بریدههایی از کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید
۳٫۹
(۱۱۵)
نمیخواهم طوری باشم که شما میخواهید. شجاعت این را هم ندارم آنطور باشم که خودم میخواهم. هنوز میان شما احساس تنهایی و طردشدگی دارم. اما آیا تنهایی من به این علت نیست که مدام سعی میکنم شما را راضی نگه دارم؟
فرشته
ما گاهی تمام عمرمان را صرف اطاعت از موهوماتی به نام تربیت، اخلاق یا مذهب میکنیم. اینها ما را مجبور میکند نیازهای بیولوژیکی و طبیعیمان را نادیده بگیریم و سرکوب کنیم یا با آنها بجنگیم. در نهایت بهای این کار را با بیماریهایی میپردازیم که منشأشان را نه میشناسیم و نه میخواهیم بشناسیم و میکوشیم با دارو بر آنها فائق آییم.
keyvan eskandari
اگر او مطمئن بود که پدر و مادرش دوستش دارند، آیا باز هم این نیاز را احساس میکرد که برندهٔ مدال طلا شود؟ واقعاً آنها چه کسی را دوست دارند؟ برندهٔ مدال طلا را یا فرزندشان را (که شاید از نبود عشق رنج میبرد)؟
keyvan eskandari
والدین معمولاً میل دارند رنجهای کودکانشان را کماهمیت جلوه دهند.
Martha'e Dark
خیلی خوب میشود اگر کسی را پیدا کنم که اجازه دهد همانطور که هستم باشم، و هر چیزی که دوست دارم بگویم؛ و بهزور خطابههای اخلاقی به خوردم ندهد
محمدرضا
واقعیت این است که به محض اینکه حالم خوب میشود، شما همه چیز را خراب میکنید تا حال من دوباره بد شود، زیرا آن زندگیای که به من آرامش میدهد، باعث خشم شما میشود... اما خیلی غمانگیز است که من نمیتوانم همزمان، عشق شما و سلامتیام را داشته باشم
Qazal Azady
ما فقط هنگامی نفرت میورزیم که نتوانیم احساساتمان را آزادانه ابراز کنیم.
FATEMEH.AZAR
هر وقت یاد گرفتیم با احساساتمان زندگی کنیم و با آنها نجنگیم، در بدنمان نه نشانههای خطرناک، بلکه نشانههای سودمندی دربارهٔ گذشتهٔ شخصی خودمان مشاهده خواهیم کرد.
Hopefull_librarian
اینکه بخشش و گذشت ما را از نفرت خلاص میکند، درست نیست. بخشش صرفاً ظاهر نفرت را میپوشاند و در نتیجه آن را (در ذهن ناخودآگاه ما) بیشتر تقویت میکند. اینکه آستانهٔ تحمل افراد با مسنتر شدن آنها افزایش مییابد نیز، درست نیست. بلکه برعکس، کودکان حماقتهای والدینشان را تحمل میکنند، زیرا فکر میکنند امری عادی است و راهی برای دفاع از خود در برابر آنها ندارند.
keyvan eskandari
بلوغ واقعی یعنی انکار نکردن واقعیت. یعنی فهمیدن رنجهای فروخورده و پذیرش آگاهانه و درک کردن داستان ذخیره شده در بدن به جای سرکوب آن. اینکه پس از بلوغ واقعی، ارتباط با والدین میتواند حفظ شود یا خیر، بستگی به شرایط هر فرد دارد. آنچه مطلقاً ضروری است، پایان دادن به وابستگی مخربی است که فرد با والدین درونیشدهٔ دوران کودکیاش دارد. این وابستگی، اگرچه نامش را عشق میگذاریم، بیشک هرگز شایستهٔ این نام نیست و از ترکیبات مختلفی تشکیل شده است مانند قدردانی، دلسوزی، توقع، انکار، توهم، اطاعت و ترس از تنبیه شدن.
keyvan eskandari
نمیخواهم طوری باشم که شما میخواهید. شجاعت این را هم ندارم آنطور باشم که خودم میخواهم.
Martha'e Dark
داستان زندگی هر فرد، متفاوت است و شکل بیرونی رابطهها میتواند بینهایت گوناگون باشد. اما سه عنصر مشترک در آنها وجود دارد:
۱. زخمهای قدیمی فقط زمانی التیام پیدا میکند که بازماندگان سوء رفتار، تصمیم به تغییر بگیرند و به خود احترام بگذارند و خودشان را از توقعات کودک درونشان، خلاص کنند.
۲. پدر و مادرها به صورت خودبهخود و در نتیجهٔ گذشت و درک فرزندانشان، عوض نمیشوند؛ آنها زمانی که واقعاً اراده کنند، میتوانند تغییر کنند.
۳. زمانی که دردهای حاصل از این زخمها انکار میشود، بالأخره یک نفر -خود قربانی یا فرزند او- بهای آن را با بیماریهای روحی و فیزیکی میپردازد.
بچههایی که مورد بدرفتاری قرار میگیرند و بنابراین هیچگاه بزرگ نمیشوند، در تمام طول عمرشان تلاش میکنند قدر "خصوصیات خوب" شکنجهگرانشان را بدانند و همیشه به این تلاش، دل میبندند.
Hopefull_librarian
همیشه میگوید نگران من است؛ اینگونه خودش را بر من تحمیل میکند.
keyvan eskandari
باید این توقع را که پدر و مادرمان روزی چیزهای دریغشده در کودکیمان را به ما خواهند داد، رها کنیم.
فرشته
کلیساها و دولتها علاقهٔ زیادی دارند جلو این بلوغ را بگیرند و افراد را به والدینشان وابسته نگه دارند. آنچه در نظر گرفته نمیشود بهایی است که بدن باید به خاطر آن بپردازد. به هر حال، ما اگر متوجه وقاحتهای پدر و مادرمان بشویم، چه اتفاقی میافتد؟ و چه بر سر این شخصیتهای والدگونه میآید، اگر اعمال قدرت آنها دیگر تأثیری نداشته باشد؟
به این علت است که "والدین" به عنوان یک نهاد، هنوز از مصونیت تام بهره میبرند. اگر روزی این وضعیت تغییر کند (همانطور که این کتاب بدان امیدوار است)، میتوانیم عواقب خشونتهای پدر و مادرمان را درک و حس کنیم. و در نتیجه، فهم بهتری از پیغامهای بدنمان خواهیم داشت و میتوانیم در آرامش آنها را بپذیریم.
فرشته
اگر من بکوشم خود را مجبور کنم احساساتی داشته باشم که واقعاً ندارم، و اگر دیگر ندانم واقعاً چه احساسی دارم و چه میخواهم و چه نیاز دارم و چرا باید همهٔ کارهایی را که دیگران میگویند انجام دهم، دیگر از من -از خود واقعی من- چه باقی خواهد ماند؟
Sani
"واقعیت این است که به محض اینکه حالم خوب میشود، شما همه چیز را خراب میکنید تا حال من دوباره بد شود، زیرا آن زندگیای که به من آرامش میدهد، باعث خشم شما میشود... اما خیلی غمانگیز است که من نمیتوانم همزمان، عشق شما و سلامتیام را داشته باشم."(۶)
FaRzAnEh
کسانی که در کودکی دوست داشته شدهاند، خود به خود پدر و مادرشان را دوست خواهند داشت؛ هیچ نیازی نیست که یک فرمان به آنها امر کند که والدینشان را دوست بدارند. اطاعت از یک فرمان هرگز نمیتواند پایه و اساس عشق باشد.
FATEMEH.AZAR
درون هر بزرگسالی که در کودکی آزار دیده، ترس نهفته است
rzvmn
من "تربیت" خشونتآمیز را آزار مینامم؛ نه فقط به این دلیل که کودکان، از حق عزت و احترام بهعنوان یک انسان محروم میشوند، بلکه این نوع روش تربیتی پدر و مادرها، نوعی رژیم توتالیتری را بنا مینهد که در آن کودکان حتی نخواهند توانست تحقیر و توهین و بیاحترامی را تشخیص دهند، چه رسد به اینکه از خود در مقابل آنها دفاع کنند.
rzvmn
حجم
۲۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۸۳,۰۰۰
۵۸,۱۰۰۳۰%
تومان