مسموم این است: "من تو را به روشی تربیت میکنم که برایت خوب است. اگر تو را کتک میزنم یا با حرفهایم عذابت میدهم و تحقیرت میکنم، فقط به خاطر صلاح خودت است
محمدرضا
پدر و مادرها برای برآورده کردن نیازهای خود، از کودکان، به طور فاجعهآمیزی سوءاستفاده میکنند و جامعه این واقعیت را سرسختانه پنهان میکند؛ ما آگاه نیستیم.
sinooze
خشونت والدین همیشه بر جسم کودک نیست (گرچه نود درصد از جمعیت جهان در کودکی کتک میخورند). این خشونت گونههای مختلف دارد، از جمله نبود مهربانی و ارتباط خوب، غفلت از نیازهای نوزاد، عذابهای روحی او، تنبیهات بیرحمانه، سوءاستفادهٔ جنسی، سوءاستفاده از مهر و محبت بیقیدوشرط کودک، اخاذی عاطفی، تخریب شخصیت، و انواع بیشمار دیگری از روشهای اعمال قدرت.
نیلوفر غزالی
افرادی که در کودکی آزار دیدهاند تنها زمانی میتوانند فرمان چهارم از ده فرمان را انجام دهند که از احساسات واقعی خود فاصله بگیرند و آنها را بهشدت سرکوب کنند. این افراد نمیتوانند پدر و مادر خود را دوست داشته باشند و به آنها احترام بگذارند، زیرا هنوز ناخودآگاه از آنها میترسند؛ آنها هر قدر هم تلاش کنند نمیتوانند رابطهای راحت و مطمئن با والدین خود برقرار کنند.
sinooze
هر چقدر بزرگتر میشویم، پیدا کردن افراد دیگر برای سیراب کردن ما از عشقی که پدر و مادر از ما دریغ کردهاند، سختتر میشود. اما انتظارات بدن با بالا رفتن سن کاهش نمییابد، بلکه به طرف دیگران هدایت میشود که معمولاً فرزندان یا نوههایمان هستند. تنها راه نجات بدن این است که از عملکرد بدن و نیازهایش آگاهی یابیم و با کنار گذاشتن سرکوب و انکار، واقعیت دوران کودکیمان را بشناسیم. فقط در این صورت است که میتوانیم در وجودمان شخصی را پرورش دهیم که بتواند حداقل برخی از نیازهایی را برآورد که از زمان تولد در انتظار برآورده شدن بوده. بدین ترتیب میتوانیم به خودمان توجه کنیم و احترام بگذاریم و هیجاناتمان را درک کنیم و نیز حمایت مورد نیاز و عشق بیچونوچرایی را به خودمان ارزانی داریم که والدینمان از ما دریغ کردهاند.
کاربر ۳۲۰۶
بدن ما دقیقاً میداند ما به چه چیزی نیاز داریم، از چه چیزی محروم شدهایم، چه چیزی برایمان خوشایند نیست و به چه چیزی حساسیت داریم. اما بسیاری از مردم ترجیح میدهند از داروها و مواد مخدر یا الکل کمک بگیرند که فقط مسیر راهیابی به واقعیت را کاملاً سد میکند. چرا؟ چون پی بردن به واقعیت، دردناک است؟ دقیقاً همین است. اما این درد موقتی است و با مراقبتهای درمانی مناسب رفع میشود.
Mahtab Noedoost
او به عنوان یک کودک، به عشق یا حداقل توهم عشق نیازمند بود.
leili L
بلوغ واقعی یعنی انکار نکردن واقعیت. یعنی فهمیدن رنجهای فروخورده و پذیرش آگاهانه و درک کردن داستان ذخیره شده در بدن به جای سرکوب آن. اینکه پس از بلوغ واقعی، ارتباط با والدین میتواند حفظ شود یا خیر، بستگی به شرایط هر فرد دارد. آنچه مطلقاً ضروری است، پایان دادن به وابستگی مخربی است که فرد با والدین درونیشدهٔ دوران کودکیاش دارد. این وابستگی، اگرچه نامش را عشق میگذاریم، بیشک هرگز شایستهٔ این نام نیست و از ترکیبات مختلفی تشکیل شده است مانند قدردانی، دلسوزی، توقع، انکار، توهم، اطاعت و ترس از تنبیه شدن.
کاربر ۳۳۳۶۹۱۷
اما اگر در وجودمان نفرتی وجود دارد، ممنوع کردن آن، یعنی کاری که همهٔ دینها انجام میدهند، به صلاح نیست. اگر میخواهیم چارهای برگزینیم تا مردم را از وابستگی مولد نفرت خلاص کند، باید دلایل نفرت را بشناسیم.
MSadra
چرا بیشتر مردم (از جمله "کارشناسان") به جای گوش سپردن به دانش ذخیره شده در بدنشان، ترجیح میدهند به قدرت داروها باور داشته باشند؟ بدن ما دقیقاً میداند ما به چه چیزی نیاز داریم، از چه چیزی محروم شدهایم، چه چیزی برایمان خوشایند نیست و به چه چیزی حساسیت داریم.
melik
چیزی که ما به هیچ وجه احتیاج نداریم، تعلیم دهنده، یا هر کسی است که برای ما "برنامه دارد"، و یا روانکاوی که یاد گرفته است از آسیبهای دوران کودکی بیتفاوت بگذرد و گفتههای او را تخیلات تعبیر کند. ما دقیقاً عکس این را نیاز داریم؛
melik
اگر کسی به او میگفت: "لازم نیست به پدرت احترام بگذاری. کسانی که تو را آنقدر اذیت کردهاند شایستهٔ عشق و احترام تو نیستند حتی اگر والدین تو باشند. بهایی که برای چنین احترامی میپردازی و عذاب جسمیایکه به خاطر آن تحمل میکنی وحشتناک است. اگر دیگر از فرمان چهارم اطاعت نکنی میتوانی خودت را از چنین عذابی خلاص کنی".
شیلر در مقابل این گفته، چه پاسخی میداد؟
Aida
خشونت والدین همیشه بر جسم کودک نیست (گرچه نود درصد از جمعیت جهان در کودکی کتک میخورند). این خشونت گونههای مختلف دارد، از جمله نبود مهربانی و ارتباط خوب، غفلت از نیازهای نوزاد، عذابهای روحی او، تنبیهات بیرحمانه، سوءاستفادهٔ جنسی، سوءاستفاده از مهر و محبت بیقیدوشرط کودک، اخاذی عاطفی، تخریب شخصیت، و انواع بیشمار دیگری از روشهای اعمال قدرت. این سیاهه را پایانی نیست. بدترین چیز این است که کودک مجبور میشود یاد بگیرد این رفتارها را "عادی" تلقی کند؛ چون رفتار دیگری نمیشناسد. کودکان همیشه مشتاقانه والدینشان را دوست دارند؛ حتی اگر آنها هزار بلا سرشان بیاورند.
Fereshte. Mirmohammadi
بیماریهای مهلک، مرگ زودرس و خودکشی از نتایج طبیعی تسلیم شدن در برابر قوانینی است که اخلاق مینامیم. این نوع قوانین اخلاقی، در واقع زندگی و شخصیت واقعی ما را سرکوب میکند. تا زمانی که ما برای این قوانین بیش از خود زندگی احترام قائلیم، این سرکوب در سراسر جهان ادامه پیدا خواهد کرد. بدن در برابر چنین رفتاری شورش میکند، اما تنها زبانی که در اختیار دارد بیماری است.
keyvan eskandari
اما آن تمام حقیقت نبود، بلکه چیزی بود که جامعه بهعنوان تمام حقیقت قبول کرده بود.
keyvan eskandari
نکتهٔ اصلی این است که بدن نمیتواند با فرمانهای اخلاقی ارتباط برقرار کند. بدن کاملاً با اصول اخلاقی بیگانه است. کارکردهای بدن مانند تنفس و گردش خون و هاضمه تنها به هیجاناتی که واقعاً حس میکنیم واکنش نشان میدهند، نه به پند و اندرزهای اخلاقی. بدن واقعیتها را حفظ میکند.
فرشته
از آنجا که همیشه کوشش میکردم در چارچوب ارزشهای اخلاقی مقبول حرکت کنم، تمام تلاشم را بهکار میبستم تا وانمود کنم احساسات خوبی دارم؛ در حالی که چنین احساساتی نداشتم. از طرف دیگر میکوشیدم احساسات بدی را که واقعاً داشتم نادیده بگیرم. هدفم این بود که طوری رفتار کنم تا دیگران مرا دوست داشته باشند. اما تمام تلاشم بیهوده بود. در آخر فهمیدم اگر حس عشق در من نباشد، بهزور نمیتوانم آن را بروز دهم. از طرف دیگر، دریافتم همین که دست از مجبور کردن خودم به عشق ورزیدن بردارم و پیروی از اوامر اخلاقی را کنار بگذارم، حس عشق خود به خود شکوفا میشود (مثلاً عشق به فرزندانم یا دوستانم). اما چنین احساسی فقط زمانی بروز میکند که احساس آزادی داشته باشم و تمام احساساتم، از جمله احساسات منفی را بپذیرم.
فرشته
نمایشنامهنویس مشهور، هنریک ایبسن از افرادی که در رأس قدرت هستند و با دغلبازی از مردم و جامعه سود میبرند، بهعنوان "ستونهای جامعه" یاد میکند. امیدوارم از این به بعد کسانی که واقعیت زندگی خود را میشناسند و خود را از دروغهای اخلاق متعارف خلاص میکنند، ستونهای جامعهٔ آینده باشند؛ جامعهای که باید بر اساس شناخت آگاهانه بنا شود. بهنظر من، بدون آگاهی از اینکه در آغاز زندگی، چه بر سر ما آمده، تمام تار و پود فرهنگ ما، چیزی جز نمایشی مسخره نخواهد بود.
Hopefull_librarian
هر جا بتوانند ترس و نگرانی و ناامنی دوران کودکیشان را با کمک قدرت خارجی، کنار بزنند، از این الگوها استفاده میکنند. اینگونه است که دیکتاتورها متولد میشوند: اینها افرادی هستند که نگرش تحقیرآمیز ریشهداری به دیگران دارند، افرادی که هرگز در کودکی محترم شمرده نشدهاند. و بنابراین تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا در بزرگسالی به کمک دم و دستگاه عظیمیکه برای قبضهٔ قدرت بنا کردهاند، احترام دیگران را جلب کنند.
عباص
نظام اخلاقی به ما میگوید باید چه کار کنیم و چه کار نکنیم، ولی نمیگوید باید چه احساسی داشته باشیم. احساسات اصیل، نه بهزور تولید میشود و نه از بین میرود. ما فقط میتوانیم آنها را سرکوب کنیم و خودمان را فریب دهیم و بدنمان را گول بزنیم.
masoome
حجم
۲۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۸۳,۰۰۰
۵۸,۱۰۰۳۰%
تومان