بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بدن هرگز دروغ نمی‌گوید | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بدن هرگز دروغ نمی‌گوید

بریده‌هایی از کتاب بدن هرگز دروغ نمی‌گوید

۳٫۹
(۱۱۴)
احساسات وسیلهٔ خودنمایی نیست، بلکه ابزار پیچیده‌ای است در مبارزه برای زنده ماندن. آنتونیو ر. داماسیو
kimia mosavi
نمی‌خواهم طوری باشم که شما می‌خواهید. شجاعت این را هم ندارم آن‌طور باشم که خودم می‌خواهم. هنوز میان شما احساس تنهایی و طردشدگی دارم. اما آیا تنهایی من به این علت نیست که مدام سعی می‌کنم شما را راضی نگه دارم؟ اما با این کار به خودم خیانت می‌کنم.
FaRzAnEh
به عقیدهٔ روث، قدرت این فرمان از آنجا ناشی می‌شود که اضطراب و احساس گناهی را تقویت می‌کند که پدر و مادرمان در سنین پایین در وجود ما کاشته‌اند. او دقیقاً قبل از اینکه بفهمد پدر و مادرش را دوست ندارد، دچار اضطراب شدیدی شده بود. روث، قبلاً تلاش کرده بود آنها را دوست داشته باشد؛ هم به خودش و هم به آنها وانمود کرده بود که آنها را دوست دارد. به محض اینکه از این موضوع آگاهی پیدا کرد، اضطرابش ناپدید شد. فکر می‌کنم بسیاری از افراد همین احساس را خواهند داشت اگر کسی به آنها بگوید: "نیازی نیست به پدر و مادرت احترام بگذاری و عشق بورزی. آنها به تو آزار رساندند. نیازی نیست خودت را مجبور کنی احساسی را نشان بدهی که در وجود تو نیست. رفتار اجباری و وانمود کردن، هرگز هیچ سودی نداشته است. در مورد تو، حتی می‌تواند مخرب هم باشد؛ بدنت بهای آن را خواهد پرداخت."
فرشته
اگر پدر و مادرمان در کودکی با خشونت با ما رفتار کرده باشند دقیقاً چرا باید به آنها عشق بورزیم؟ جواب‌ها خیلی سریع و بی‌تفکر بود. احساسات گوناگونی نام برده شد: محبت به بزرگترهایی که خیلی اوقات بیمار و رنجور هستند، قدردانی برای نعمت زندگی و روزهایی که کتک نخوردیم، ترس از اینکه آدم خبیث نامیده شویم و این عقیده که ما باید کارهای والدینمان را ببخشیم، در غیر این صورت، هرگز واقعاً بزرگ نمی‌شویم. این پاسخ‌ها باعث شد بحث داغی در بگیرد و همهٔ این نظرات به چالش کشیده شد.
فرشته
که پیروی از یک هنجار رفتاریِ خاصِ دیرینه -فرمان چهارم (احترام به پدر و مادر)- اغلب ما را از قبول احساسات واقعی‌مان باز می‌دارد و در نتیجه، بهای اجرای این فرمان را با ابتلا به بیماری‌های مختلف جسمی می‌پردازیم.
فرشته
اگر من بخواهم همیشه متفاوت از آنچه هستم باشم، و اگر کلاوس هم همین را بخواهد، دیگر نمی‌توانم خودم را دوست داشته باشم، و نمی‌توانم باور کنم دیگران مرا دوست دارند. به هر حال، آنها چه کسی را دوست دارند؟ کسی که من نیستم؟ کسی که بتوانند تغییرش دهند تا دوستش داشته باشند؟ من حتی سعی هم نخواهم کرد به چنین "عشقی" دست پیدا کنم. از این نوع دوست داشتن، خسته‌ام.
Sepideh
زیرا او به عنوان یک کودک، به عشق یا حداقل توهم عشق نیازمند بود.
Z.B
او از یک طرف در دلش از مادرش نفرت داشت و از طرف دیگر، وابستگی فرمانبرانه‌ای به او پیدا کرده بود.
Z.B
بیماری آسم او نشانه‌ای از این سردرگمی بود: "من هوای بسیاری تنفس می‌کنم، اما نباید آن را بیرون بدهم. هر چیزی که مادرم به من می‌دهد، باید برایم خوب باشد، حتی اگر مرا خفه کند."
Z.B
کودکان سخت می‌کوشند دریافت‌های خود را طوری تفسیر کنند که چیزهایی را که دیگران جنایت قلمداد می‌کنند، خوب ببینند. کودکان چارهٔ دیگری ندارند.
Z.B
این درست نیست که نفرت ما را بیمار می‌کند؛ هیجانات سرکوب‌شده و از هم گسسته و نه احساسات خودآگاه و ابراز شده، می‌تواند ما را دچار بیماری کند. (۱) در بزرگسالی ما فقط هنگامی نفرت می‌ورزیم که نتوانیم احساساتمان را آزادانه ابراز کنیم. این وابستگی است که ما را به نفرت ورزیدن وامی‌دارد.
Hami
۱.      "عشق" به والدین از طرف فرزندانی که قبلاً مورد آزار قرار گرفته‌اند، عشق نیست. بلکه وابستگی پر از توقع و توهم و انکار برای تمام طرفین درگیر است و بهای سنگینی خواهد داشت
sinooze
کوری هیجانی (چشم بستن بر هیجانات) معمولاً تفننی (خود-) ویرانگر است که خودمان مجبوریم هزینهٔ آن را بپردازیم
sinooze
در نامهٔ جیمز جویس به همسرش (در ۲۹ آگوست ۱۹۰۴، بلافاصله بعد از مرگ مادرش، برخلاف توصیفات ستایش‌گرانهٔ او از پدرش) می‌خوانیم: "چگونه می‌توانم مفهوم خانه را دوست داشته باشم؟... فکر می‌کنم مادرم به خاطر رفتارهای بد پدرم و رک‌گویی‌های بدبینانهٔ من و سال‌ها تحمل زحمت‌های دیگر، آهسته‌آهسته دق کرد. وقتی در تابوت دراز کشیده بود، به صورتش نگاه می‌کردم -صورت رنگ‌پریده و تحلیل‌رفته در اثر سرطان- و فهمیدم داشتم به صورت یک قربانی می‌نگریستم، و به نظام فکری‌ای لعنت فرستادم که از او یک قربانی ساخته بود
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
اکنون گزارش‌های بسیاری داریم که در آن مادران و حتی پدران (در انجمن‌های اینترنتی ما (www.alice-miller.com))، صادقانه شرح می‌دهند که چگونه در نتیجهٔ صدماتی که در دورهٔ کودکی خورده‌اند، دیگر نمی‌توانند بچه‌هایشان را دوست داشته باشند.
فرشته
با گذر زمان، برایم روشن و روشن‌تر شد که تلاش‌هایم برای دوست داشتن کسانی که تقریباً زندگی مرا نابود کرده بودند، چه آسیب‌های جدی‌ای بر من وارد می‌کرد. این تلاش‌ها، مرا از واقعیت خودم دورتر و مجبورم می‌کرد خود را فریب دهم و نقشی را بازی کنم که پدر و مادرم از کودکی بر من تحمیل کرده بودند؛ نقش "دختر خوبی" که مجبور بود از تقاضاهای هیجانی، در پوشش تربیت و اخلاق، تبعیت کند. همان‌طور که کم‌کم یاد گرفتم با خودم صادق باشم و موفق شدم احساسات خود را بپذیرم، زبان بدنم واضح و واضح‌تر شد و مرا به طرف تصمیماتی رهنمون کرد که برای بدنم مفید بود و کمکش کرد تا نیازهای طبیعی‌اش را ابراز کند. بالأخره موفق شدم دیگر وارد بازی‌های دیگران نشوم و پذیرفتم گفتن اینکه پدر و مادرم خوبی‌های خودشان را داشتند، فایده‌ای ندارد. بنابراین، از گیج و سرگردان کردن خودم، مانند دوران کودکی، دست برداشتم و موفق شدم به نفع بزرگسالی‌ام، تصمیم بگیرم. و به این ترتیب، سردرگمی‌ام از بین رفت.
فرشته
چیزی که ما به هیچ وجه احتیاج نداریم، تعلیم دهنده، یا هر کسی است که برای ما "برنامه دارد
عباص
من "تربیت" خشونت‌آمیز را آزار می‌نامم؛ نه فقط به این دلیل که کودکان، از حق عزت و احترام به‌عنوان یک انسان محروم می‌شوند، بلکه این نوع روش تربیتی پدر و مادرها، نوعی رژیم توتالیتری را بنا می‌نهد که در آن کودکان حتی نخواهند توانست تحقیر و توهین و بی‌احترامی را تشخیص دهند، چه رسد به اینکه از خود در مقابل آنها دفاع کنند.
Z.B
خیلی مهم نیست که آیا ما باید هر نوع ارتباطی را با پدر و مادرمان قطع کنیم یا خیر؛ روند جدایی، یعنی سفر از کودکی به بزرگسالی، درون ما اتفاق می‌افتد. گاهی قطع کامل ارتباط با پدر و مادر، تنها گزینه‌ای است که کمک می‌کند نیازهای خودمان را جدی بگیریم. اما اگر ادامهٔ رابطه با آنها منطقی به نظر می‌رسد، باید هنگامی اتفاق بیفتد که دیگر برایمان کاملاً روشن شده که چه چیزی می‌توانیم و چه چیزی نمی‌توانیم از این رابطه به‌دست بیاوریم. آن هم بعد از این‌که داستان زندگی‌مان را فهمیدیم و اثرات آن را ارزیابی کردیم
sahar
این یک قانون است که کودکان کتک‌خورده و آزاردیده و تحقیرشده‌ای که شاهدان رنج‌هایشان هیچ حمایتی از آنها نمی‌کنند، در بزرگسالی درجهٔ بالایی از تحمل‌پذیری در قبال بی‌رحمی‌های شخصیت‌های والدگونه نشان می‌دهند. در برابر رنج‌های کودکانی هم که در معرض رفتارهای غیرانسانی قرار می‌گیرند، بسیار بی‌تفاوت می‌شوند. آنها هرگز نمی‌خواهند بشنوند که خودشان هم روزی در معرض چنین رفتارهایی قرار داشته‌اند. بی‌تفاوتی چیزی است که به آنها کمک می‌کند چشم‌هایشان را به واقعیت باز نکنند. بدین ترتیب، آنها طرفدار شرارت می‌شوند و ممکن است حتی این‌گونه طرفداری را ناشی از احساسات خیرخواهانهٔ خود بدانند.
Fateme

حجم

۲۶۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۲۶۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۸۳,۰۰۰
۵۸,۱۰۰
۳۰%
تومان